هزار داستان حاتمی
سعید مروتی
علی حاتمی از نسل طلایی سینمای ایران است؛ نسلی که در اواخر دهه 40 به میدان آمد و موج نوی سینمای ایران را به راه انداخت. سال 47 مسعود کیمیایی «قیصر» را ساخت،داریوش مهرجویی «گاو» را کارگردانی کرد، ناصر تقوایی «آرامش در حضور دیگران» را کلید زد و علی حاتمی هم «حسن کچل» را جلوی دوربین برد. «قیصر» و «گاو» سال48 اکران شدند و طلایهدار موج نو لقب گرفتند.
قیصر، گاو، آرامش در حضور دیگران و حسن کچل تنها در یک ویژگی اشتراک داشتند؛ اینکه شبیه سینمای جریان اصلی نبودند. استقبال مردم و حمایت منتقدان از این فیلمها، باعث شد بهرام بیضایی، امیر نادری، کامران شیردل، سهراب شهید ثالث، محمدرضا اصلانی، بهمن فرمانآرا، پرویز کیمیاوی، فریدون گله و عباس کیارستمی به میدان بیایند. به این فهرست میشود چند کارگردان دیگر مثل رضا میرلوحی و زکریا هاشمی را هم اضافه کرد؛ فیلمسازانی که از روی دست همدیگر مشق نمینوشتند و هر کدام راه خود را میرفتند. در این میان علی حاتمی نه کاریزمای مسعود کیمیایی را داشت و مثل او جریانساز بود، نه از خاستگاه روشنفکرانه داریوش مهرجویی بهرهای داشت. نه پیشینه تئاتریاش مثل بهرام بیضایی برایش تشخص و اعتبار میآورد، نه مثل ناصر تقوایی پیشینهای در ادبیات داشت و نه مانند سهراب شهید ثالث به دنبال واقعگرایی بود.
حاتمی بد ون کاریزما، بدون تشخص روشنفکری و بدون توان جریانسازی و همراه کردن جماعتی با خود، چونان جزیرهای یکه و تنها به کار خویش مشغول بود؛ به کاویدن در گذشته و سنت و اصرار بر اینکه فیلم روز نسازد. در طول 28 سال فعالیت فیلمسازی، 11 فیلم بلند سینمایی و 3 مجموعه تلویزیونی را به ثمر رساند. یک فیلم ناتمام و ناکامش توسط کارگردانی دیگر به فرجام رسید که حاتمی آن را اثر خود نمیدانست (جعفرخان از فرنگ برگشته) و در حال ساخت آخرین فیلمش (جهان پهلوان تختی) از دنیا رفت. از مجموعه آثاری که خلق کرد فقط 3 فیلمش پرفروش شدند که مربوط به دوره اول فیلمسازیاش هستند؛ حسن کچل، طوقی و سوتهدلان؛ 2 فیلمش فروش متوسطی داشتند (مادر و دلشدگان) و فیلم دیگرش 16 سال در توقیف بود؛حاجی واشنگتن. حاتمی در پرکارترین دوران فعالیتش، در طول 2 سال و چندماه، 4 فیلم ساخت که همه آنها با انتقاد منتقدان و شکست در گیشه مواجه شدند؛ باباشمل، قلندر، ستارخان و خواستگار. روشنفکران، آثارش را به واپسگرایی متهم کردند و تماشاگران هم جز در چند مورد، زمان اکران استقبالی از فیلمهایش به عمل نیاوردند. نکته جالب توجه حاتمی، بیاعتنایی به بازخورد انتقادی و وضعیت گیشه فیلمهایش بود. حتی وقتی تیغ سانسور اندام برخی آثارش را رنجور میکرد (مثل قلندر) تأثیری بر حاتمی نمیگذاشت و او مسیر خودش را طی میکرد؛ مسیری که در اغلب آثارش به بررسی رابطه سنت و تجدد منجر شد. کارگردانی که در فیلمهایش در گذشته سیر میکرد و از پرداختن مستقیم به مسائل روز جامعه پرهیز داشت، تاریخ را پناهگاهی امن برای زدن حرفهایش یافت؛ تاریخی که با سلیقه شخصی او روایت میشد و حاتمی تیغ تیز اتهام تحریف تاریخ را بر جان میپذیرفت و باز هم کار خودش را میکرد. تندترین انتقادها را که میتوانست مسئله جامعه امروز باشد در دل قصههایی که در دوران قاجار میگذشت بیان میکرد. زیباترین گفتوگوها را مینوشت. غریبترین و غیرمتعارفترین عاشقانهها را خلق میکرد و در همه اینها تا میتوانست از واقعیت روز فاصله میگرفت؛ «اساسا موضوع من واقعیت نیست. من با واقعیت سروکاری ندارم. مسئله من نمایش است. لذت و زیبایی نمایش... واقعیت اصلا برایم مهم نیست. به همه چیز رنگ میزنم. دوست ندارم چیزی واقعی را بر پرده بیاورم. اصلا به واقعیت فکر نمیکنم.» با این دیدگاه، عجیب نیست که حاتمی زمان حیاتش محبوب منتقدان نبود. در حالی که سینمای جدی و متفاوت ایران همیشه مدعی واقعگرایی بوده و هست، حاتمی اولویتش را نمایش میدانست و لذت و زیبایی نمایش در بهترین آثارش با میزانسنهای خاص ایرانی به ثمر رسید و در شکست خوردهترین فیلمهایش هم تجربهگرایی موج میزند. سنتگراترین کارگردان سینمای ایران به شدت نوجو بود و بیهراس قدمی در راهی میگذاشت که پیش از او مسافری نداشت و پس از او هم رهرویی نیافت.
فیلمهایش به هیچ فستیوال بینالمللیای راه نیافت و تنها جایزه جهانیاش دیپلم افتخاری بود که از ششمین جشنواره جهانی فیلم تهران برای سوتهدلان گرفت. در عین حال پاسداری از سنتهای اصیل ایرانی، بر خلاف تصور رایج، گذشته را دربست نمیپذیرفت و به آن نقدهای جدی وارد میکرد.
مثالهای زیادی از آثارش میتوان زد که چگونه با وجود سالها متهمشدن به تقدیس گذشته، بهصراحت مناسبات روزگار سپریشده را نقد میکرد. حاتمی بار سنگین قصهگویی و میزانسن خاص ایرانی را به دوش کشید و با سوتهدلان، مادر و هزاردستان در حالی به خاطره جمعی ایرانیان پیوست که هنوز در میانه راه بود و هزار داستان ناگفته برای گفتن داشت. در مورد میراثش هم هنوز هزار داستان ناگفته وجود دارد؛ مثل دستاوردش در گفتوگونویسی که در فصاحت کلام خلاصه نمیشود و پشت آن جملات قصار، هنرمندی نکتهسنج و هوشمند با حس و حساسیت حضور دارد که هم پاسدار سنت است و هم منتقد گذشته؛ این سنت میتواند زبان زیبای فارسی باشد که آثار حاتمی به غنایش افزودهاند و نقد گذشته هم در آثار حاتمی معمولا با نقد اقتدارگرایی همراه میشود.
مثل این گفتار مشهور از فیلم درخشان حاجی واشنگتن که ظرافت و صراحت را به شکلی توامان در بردارد؛ جایی که حاج حسینقلیخان، سفیر یکه و تنهای قاجار در آمریکا میگوید: «باران رحمت از دولتی سرقبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم...».
علی حاتمی یگانه دوران بود.
حاتمی تاریخ را پناهگاهی امن برای زدن حرفهایش یافت؛ تاریخی که با سلیقه شخصی او روایت میشد و حاتمی تیغ تیز اتهام تحریف تاریخ را بر جان میپذیرفت و باز هم کار خودش را میکرد. تندترین انتقادها را که میتوانست مسئله جامعه امروز باشد در دل قصههایی که در دوران قاجار میگذشت بیان میکرد. زیباترین گفتوگوها را مینوشت و غریبترین و غیرمتعارفترین عاشقانهها را خلق میکرد