• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
سه شنبه 26 تیر 1397
کد مطلب : 23417
+
-

از رنج کَزاز

همشهری از مشکلات اهالی روستای کزاز در استان مرکزی گزارش می‌دهد

مرکزی
از رنج کَزاز

سیده زهرا عباسی | خبرنگار 

* مردم کزاز آلودگی آب و زمین‌هایشان را ناشی از فعالیت پتروشیمی می‌دانند. اما پتروشیمی این ادعا را تکذیب می‌کند.

مه‌بانو سال‌ها پیش مرد؛ هنوز یک پسرش را داماد نکرده بود. سن‌ و سالی هم نداشت. تازه از 50 گذشته بود که خانه‌اش را رنگ و رویی داد. چند سالی می‌شد دست‌شان به دهان‌شان می‌رسید و برای گذران امور نیازی به قرض‌ و قوله نداشتند. نقشه‌های زیادی داشت برای داماد کردن علی، برای زایمان لیلا، دخترش که تازه یک بچه سقط کرده بود و دکترها گفته بودند بعد از چند ماه می‌تواند دوباره باردار شود. یک روز برفی اما همه نقشه‌ها نقش بر آب شد. سرطان‌ خاموش او را ذره‌ذره آب کرد و وقتی هم که پایش به تهران رسید، کار از کار گذشته بود. حالا 10 سال از آن روز می‌گذرد. لیلا بعد از چند بار سقط‌ بالاخره توانست یک بچه بیاورد؛ مرده. مه‌بانو می‌دانست و نمی‌دانست، اما بعد از مرگ او نگاه‌ها به یک نقطه خیره بود؛ پتروشیمی، گمانی که اثبات نشد.

امیدی که بر باد رفت

قدیمی‌ها می‌گویند پیش از آنکه خبری از سازه‌های پتروشیمی باشد، همه منطقه زمین‌های کشاورزی چند روستای اطراف بود. زمین‌های کشاورزی البته سند نداشتند، اما همین زمین‌های وقفی نسل به نسل زندگی اهالی را تامین می‌کرد. طرح پتروشیمی که تصویب شد، اهالی ناچار شدند زمین‌هایشان را تحویل دهند. برخی‌شان پول اندکی در ازای زمین‌های کشاورزی گرفتند و برخی هم هیچ. با وجود همین هیچ، اما اهالی به اشتغال خود یا فرزندشان در پتروشیمی امیدوار بودند؛ امیدی که بر باد رفت. مثل امید مه‌بانو. علی، پسرش این را می‌گوید: «آن موقع نمی‌خواستم امید مادر را نقش بر آب کنم. چند بار هم فرم پر کردم ولی هیچ‌وقت پتروشیمی من را نخواست. رشته‌ام هم شیمی بود. آخر سر هم دلیجان سر کار رفتم. 2-3 ساعتی با ما فاصله دارد.» نه تنها سهمی از اشتغال پتروشیمی نصیب روستایی‌ها نشد، بلکه سلامتی، زمین‌های مرغوب، آب گوارا و هوای پاکشان را هم دادند. 

امان از همسایه

راه پتروشیمی را که در پیش می‌گیریم، دشت پیش‌روست؛ در 2 سوی جاده گاهی سبز می‌شود و گاهی رنگ خشکی می‌گیرد. بوی نامطبوعی به پیشوازمان می‌آید. جلوتر یک جاده فرعی است. تابلوی «کزاز» خودنمایی می‌کند. فنس‌ها لب‌به‌لب جاده کشیده شده‌اند دور زمین‌هایی که قبلا محل کشت بود و حالا محوطه پتروشیمی. جاده و فنس‌ها با هم تا اولین خانه ادامه دارد. ‌کزاز و پتروشیمی سال‌هاست همسایه‌اند و دیوارشان هم همین فنس‌هاست. آفتاب کم‌رمقی می‌تابد. باد هم می‌آید و می‌رود. جابه‌جای روستا درخت‌های خشک و زمین‌های غیرقابل کشت دست همسایه را رو می‌کند. زمین‌های خالی میان خانه‌ها و خانه‌های مخروبه و رهاشده هم حکایت از مهاجرت آن‌هایی دارد که به قول اهالی دست‌شان به دهان‌شان می‌رسید و رفته‌اند؛ شهر جدید مهاجران یا مرکز استان. 

کاش همیشه باد بیاید

کوچه پس‌کوچه‌های روستا خلوت است. هر از گاهی عابری می‌آید و می‌رود. شعبانعلی، خادم مسجد روستاست. چیزی به نماز ظهر نمانده. می‌رود در مسجد را باز کند. مابین رفت‌وآمد میان حیاط و ساختمان، حرف می‌زند: «پتروشیمی هوا و روزگارمان را خراب کرد. چشمم مدت‌هاست مشکل دارد و سوزش و درد زیادی را تحمل می‌کنم و پزشکان می‌گویند این درد نتیجه آلودگی هواست. البته فقط مشکلات چشمی نیست. بیماری‌های دیگر هم زیاد شده است.» او 6 هکتار زمین کشاورزی داشته؛ پتروشیمی 3 هکتار را در ازای هیچ از او گرفته و حالا 3 هکتار آن هم در بالادست روستا که زمین‌های مرغوبی ندارد، روی دستش مانده: «در همین 3 هکتار هم نمی‌توانم کشاورزی کنم. آب ندارم. یک چاه کشاورزی جدید برایمان زده‌اند، روی آب آن، لایه‌ای روغنی و سفیدرنگ می‌آید که نمی‌دانیم چیست، اما هر چه هست از فعالیت همین صنایع اطراف است. فقط همین نیست. پساب پتروشیمی را هم در زمین‌ها رها می‌کردند.»

شعبانعلی ما را به ساختمان کناری مسجد راهنمایی می‌کند؛ درمانگاه روستا. مسئول درمانگاه نیست. همسرش در مطب حضور دارد. پزشک است. دختربچه‌ای را معاینه می‌کند و به مادرش توضیحاتی می‌دهد. شعبانعلی می‌گوید: «خانم دکتر! از مشکلات پتروشیمی برایشان بگو. خبرنگار هستند.»
زیر لب اما می‌گوید که تا   حال خبرنگاران زیادی آمده‌اند و رفته‌اند؛ مسئولان زیادی هم، اما چه فرقی به حالمان کرد؟ خانم دکتر هم اذعان می‌کند بیماری‌های پوستی و مشکلات ناشی از فعالیت پتروشیمی زیاد است، اما خود را مجاز به ارائه آمار نمی‌داند. در درمانگاه به نتیجه نمی‌رسیم. همراه شعبانعلی بیرون‌ که می‌آییم، بار دیگر سر درد دلش باز می‌شود. از بوی نامطبوعی می‌گوید که هر شب در روستا می‌پیچد و فقط گاهی با وزش باد کاهش می‌یابد.

روزگار ناسلامتی

چرخی در روستا می‌زنیم. خانه‌ها با فاصله زیادی از هم ساخته‌ شده‌اند. کوچه و خیابان‌ها غربت روستا را در پهنای خود بیشتر به رخ می‌کشند. سر ظهر است و رفت‌وآمدی نیست. چند نفری گوشه‌ای جمع شده‌اند و صحبت می‌کنند. 3 مرد میانسال سفره دل را باز می‌کنند؛ سرطان فصل مشترک گلایه‌هاست و همه این‌ها را که کنار بگذاریم، بیشتر از همه دل اهالی با بیکاری خون شده. یکی از سرطان همسرش می‌گوید که هنوز درمان نشده و امیدی به درمانش ندارند؛ بغض می‌کند و کمی دورتر می‌رود. آن یکی چند جوان را که دور میدان روستا نشسته‌اند، نشان‌ می‌دهد و از بیکاری‌شان می‌گوید.

سید رضا موسوی در همین جمع حاضر است. بیش از همه گلایه دارد و بیش از همه معتقد است باید حرف را زد بلکه شنیده شود: «آلودگی پتروشیمی سلامت ما را سال‌هاست به خطر انداخته. چند خانم در روستا به دلیل سرطان فوت کرده‌اند. وضع آن‌قدر بد است که گوشت دام‌هایمان را هم نمی‌توانیم بخوریم. چاه‌ها و باغ‌هایمان خشک شده است.» 

سید به مبلغی که پالایشگاه و پتروشیمی به عنوان خسارت‌های محیط ‌زیستی می‌دادند هم اشاره می‌کند؛ خسارت‌هایی که صرف عمران روستا می‌شد و حالا از آن‌ها هم خبری نیست: «حتی همین کارهای عمرانی را هم خوب انجام نمی‌دهند. وضع آسفالت روستا را ببینید.» به زمین اشاره می‌کند که آسفالت آن جابه‌جا کنده شده یا چاله و چوله دارد. فقط همین نیست. کناره کوچه‌ها یا در زمین‌های خالی تلنباری از زباله دیده می‌شود. 

پیگیری‌های بی‌نتیجه

«این هوا دیگر برای ما عادی شده است، اما اگر کسی به اینجا بیاید نمی‌تواند بماند. در اوج گرما هم نمی‌توانیم کولر را روشن کنیم چون باد آن بوی نامطبوعی را به داخل می‌آورد. نه می‌توانیم گرما را تحمل کنیم و نه بوی پتروشیمی و پالایشگاه را. مانده‌ایم چه کنیم.» این‌ها را حسینی، مرد میانسالی می‌گوید که در همین جمع حاضر است و تا حال سکوت کرده بود. سکوتش را که می‌شکند، حرف‌هایش را با بغض عجیبی ادامه می‌دهد: «خیلی‌ها رفته‌اند. هر که پول داشت، رفت. ما که دیگر نه سن و سال‌مان اجازه مهاجرت می‌دهد و نه پولی داریم. کزاز قبلا این طور نبود. این منطقه بود و یک کزاز. هم آب‌و‌هوا و هم محصولات کشاورزی‌اش زبانزد بود. حالا اما روستایمان در حال متروکه شدن است. مدام وعده و وعید می‌دهند، اما هیچ اتفاقی نمی‌افتد. نماینده‌ها می‌آیند قول می‌دهند که جوان‌هایتان را سر کار می‌بریم، اما بعد که رای گرفتند، اصلا ما را فراموش می‌کنند. هیچ کس به دادمان نمی‌رسد. همه این بدبختی‌ها می‌ارزید اگر حداقل جوان‌هایمان سر کار بودند. برای کارگری هم تحصیلات لازم است؟ بچه‌های تحصیل‌کرده ما همه بیکارند. نیرو به اسم کزاز از شهرهای دیگر آورده‌اند سر کار و ما هیچ چیز نصیبمان نشده.»

از تجمع‌های چندباره‌شان که می‌پرسم، همه با هم شروع می‌کنند. صدایشان‌ بالا می‌رود: «بارها شکایت کرده‌ایم. به ما می‌گویند شورا و دهیار دارید و آن‌ها باید پیگیر کارتان باشند. آ‌ن‌ها باید حرف بزنند. دهیار و اعضای شورا هم می‌گویند پیگیر هستند، اما در این چند سال تفاوتی در وضع‌مان ندیدیم. درخت می‌کاریم، خشک می‌شود. هیچ چیز اینجا عمل نمی‌آید.»

زمین بی‌حاصل

گلایه‌هایشان تمامی ندارد، اما ساعت از ظهر گذشته. جمع‌شان کم‌کم پراکنده می‌شود. آن طرف‌تر در میدان روستا، یکی دو دکان بیشتر نیست. یکی سوپرمارکت و آن یکی هم کارگاه جاروسازی. صاحب جاروسازی با پسر جوانش‌ مشغول کار است. گلایه‌های اهالی را که می‌گویم، با افسوس به زمین‌های خشک و خالی روبه‌رو اشاره می‌کند: «اینجا قدیم‌ها زمین کشاورزی بود. در کزاز میوه‌های خوبی عمل می‌آمد، اما الان جز جارو چیزی عمل نمی‌آید؛ آن هم سالم نیست و آفت می‌زند.» 

اهل کزاز نیست، اما سال‌هاست اینجا زندگی و کار می‌کند. پسرش دانشگاه رفته و متالوژی خوانده؛ رشته‌ای که تصور می‌کرد با خواندنش جایی در پتروشیمی خواهد داشت، اما حالا شده کمک‌دست پدر. پدر می‌گوید: «کزاز قبلا آلودگی نداشت و نیاز به سم‌پاشی محصولات کشاورزی نبود، اما از روزی که این صنایع فعالیت خود را شروع کرد، در سال باید 5-6 بار زمین‌هایمان را سم‌پاشی کنیم، وگرنه بار نمی‌دهد.»

پسر حرف‌های پدر را پی می‌گیرد: «یک استخر کنار پتروشیمی زده‌اند. پساب به آن می‌ریزد و این آب هم قطعا به زمین‌های کشاورزی نشت می‌کند و روی  محصول تاثیر منفی می‌گذارد. صبح‌ها اگر وارد روستا شوید ابری از آلودگی را مشاهده می‌کنید. شب‌ها هم نمی‌دانم چه اتفاقی می‌افتد که هوای بسیار آلوده‌ای در روستا ایجاد می‌کند. نه تنها سرطان و بیماری‌های پوستی بلکه سقط جنین هم در روستا بسیار زیاد شده است.» از سقط جنین که می‌گوید، یاد مه‌بانو و لیلایش می‌افتم. مه‌بانو سال‌هاست مرده،‌ اما می‌دانست و نمی‌دانست خیلی‌های دیگر هم مثل او هستند. می‌دانست و نمی‌دانست وقتی مرد، رد نگاه‌ها به پتروشیمی بود، اما چیزی اثبات نشد.  

تحقیقات پتروشیمی درباره آلودگی چاه‌های کشاورزی

مدیر روابط عمومی شرکت پتروشیمی شازند در پاسخ به گلایه‌های اهالی روستای کزاز به همشهری می‌گوید: از یک سال پیش با افزایش حوضچه‌های ذخیره، یک قطره پساب هم از پتروشیمی خارج نشده است. قبلا هم که پساب خارج می‌شد، آلودگی‌ای نداشت و مردم اگر می‌خواستند، می‌توانستند از آن برای کشاورزی استفاده کنند. حسن رجبی هر چند آلودگی آب چاه‌های کشاورزی در منطقه را تکذیب نمی‌کند، اما آن را ناشی از فعالیت شرکت پتروشیمی نمی‌داند. او در توضیح بیشتر این ماجرا می‌گوید: مطمئن هستیم منبع آلاینده این‌چنینی نداریم، زیرا از مواد روغنی و نفتی استفاده نمی‌کنیم که وارد زمین، آب و خاک شود یا بوی نامطبوعی ایجاد کند. به همین دلیل خودمان از اداره محیط‌ زیست و آب منطقه‌ای تقاضا کردیم موضوع را بررسی کنند. در حال حاضر یک قرارداد تحقیقاتی زیر نظر مسئولان امضا کرده‌ایم و این موضوع در حال بررسی است و به محض پایان تحقیقات، مسئولان نتیجه را به اطلاع مردم خواهند رساند. البته این تحقیقات زمان‌بر است، زیرا آب باید در فصل‌های مختلف آزمایش شود.  او همچنین با بیان اینکه پتروشیمی تا چند سال پیش مانند همه صنایع آلاینده عوارض محیط‌ زیستی را پرداخت می‌کرده است،‌ می‌افزاید: همه صنایع آلاینده یک درصد فروش خود را به عنوان عوارض آلایندگی پرداخت می‌کنند، اما شرکت پتروشیمی از پاییز سال 94 با بررسی محیط ‌زیست از فهرست آلاینده‌ها خارج شد و به همین دلیل هم دیگر عوارضی پرداخت نمی‌کنیم.  رجبی در حوزه مسئولیت‌های اجتماعی شرکت پتروشیمی هم به ساخت یک مرکز درمانی اشاره می‌کند و می‌گوید: کلنگ این بیمارستان در شازند و با حضور وزیر بهداشت به زمین زده شده است و مجتمع پتروشیمی 40 میلیارد تومان هزینه ساخت آن را داوطلبانه بر عهده گرفته است.  مدیر روابط عمومی شرکت پتروشیمی شازند تصریح می‌کند: متاسفانه مردم تصور می‌کنند همه مشکلات منطقه ناشی از فعالیت پتروشیمی است در حالی که خشکسالی و کم‌آبی مشکل همه جای کشور است. با وجود مشکلات مختلف اما پتروشیمی تاثیر مثبتی بر اقتصاد منطقه داشته است که این تاثیر باید مورد توجه قرار بگیرد. همچنین ما تا جایی که در توان مجتمع بوده است، سعی کرده‌ایم از اهالی منطقه دعوت به کار کنیم و برای مثال طی 3 سال گذشته از روستای کزاز حدود 30 نفر به صورت ثابت و 30 نفر به صورت مقطعی مشغول به کار شده‌اند.  او در پایان صحبت‌های خود درباره تاثیر فعالیت‌های پتروشیمی بر سلامت مردم اظهار می‌کند: چند سال پیش هم این موضوع مطرح شد، اما ثابت نشد. با وجود این، اگر مسئولان مربوطه قرار باشد بررسی کنند، همکاری لازم را خواهیم داشت. کارکنان ما که در بطن این مجتمع در حال فعالیت هستند، تحت معاینه‌های دوره‌ای قرار می‌گیرند و تا کنون به موردی برنخورده‌ایم که روی سلامتشان تاثیر منفی گذاشته باشد. 

در انتظار بودجه

رئیس دانشگاه علوم پزشکی اراک از افرادی است که به محض در اختیار گرفتن تصدی حوزه بهداشت و درمان شهر اراک دفاع از سلامت مردم زیر ضرب آلودگی صنایع این شهر را فریاد زد و کوشید با انجام مطالعه جامع و علمی درباره تاثیر آلاینده‌های زیست‌محیطی بر سلامت مردم به کشمکش رسانه‌ها و صنایع خاتمه دهد، اما بعد از گذشت 3 سال هنوز به نتیجه‌ نرسیده است. حسن طاهراحمدی در این باره به همشهری می‌گوید: مطالعه درباره تاثیر آلاینده‌های زیست‌محیطی بر سلامت مردم جزو وظایف ذاتی اداره کل محیط‌ زیست مرکزی است، اما از آنجا که این سازمان به این موضوع نپرداخت خود را موظف دانستیم با انجام مطالعه‌ای علمی تکلیف را روشن کنیم. متاسفانه این طرح که ابتدا مورد استقبال استانداری مرکزی قرار گرفت، بعد از 3 سال هنوز بودجه لازم را دریافت نکرده است.  وی ادامه می‌دهد: تاخیر در اجرای این طرح موجب می‌شود مردم دانسته یا ندانسته به اظهارنظرها درباره آلودگی صنایع و ترویج بیماری‌ها در منطقه تکیه کنند و این روند نتیجه‌ای جز رواج نگرانی میان مردم ندارد.  به گفته طاهر احمدی، پزشکان زیادی از تاثیر مستقیم آلودگی برخی صنایع بر بیماری‌ها در منطقه می‌گویند، اما این گفته‌ها باید به صورت علمی اثبات شود.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :