• پنج شنبه 5 تیر 1404
  • الْخَمِيس 29 ذی الحجه 1446
  • 2025 Jun 26
پنج شنبه 5 تیر 1404
کد مطلب : 257885
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/862o2
+
-

آرش در‌ روزهای ‌نبرد‌آمد

چندروایت‌از‌میدان‌هفتم تیر تا میدان ونک

زندگی
آرش در‌ روزهای ‌نبرد‌آمد

 سحر جعفریان‌عصر-روزنامه‌نگار

پدافند و جنگ در بخت آرش است؛ هم آن دوران که باستان و اساطیر بود و بر بام دماوند در آمل و حومه طبرستان ایستاده ‌بود تا مرز ایران را به درخت گردویی روییده در ماوراءالنهر رساند و هم حالا که بعد از کلی پس رفتن و پیش آمدن در انواع تقویم از بابلی و قمری تا ‌ خورشیدی، یکی از روزهای پایانی خرداد 1404است و عده‌ای پهلوان کماندار را وسط میدان ونک روی پایه‌ای فولادی جای می‌دهند. 
جنگ ایران و توران است؛ آرش با همه توش و توانش چله کمانش را می‌کشد؛ آنچنان که به قول برخی شاعران انگار جانش را پای تیری که قرار است کار صدهزاران تیغه شمشیر کند، گذاشته‌ است. آفتاب خرداد بر پیاده و سواره گرد میدان ونک تیغ می‌کشد؛ آنها که از اتفاق جنگ و پرتاب پهپاد و شلیک پدافند در یکی دو روز آینده بی‌خبرند. قد بلند (15متر) و تنه تنومند آرش (6تن) از تسمه و زنجیرهای زنگارگرفته جرثقیل آویزان است. راننده جرثقیل عرق پیشانی و شقیقه‌هایش را با گوشه مچاله دستمال یزدی می‌گیرد: «روی صفحه پایه ا‌ست؟ بذارمش؟» آرش به بالای دماوند رسیده؛ یک طرف، منوچهر و سپاه ایرانی و طرف دیگر، افراسیاب و لشکر تورانی. «بگذری، ضرر کردی... حراج شال و روسری‌های تابستونی...» و دادزنی باقی دستفروشان میدان که در صدای بوق و ترافیک و دهقان محمدی (سازنده تندیس آرش کماندار) می‌پیچد: «خوبه...آروم آروم بیارش پایین... .» آرش برنزین از وسط میدان ونک با تیر و کمانی سوی شمال شرقی، سوی قله دماوند که از فرازش تا درخت گردویی در ماوراءالنهر تیر مرزداری انداخته‌بود، پیداست. آرش 1404چند روزی بیشتر از شهرنشینی‌اش نمی‌گذرد، اما به اندازه عمری طولانی تجربه اندوخته؛ از جریان معمولی زندگی تا جنگ موشکی، آتش‌بس، وطن‌داری و رزم‌آوری نیروهای پدافند هوایی که حالا او، پهلوان نامشان می‌دهد.

کمانداری آرش وسط توتستان مستوفی‌الممالک
قرار بود 31خرداد از تندیس یال و کوپال‌دار پهلوان آرش، رونمایی شود؛ مراسمی باشکوه و به یادماندنی. اما جنگ متجاوز، تحمیل شد. 12روز انفجار، آوار، خون و چه خوب که به ایران‌دوستی هم گذشت و چه خوب‌تر که ایران‌دوستی‌مان را آرش 1404دید؛ آرشی که خود تمثیل وطن‌دوستی ا‌ست. از وسط میدان ونک که روزگاری توتستان بود و میرزاحسن‌خان‌مستوفی‌الممالک (وزیر و نخست‌وزیر قاجار) میانش به تمول و تمکن باد به غبغب می‌انداخت. آمد و شد پهپادها را دید؛ پهپادهایی که اغلب از شلیک افسران، گروهبانان و استواران در پدافند هوایی درامان نماندند.

تیر آرش و شلیک سرباز
آتش‌بس است و دوباره زندگی به ریل و روال افتاده است. خودروها و اتوبوس‌های تندرو یکی پس از دیگری می‌روند و می‌آیند. دستفروشان به حاشیه پیاده‌روی میدان ونک بازگشته‌اند و حالا چشم خیلی‌ها برای دقایقی به تندیس آرش که زه کمانش را کشیده، قفل می‌شود. برخی‌شان که میدان ونک مسیر همیشگی‌شان است پیش‌تر در بلوای جنگ، تندیس بلندبالای آرش را دیده بودند. برخی مثل مهرنوش که منشی کلینیک جراحی زیبایی همان حوالی‌ است و پیش از ظهر 2تیر‌ماه را خوب به‌خاطر دارد: «دوم تیر بود. یک روز قبل از آتش‌بس. توی بی‌آرتی نشسته بودم. خانم‌های دیگری هم بودند. یکدفعه گوشمان از صدای انفجار سوت کشید... از بالای میدان دود غلیظی به هوا رفت... سرم را از شیشه اتوبوس بیرون بردم...آره؛ یادم آمد...آن لحظه قبل از انفجار و دود، تندیس آرش را دیدم...دلم قرص شد... اگر صدای گریه یکی از آن خانم‌های اتوبوس‌سوار نبود توی ذهنم مشغول آپدیت کردن حماسه آرش کمانگیر با جانفشانی سربازان ایران امروز بودم.»‌

تماشای گزارش
 تندیس مبارک و ناترازی مزمن فراموش شده
آرش 1404خوش‌عکس است که خیلی‌ها راه به وسط میدان، پای تندیسش کج می‌کنند و تند تند شاتر سلفی می‌زنند. یکی، هم عکس برمی‌دارد و هم انگار حماسه‌سرایی می‌کند: «می‌دانی 13تیر یعنی چند روز دیگر جشن تیرگان است...جشنی برای یادبود روزی که آرش ایرانی رفت نوک دماوند و تیر انداخت تا آن طرف رود جیحون؟» دیگری دوربین تلفن همراه خود را دور و اطراف صورتش می‌چرخاند؛ طوری که هم زاویه زیبای خود و هم قدوبالای رعنای آرش در کادر قرار گیرد. کادر دلخواهش را که پیدا می‌کند، می‌گوید: «جناب آرش‌خان الان با تکنیک‌های جنگ موشکی هم آشنا شده... .» بوی خوش از بساط رنگارنگ گلفروش قدیمی ضلع شمال‌شرقی میدان پراکنده است. مشتری‌هایش معمولا ثابت و از کارکنان واحدهای تجاری و مراکز اداری اطرافند: «از روز پنجم جنگ، بساط گل‌هایم را پهن کردم... مشتری کم بود،  ولی همان تعداد کم دلگرم و امیدوار می‌شدند... .» کرکره همه مغازه‌ها بالاست و بازار چانه‌زنی هم گرم. موتوری‌های مسافرکش، تنگ تاکسی‌ها ردیف شده‌اند. یک طور متفاوتی آرام و خوش‌خلق هستند، کمتر از ناترازی مزمن دخل و خرجشان حرف می‌زنند و بیشتر از پیروزی و خوش‌قدمی آرش خوشحالند.





 

این خبر را به اشتراک بگذارید