
عملیات نجات در شیفت شب

حریمبانان شهرداری دختربچه 4سالهای را که در تاریکی شب به کانال آب کشاورزی افتاده بود، از مرگ حتمی نجات دادند.
به گزارش همشهری، این حادثه ساعت 8:20 شامگاه سهشنبه در زمینهای کشاورزی منطقه قلعهنو حاجموسی در جنوب غرب تهران رخ داد. آن شب نیروهای حریمبان منطقه 19شهرداری تهران در حال گشتزنی بودند تا اجازه ندهند متخلفان، نخاله یا زباله در حاشیه شهر تخلیه کنند. خودروی آنها به آرامی در کنار کانال کشاورزی به جلو میرفت که ناگهان صدایی توجه آنها را جلب کرد. صدا از داخل کانال آب به گوش میرسید و شبیه نالههای یک دختربچه بود.
عملیات نجات
حمید رضوانمنش که 5سال است در شهرداری مشغول بهکار شده و 2سال آن را در اداره حریم فعالیت دارد، در گفتوگو با همشهری میگوید: شیفت کاری ما از ساعت 8شب تا 8صبح روز بعد است. آن شب هم طبق معمول مشغول گشتزنی بودیم که متوجه شدم شیشه سمت من خراب شده و از روی هر سرعتگیر یا مانع که عبور میکردیم، شیشه، خودبهخود پایین میآمد و من دوباره آن را بالا میکشیدم. یکبار که شیشه پایین آمد، صدای ضعیفی از بیرون شنیدم. ابتدا فکر کردم که صدای حیوان است اما وقتی دقیق گوش دادم بهنظرم صدای گریه یک کودک بود. با این حال تصور نمیکردم آن وقت شب و در آن سرما، کسی در آن حوالی باشد. وقتی ماشین توقف کرد، حریمبانان پیاده شدند. صدا از داخل کانال آب میآمد. رضوانمنش میگوید: خودمان را به لبه کانال رساندیم. در آن تاریکی ناگهان چشمم به دختربچهای حدودا 4ساله افتاد که داخل کانال بود. چیزی که میدیدم باورنکردنی بود. دختربچه با گرفتن زبالهها روی آب شناور مانده بود اما هر لحظه احتمال داشت غرق شود. بیدرنگ به داخل کانال پریدم. آب کانال تا زیر گلویم بود و غرقنشدن دختربچه یک معجزه بود. با کنارزدن زبالهها خودم را به آن دختر رساندم، بغلش کردم و به سختی به لبه کانال بردم تا بهدست همکار دیگرم در بیرون کانال بدهم.
او میگوید: عمق کانال آنقدر بود که اگر دختربچه را پیدا نمیکردیم، امکان نداشت زنده بماند.
رضوانمنش ادامه میدهد: وقتی او را بیرون آوردیم، فقط گریه میکرد و نمیتوانست صحبت کند. برای آرامکردنش او را به داخل خودرو بردیم و به او خوراکی دادیم تا آرام شود. بعد از اینکه دخترک ساکت شد، بهدنبال خانوادهاش به راه افتادیم. میدانستیم که آنها باید در همان نزدیکی باشند. در کنار آن کانال فقط زمین کشاورزی بود. بنابراین فکر کردیم به آن سو برویم شاید در آنجا افرادی را پیدا کردیم.
او میگوید: کمی که جلوتر رفتیم، زنی را دیدیم که لباسهایش شبیه لباس دختربچه بود. او تا ما را از دور دید، سراسیمه خود را به ما رساند و همینکه دختربچه را همراه ما دید، بدون هیچ حرفی او را در آغوش گرفت و گریه امانش نمیداد که چیزی بگوید.
دختر بازیگوش
آن شب پدر دختر در جای دیگر بهدنبال او گشته بود و وقتی ناامید از پیداکردن دخترش، نزد همسرش بازگشت، حریمبانان شهرداری را دید که دخترش را صحیح و سالم تحویل همسرش داده بودند. این مرد که از خوشحالی اشک شوق میریخت گفت: ما از روستاییان و کشاورزان حاشیه تهران هستیم. روی زمین کشاورزی کار میکنیم و همانجا هم زندگی میکنیم. او ادامه داد: دخترم بسیار بازیگوش است و تا چشم از او برمیداریم غیب میشود. امشب هم مشغول کار بودیم که متوجه شدیم دخترمان نیست. هرچه دنبالش گشتیم پیدایش نکردیم. فکرش را نمیکردیم بهسوی کانال آمده باشد،چون بارها به بچهها گوشزد کرده بودیم که به کانال نزدیک نشوند. من فکر میکردم دخترم طعمه حیوانات وحشی شده و دیگر از پیداکردنش ناامید شده بودم اما خدا او را دوباره به ما داد. حریمبانان بعد از نجات دختربچه و تحویلدادن آن به خانوادهاش سوار خودروی گشت شدند تا به ماموریتشان ادامه بدهند.