
ترفند جالب برای فراری دادن انقلابیون از دست ساواک

نام: زهرا گلناری
موقعیت: تجریش
زهرا گلناری که بچه کوچه تکیه تجریش است از نخستین خاطره انقلابی خود در 13سالگیاش میگوید: «یک روز همراه پدرم به کتابفروشی بازار تجریش رفتیم تا رساله امام (ره) را بگیریم. این درحالی بود که آن زمان ساواک بهشدت در کتابفروشیها بهدنبال کسانی بود که رساله امام خمینی(ره) را میخریدند؛ برای همین خیلی مخفیانه رساله را خریدم و با اشتیاق مطالعه میکردم. 16ساله بودم که از طریق خانواده با فردی متدین و انقلابی آشنا شدم و همین آشنایی منجر به ازدواج ما شد. از آن بهبعد با هم در تمام مبارزات حضور داشتیم. در مسجد اعظم تجریش پای صحبتهای سخنرانان حاضر بودیم و گاهی چادر اضافی با خود به مسجد میبردیم که اگر ساواک خواست انقلابیون را ببرد به آنها چادر بدهیم که بهصورت ناشناس فرار کنند.»
زهرا گلناری خاطرات روزهای مبارزه را برایمان مرور میکند: «در مسجد اعظم تجریش، همراه خانم خواجهنوری فعالیتهای فرهنگی انجام میدادیم؛ از برگزاری کلاسهای تفسیر نهجالبلاغه و قرآن گرفته تا پخش اعلامیههای امام که با کمک زنان محله تجریش انجام میشد. چندبار ساواک ما را شناسایی کرد، ولی موفق به دستگیری ما نشد. مبارزات تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت، اما شادی ما از پیروزی انقلاب اسلامی، طولانی نبود و جنگ تحمیلی شروع شد. خوب بهخاطر دارم از همان روزهای نخست در مسجد محل کلاسهای امداد وکمکهای اولیه تشکیل دادیم و بهصورت داوطلبانه در بیمارستان شهدای تجریش به پرستارها برای درمان مجروحان کمک میکردیم. از سال1364 مسئولیت مجروحانی که به این بیمارستان منتقل میشدند برعهده من بود و اطلاعات آنها را به اورژانس سپاه یا درصورت شهادت به بنیاد شهید میدادم. شناسایی خانوادههای آنها نیز بر عهده ما بود.
تا سالهای بعد از جنگ هم روحیه مشارکتی خود را حفظ کردیم. با جانبازان در ارتباط بودیم و برای آنها دارو و پرستار درخواست میدادیم و بعضی وقتها برای ازدواج آنها هم پیشقدم میشدیم.»