• دو شنبه 24 دی 1403
  • الإثْنَيْن 13 رجب 1446
  • 2025 Jan 13
دو شنبه 24 دی 1403
کد مطلب : 246050
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/oYMVY
+
-

پای صحبت‌های مادر شهید بهروزصبوری که کلیپ چشم انتظاری او در فضای مجازی دیده شد

وقتی گمنام‌۶۱‌ آمد

وقتی گمنام‌۶۱‌ آمد

مهناز عباسیان-روزنامه‌نگار

محال است فیلم مادر شهیدی را که پشت تابوت شهدای گمنام دنبال پسرش می‌گردد دیده باشید اما متاثر نشده باشید؛ همان مادری که با قاب عکس بهروزش با حال زار و پریشان می‌پرسد: گمنام ۶۱ دارید، سومار... ۱۸ ساله ! همین چند جمله کوتاه کافی است تا بخوانیم حدیث مفصل از این مجمل. و دردناک‌تر اینکه یکی جوابش را می‌دهد و می گوید: سومار نداریم! اینجاست که گریه امانش را می گیرد. این حال و روز بسیاری از مادران و پدران شهدای جاویدالاثری است که پاره تن‌شان را راهی جبهه‌ها کرده‌اند و حالا به یک مشت استخوان هم راضی‌اند تا نشانی از آنها در این دنیا داشته باشند. یکی  از اتفاقات خوشایند برای این دست از خانواده‌ها، شناسایی پیکر شهدای گمنام با انجام آزمایش‌های ژنتیک است. مادر شهید بهروز صبوری هم از این طریق بعد از ۳۱ سال به پیکر عزیزکرده‌اش رسید. با هم بخش‌هایی از صحبت‌های حاجیه خانم زرین تاج بهرام‌نیا، مادر شهید بهروز صبوری را مرور می کنیم.



کتاب و دفترش را هم به جبهه برد
با پخش کلیپ این مادر با عنوان «گمنام ۶۱» در فضای مجازی و رسانه ملی، مادر شهید صبوری کم‌کم به نمادی از انتظار مادران شهدای گمنام تبدیل شد. تا اینکه ۸ اسفندماه ۹۲ طبق اعلام رسمی معراج شهدای مرکز و کمیته جست‌وجوی مفقودان ستاد کل نیروهای مسلح خبر کشف هویت شهید بهروز صبوری بعد از ۳۱ سال مفقود ‌بودن پیکرش منتشر شد. پیکر او در جریان به خاکسپاری جمعی از شهدای گمنام در دانشگاه خلیج‌فارس بوشهر در اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۸۹ به خاک سپرده شده بود و هویت او بعد از گذشت ۳ سال از خاکسپاری توسط آزمایش DNA شناسایی شد. مادر با آنکه این روزها از کهولت سن و بیماری رنج می برد اما وقتی صحبت از بهروزش می شود سر ذوق می آید و برای ما از پسرش می گوید: «بهروز در محله امامزاده حسن به دنیا آمد. الان هم همان جا زندگی می کنم. سال آخر رشته انسانی بود که یک روز از مدرسه آمد و به پدرش گفت می خواهم به جبهه بروم. مدیر مدرسه گفته درجبهه رزمنده نیاز است. من طاقت ندارم، اجازه بدهید بروم. پدرش گفت سن تو کم است و دوما باید اول از مادرت اجازه بگیری. بهروز آمد دو زانو نشست مقابلم و گفت مادر راضی شو که بروم. نمی دانم چه شد که یکباره با نگاه و حرف‌هایش راضی‌ام کرد. گفت ۴۰ روزه می‌روم و تا امتحانات ثلث آخر برمی گردم. یادم هست وقتی داشت ساک می‌بست کنار لباس‌ها، کتاب و دفترش را هم گذاشت. گفتم پسر اینها را کجا می بری؟ گفت می خواهم وقت بیکاری درسم را هم بخوانم. رفت و چند هفته بعد نامه داد که من در سومار بهیار هستم.»

آغاز روزهای بی‌قراری
بهروز صبوری در سن ۱۸ سالگی در بیست و چهارم آبان ۱۳۶۱، در عملیات مسلم‌بن‌عقیل در سومار شهید شد اما پیکر او به‌دلیل شرایط عملیات در منطقه ماند. و این آغازی بود برای روزهای بی قراری مادر و پدر شهید. پدر تاب این سختی ها را نیاورد و خیلی زود به دیدار فرزند شهیدش رفت. مادر ماند و داغ عزیزان رفته از دست. خودش می گوید: «دخترم بی‌خبری خیلی سخت است. تا به حال شده است که گم‌شده‌ای داشته باشی و در به در دنبالش بگردی! خدا کند که هیچ وقت این حال را تجربه نکنی. چون پیکرش برنگشته بود باورم نمی‌شد شهید شده باشد. گفتم شاید برگردد. خودم بارها به سومار و اطراف آنجا رفتم و در به در دنبالش گشتم. حتی اجازه ندادم خانه‌ام را بسازند. گفتم
 یک‌وقت بچه‌ام بهروز بر‌می گردد و خانه را پیدا نمی‌کند. هر وقت شهید گمنام آوردند هر جور شده  بود خودم را به مراسم رساندم و با خودم می‌گفتم شاید پسرم برگشته است. خدا هر چه می‌خواهد به آقای دکتر تولایی و مسئولان تفحص و شناسایی شهدا بدهد. همت کردند و ما را از چشم به راهی درآوردند. حالا بهروزم در نزدیکی خانه ما در آستان امامزاده حسن به خاک سپرده شده و دلم آرام گرفته.»

تابوت بهروز؛ آهن‌ربایی که همه را جذب کرد
اصلا خاصیت نوروز و بهار است که چشم انتظاری آدم‌ها را به پایان برساند و غبار غم از دل چشم‌انتظاران بزداید؛ درست مثل زمستانی که به وصال مادر شهید بهروز صبوری به بهار پیوند خورد و عطر شکوفه‌های بهاری، زودتر از همیشه سر تا سر تهران را در بر گرفت. به یکباره بازارچه‌ها و مغازه‌های اطراف امامزاده‌حسن(ع) از جمعیت خلوت شد و مرام و معرفت بچه محل‌های قدیمی محله امامزاده حسن(ع) همه اهالی را به مراسم تشییع بهروز کشاند. انگار آهن‌ربایی قوی مسیر همه را به سوی راه روشنی که رفته است، تغییر می‌دهد. صدای سلام و صلوات در فضا پر شده بود و سیل بی‌شمار جمعیت، پیکر مردی را به دوش گرفته بودند که برای نبرد با تاریکی رفته و با پرواز کبوتر گونه خود آرامش مردمان این سرزمین را رقم زده بود.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید