بدرود جنتلمن
خداحافظی پژمان منتظری از دنیای بازیگری خیلیها را یاد نجابت و وقار او انداخت و این حقیقت تلخ که چقدر شمار این چهرهها در فوتبال ایران کم شده است
امیرمحمد یعقوبپور- روزنامهنگار
خیلی از هواداران استقلال، هنوز یک قاب عکس از تیم رویایی لیگ دوازدهمشان دارند. حالا اما دیگر هرقدر به آن تصاویر نگاه کنند، ستارهای به چشمشان نمیخورد که هنوز مشغول بازی باشد. خبر خداحافظی پژمان منتظری با فوتبال، به یک نسل طلایی برای باشگاه استقلال پایان میدهد. شنیدن چنین خبری انگار، تلنگری برای یادآوری گذر بیرحم زمان است. چهکسی باور میکند از آخرین حضور پژمان منتظری روی سکوی قهرمانی لیگ برتر، 11سال گذشته باشد؟ انصافا چرا اینقدر عجله دارید عقربههای گرامی؟
صحبت از نسل طلایی شد. این را هم فراموش نکنیم که پژمان منتظری، فقط به نسل طلایی باشگاه استقلال تعلق نداشت. او از دل یک نسل طلایی در باشگاه فولاد بیرون آمد؛ پسران جوان، پرشور و جاهطلبی که با قهرمانی در لیگ برتر، چشمها را خیره کردند؛ مهرههایی که از آکادمی فولاد خارج شده بودند و میخواستند همهچیز را ببرند. پسران ملادن فرانچیچ، یک قهرمانی شگفتانگیز در فوتبال ایران را جشن گرفتند. 3سال بعد از آن قهرمانی باورنکردنی، پژمان منتظری به استقلال رفت و آنقدر سریع در این تیم جا افتاد که انگار او را برای این باشگاه ساختهاند. بازیکنی که با تصمیم حجازی آبیپوش شده بود، 7فصل متوالی برای آبیها بازی کرد و موفقیتهای ریز و درشت زیادی بهدست آورد. محبوبیتاش هم در این باشگاه، زبانزد خاص و عام بود.
پژمان منتظری به 2دلیل، یک فوتبالیست منحصربهفرد به شمار میرفت. اول از همه به این خاطر که فوتبال را به شیوهای امروزی و کاملا مدرن یاد گرفته بود. درست در همان سالهایی که در دی.ان.ای مدافعان ایرانی، وحشتی عمیق از نزدیکشدن مهاجمان حریف گنجانده شده بود، پژمان بدون ترس فوتبال بازی میکرد. درست وقتی خیلی از مدافعان لیگ برتری به محض دریافت پاس، بدون معطلی زیر توپ میکشیدند، پژمان توپ را میگرفت، با سرِ بالا به اطرافش خیره میشد، بهترین گزینه برای پاس را انتخاب میکرد و بازی را به جریان میانداخت. همین فوتبالیست، الگوی خیلی از مدافعان ایرانی در نسلهای بعدی شد چراکه هیچوقت شتابزده بازی نمیکرد. دلیل دوم را هم باید در رفتارهای پژمان جستوجو کرد. میگویند فوتبال ایران، همه بازیکنها را بهتدریج شبیه خودش میکند؛ بدخلق، لجوج و کماعصاب. منتظری اما هیچوقت به چنین شباهتی دچار نشد. او سالها در سطح اول فوتبال ایران حضور داشت. بدون آنکه بهانه بگیرد. بدون آنکه شکستها را به گردن دیگران بیندازد. بدون آنکه از بردها بهعنوان بهانهای برای خردکردن حریف استفاده کند. بدون آنکه در گرداب رنگها غرق شود. بدون آنکه تلاشی برای آزار دادن رقبا انجام بدهد. منتظری انگار، از زاویه دیگری به فوتبال نگاه میکرد. او برای خدای کریخوانی هم فقط یک جواب داشت:«امروز نه!».
پژمان شاید یک سوپراستار نبود. بازیکنی محسوب نمیشد که درشتترین تیترها را بهخودش اختصاص بدهد. بازیکنی محسوب نمیشد که همیشه روی جلد باشد. با این حال هر وقت لازمش داشتی، آنجا بود و به کمک تیم میآمد. در آن روزهای سخت و نفسگیر تلاش برای صعود به جام جهانی 2014، منتظری برای تیم کیروش همه کار کرد. حتی وقتی کارلوس از او خواست که در نخستین تجربه حضور در جامجهانی پست تخصصی را ترک کند و به سمت راست خط دفاعی برود، این کار را به بینقصترین شکل ممکن انجام داد. او در برزیل، همه دقایق ممکن را برای تیم ملی بازی کرد و با وجود بدشانسی و از دست دادن جام ملتهای استرالیا، در مقدماتی جامجهانی روسیه دوباره بازیکن مهمی برای تیم ملی شد. هر چند که هیچکس نفهمید آخرش چرا در نخستین بازی ایران در روسیه، او به جای روزبه چشمی وارد زمین مسابقه نشد و این تعویض، ناتمام ماند.
بازگشت پژمان به استقلال و پوشیدن شماره محبوبش 33 برای دومینبار، هواداران این تیم را به وجد آورد. او در این دوران تازه، یک قهرمانی حذفی را هم به فهرست افتخاراتش در این باشگاه اضافه کرد. هر چند که این دوران، چندان طولانی نشد و او دوباره به قطر برگشت تا این بار برای خریطیات بازی کند. آخرین سالهای فوتبال منتظری هم، در سکوت و آرامش سپری شد. او عادت نداشت هیاهو راه بیندازد و راههای مهم دیگری برای نفوذ به قلبها بلد بود.
چه پایانی باشکوهتر از اینکه هواداران تیم رقیب هم دوستت داشته باشند؟ چه تجربهای جذابتر از اینکه تو را با نسلهای طلایی و تاریخساز به یاد بیاورند؟ چه مسیری دوستداشتنیتر از اینکه همیشه عصای دست تیم بوده باشی؟ خاطرات منتظری، در حافظه فوتبال ایران گم نخواهد شد. او حالا دوران مربیگریاش را شروع میکند و شاید خیلی زود، دوباره بخشی از این فوتبال باشد. از همین حالا منتظریم آقای منتظری!