قصههای کهن

حاتم طایی را گفتند: از تو بزرگهمّتتر در جهان دیدهای یا شنیدهای؟
گفت: بلی! روزی 40 شتر قربان کرده بودم اُمرای عرب را، پس به گوشه صحرایی به حاجتی برونرفته بودم، خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده. گفتمش: به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط {سفره} او گرد آمدهاند؟ گفت:
هرکه نان از عمل خویش خورد
منّت حاتم طایی نبرد
من او را به همّت و جوانمردی از خود برتر دیدم.