• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
یکشنبه 8 مرداد 1402
کد مطلب : 198573
+
-

وقتی خورشید خوابید

کتاب پلیسی
وقتی خورشید خوابید

علی‌الله سلیمی، روزنامه‌نگار

کتاب«وقتی خورشید خوابید» نوشته مجید اسطیری روایتگر ماجرای کشته شدن یک دختر جوان در روستایی دورافتاده است. یکی از بهترین کارآگاهان کشور مأمور شده تا معمای کشته شدن این دختر جوان که نیروی سپاه‌دانش بوده را حل کند. اما این کارآگاه تمایلاتی جامعه‌شناسانه دارد و فقط به کشف این معما اکتفا نمی‌کند. او آمده تا تمام روابط یک جامعه کوچک در سال‌های دهه 40 را بررسی کند. در این رمان شاهد چندین بازجویی از متهمان مختلف هستیم که واکنش‌های عجیبی دارند و هرچه به پایان رمان نزدیک می‌شویم معما پیچیده‌تر به‌نظر می‌آید.
این رمان جنایی و تاریخی علاوه بر روایت یک پرونده قتل جذاب به وضعیت روستاییان در دهه‌ 40و مسئله‌ انقلاب سفید هم می‌پردازد. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:«سرهنگ مختاری دست‌هایش را در جیب پالتو کرده بود و در حیاط قدم می‌زد و سیگار می‌کشید و به شاخ و برگ درخت توت نگاه می‌کرد که در باد تکان می‌خورد. با اینکه مطمئن بود این درخت در تابستان حسابی ثمر داده و حتماً سربازهای پاسگاه حسابی از توت‌هایش خورده‌اند، شاخه‌های لخت درخت برایش گیرایی عجیبی داشت. نیروی تیره‌ای در ذهن سرهنگ می‌خواست باور کند که این برهنگی آخرین وضعیت درخت توت است، اما نیروی روشنی می‌گفت که مسلماً این درخت در بهار دوباره سبز می‌شود و در تابستان زیر پایش از انبوه توت‌های رسیده‌ای که می‌افتند و له می‌شوند سیاه می‌شود. سردش شد و برگشت به اتاق بازجویی. اتاق گرم بود، اما برهنه. هیچ‌چیز غیرضروری در اتاق نبود. هر چیزی جز بخاری و میز و 2 صندلی برای این اتاق بازجویی غیرضروری بود و حالا در این اتاق بازجویی سرهنگ راحت‌تر می‌توانست ذهنش را روی پرونده متمرکز کند. «خان مستعلی رو خوب می‌شناسه. اگه مستعلی هر دو نفر رو کشته باشه، امکان نداره خان قتل رو گردن کس دیگه‌ای بندازه.»

این خبر را به اشتراک بگذارید