فتحعلیشاه اینجا برادرش را کور کرد!
موضوع: حمام بوعلی
ویژگی: مورد توجه رجال و محل برگزاری مراسم محلی
گرمابه بوعلی در دزاشیب یکی از قدیمیترین حمامهای شمیران است که قدمت آن به دوران صفویه میرسد. گرمابه بوعلی پس از سالها متروکهماندن، اکنون تغییر کاربری داده و به رستوران تبدیل شده است اما در روزگار گذشته آنقدر شهرت داشت که شاه و شاهزاده هم برای حمامکردن روانه اینجا میشدند.
روایت شده که فتحعلیشاه قاجار برادری به نام
حسینقلی خان داشت که رقیب او بود و ادعای پادشاهی داشت. شاه تصمیم گرفت او را تنبیه کند و به همین دلیل او را به باغی در فرمانیه فرستاد؛ جایی که از دارالخلافه دور بود و تنبیه درخوری برای این برادر یاغی بهشمار میرفت اما رابطه این دو برادر آنقدر شکراب شده بود که حتی تبعید هم فتحعلیشاه را راضی نکرد و در نهایت برادر را به حمام بوعلی کشاند و چشمهای حسینقلیخان را در همین حمام دزاشیب کور کرد و او را به قتل رساند.
این ماجرای تلخ، آنقدر میان اهالی دزاشیب که روستایی کوچک در شمیران بود، پیچید که آنها باغ تبعیدگاه حسینقلیخان را «باغ نظر» نامیدند؛ نامی که به ماجرای رابطه شاه قاجار و برادرش و نیز کورکردن چشمهای حسینقلیخان در حمام آبادی دازشیب مرتبط میشد. اگرچه دیگر نشانی از این باغ در دزاشیب باقی نمانده اما حکایت باغنظر هنوز یکی از روایتهایی است که موسفیدان محله دزاشیب در دورهمیها برای جوانان تعریف میکنند.
حمام رجال، پاتوق شاه و شاهزاده
محمد عباسی از اهالی قدیمی محله میگوید: «حمام دزاشیب بهدلیل اینکه مورد توجه رجال قاجاری بود، به حمام رجال هم شهرت داشت. البته افراد محلی هم از این حمام استفاده میکردند اما هنگام حضور درباریان و شاهزادگان، حمام در قرق آنها بود. حمام متعلق به اوس کریم طوقانی بود، روزهای جمعه و شنبه مختص آقایان و روزهای دیگر هفته به بانوان اختصاص داشت. در روزهای خاص که جشن دامادی، حنابندان یا ختنهسوران در این حمام برگزار میشد، علیاکبر جباری را خبر میکردند تا موی سر داماد و همراهان را کوتاه کند. علی اکبر هم سلمانی میکرد و هم شکستهبند بود و هم نوزادان پسر را ختنه میکرد.»
خاطرات خوش دورهمی زنان
روزهایی که حنابندان یا عروسی یکی از دختران محله بود، زنان محله و اقوام، عروسخانم را برای رفتن به حمام همراهی میکردند. سور و سات جشن همراه با هلهله زنان در حمام میپیچید و تا ساعتها به خوردن شیرینی و تنقلات مشغول میشدند. گرمابه بوعلی با همه خاطرات خوشی که برای اهالی قدیمی دزاشیب داشت، چند پله پایینتر از خیابان قرار داشت و از نمای بیرونی، کمی هم ترسناک بهنظر میرسید.