• شنبه 22 شهریور 1404
  • السَّبْت 20 ربیع الاول 1447
  • 2025 Sep 13
چهار شنبه 22 اسفند 1403
کد مطلب : 251271
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Q1V4M
+
-

جامعه‌شناسی خربازی!

جامعه‌شناسی خربازی!

لیلا باقری

راوی: تهران قدیم پر بود از تفریحات جذاب؛ از قهوه‌خانه‌های معرکه‌گیری و ترنابازی گرفته تا خرسواری! بله، یکی از خاص‌ترین سرگرمی‌های آن زمان، همین مسابقه معروف خرسواری بود.
داش غلام: خرسواری آبجی؟
هر دو بازیگر با هم: بیا ول کن داداش، هر کاری داری! چه حالی داره والا، خرسواری!
راوی: بله... داش غلام قداره و یدالله ایلچی، اکبر خر‌سوارشون امروز غیبت داره... . می‌گفتم، این مسابقه برای مردم خیلی جذاب بود. روزهای تعطیل همه جمع می‌شدند برای تماشا، خنده و تفریح. کلا تهرونی‌جماعت هیچ‌وقت از تفریحش نمی‌گذشت؛ از گلگشت در دشت و صحرا گرفته تا قهوه‌خانه و کافه‌نشینی، خرسواری، و البته «گل گفتن و گل شنیدن!»
داش غلام: (عصبانی) خرتو صاحاب شو!
یدالله: خر خودتی... کیشمیش هم دم داره! بگو یابو بندری!
راوی (ابتدا شاکی و سپس تغییر لحن به عادی): بسه حالا... شما هم خر خودتو برون! بله... داش مشتی‌ها جمعه‌ها، خوش‌تیپ‌ترین لباسشون رو تن می‌کردن، سبیل‌ها تاب داده، موها واکس‌زده، کفش‌های پاشنه تخم‌مرغی و سوار الاغ راهی پاتوق خرسواری می‌شدن. خیابون علاءالدوله از مهم‌ترین پاتوق‌ها بود و روستای دولاب، دوشان‌تپه، مزرعه امین‌الملک، حوالی راه‌آهن... خلاصه، حسابی گرد و خاک می‌کردن. مردم هم از بالکن‌های دوطبقه‌شون می‌اومدن تماشا...
کسی از پنجره خانه خود سرک می‌کشد و فریاد می‌زند: چه خبرتونه... کم سر و صدا کنید. روز تعطیل داریم استراحت می‌کنیم.
یدالله: داش غلام! از هواداراتون هستن، خدمتتون ارادت دارن...
داش غلام: یدالله! پنجیلی پیرجامه‌پوش، امروز کت پوشیدی هوا ورت داشته؟ آخر مسابقه می‌فهمیم کت تن کیه!
راوی (با خجالت): بله... داش‌مشتی‌ها با خنده و شوخی و خرشون وارد گود مسابقه می‌شدن! خر نگو، بلا بگو! خوشگل خوشگلا بگو...
بازیگران با هم: سم سیاه، پالون مخملی، افسار نقره‌ای، واو واو واه!
راوی: همونطور که گفتن خرهاشون برای مسابقه تربیت شده بودن، خوش‌تیپ‌ می‌آوردن. پالون مخمل، افسار نقره‌کوب، زنگوله‌های رنگارنگ. حتی سم‌های خر رو مشکی می‌کردن و دست و پاشو حنا می‌بستن که حسابی توی رقابت بدرخشه. خیلی هم سبکبار می‌اومدن که خرشون به هوای بار سنگین، یواش نره! چون نکته جالب این مسابقه این بود که اونی که خرش «عقب می‌موند» و «آخر» می‌رسید، برنده بود!
داش غلام: یدالله، امروز معلوم می‌شه خره کی میره...
یدالله: فوتینا! پالون مخمل گذاشتی واسش، خر ورت داشته؟
داش غلام: اوهوک! بله که خرجش کردم... دم حنایی‌شو نیگا... سم سیاشو ببین...
راوی (عصبانی و لات): خبه دیگه! تخته‌ش کنید، تا تخته‌تون نکردم! کم اره بدید، تیشه بگیرید...
راوی (به‌خودش می‌آید، مؤدب می‌شود): یابوسواران عزیز! مسابقه هم‌اینک آغاز می‌شود... یادتان باشد، هر کسی خرش دیرتر برسد و عقب بماند، برنده این دور مسابقه خواهد شد. آماده... سه، دو، یک... حرکت!
(خروج بازیگران و شروع مسابقه)
راوی (لحن عادی): می‌گن جانورشناسان تحقیق میدانی کردن و دیدن خرها برخلاف اسب‌ها که توی میدون مسابقه فقط مستقیم میرن و مانع تاختن بقیه اسب‌ها نمی‌شن و اگه سوارشون یا سوار دیگری بیفته تا حد امکان لگدش نمی‌کنن، خر اصلا توجهی به جلو و مستقیم رفتن نداره. فقط به خر رقیب توجه می‌کنه که در سمت چپ یا راستش قرار داره و تمام تمرکزش اینه که مانع رفتن خر کناری بشه. حتی به این قیمت که خود خرش هم به خط پایان نرسه. این خربازی توی علم مدیریت مثل شده و درباره کسی که می‌دونه به خط پایان نمی‌رسه و با سنگ‌اندازی و چوب لای چرخ بقیه گذاشتن مانع رسیدن دیگران به هدفشون می‌شه، می‌گن: «فلانی مسابقه خرسواری راه انداخته.»
اگه اینه که تهرونی قدیم خوب فهمیده بوده که توی خر تو خری که همه دارن زیرپای هم رو می‌کشن بهتره که بی‌عجله راه خود تو بری حرص اول شدن نزنی... و «بر خیز و مخور غم جهان گذران/ خوش باش و دمی به شادمانی گذران»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید