شهید بهشتی دشمن را خشمگین کرده بود
حسین شمسایی شاهد عینی ماجرای هفتم تیر، از شب حادثه میگوید
الناز عباسیان-روزنامهنگار
۲۰ خردادماه سال ۱۳۶۰ به فرمان امامخمینی(ره)، بنیصدر از جایگاه فرماندهی کل قوا کنار گذاشته شد. سیام خردادماه نمایندگان مجلس شورای اسلامی رأی به بیکفایتی بنیصدر برای تصدی جایگاه ریاستجمهوری دادند. بعد از این اتفاقات نوبت به زهرریختن منافقان رسید. ششم تیرماه آیتالله خامنهای که تازه از جبهه برگشته بودند در مسجد ابوذر در جنوب تهران، مورد سوءقصد قرار گرفتند. اما خدعه منافقین تمامی نداشت؛ یکشنبه هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ بمبی در دفتر حزب جمهوری در سرچشمه تهران منفجر شد و دکتر محمد بهشتی(دبیر کل حزب جمهوری) و ۷۲ نفر از اعضای این حزب، نمایندگان مجلس و وزرای دولت وقت به شهادت رسیدند. حسین شمسایی، یکی از بازماندگان دفتر حزب جمهوری است که خاطرات تلخ آن روزها را به خوبی بهخاطر دارد. شمسایی معاون واحد تبلیغات و مدیر واحد صوت و تصویر حزب جمهوری بود؛ بهعبارتی مسئولیت ضبط سخنرانیها و جلسات عمومی حزب درحیطه اختیارات او بود اما آن روز حادثه بهخاطر یک پیشامد از حضور در جلسه بازماند.
حاجحسین شمسایی را بهعنوان انقلابیترین مداح و از پیرغلامان اهلبیت(ع) میشناسند. او متولد سال 1329در شهرستان اردستان است و از 12سالگی قرائت شعر معروف محتشم کاشانی را در یکی از حسینیههای جنوب تهران تجربه کرده است. این چهره سرشناس در بحبوحه درگیریهای انقلاب یکی از اعضای کمیته استقبال از امامخمینی(ره) بوده و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم بهعنوان معاون واحد تبلیغات حزب جمهوری اسلامی فعالیت میکرده است. شمسایی قبل از بیان خاطره تلخ روز هفتم تیر از اهمیت حزب جمهوری میگوید و اینکه چرا منافقان دست به چنین جنایتی زدند: «با پیروزی انقلاب اسلامی جمعی از روحانیون و افراد برجسته پیشنهاد دادند برای اداره کشور نیاز مبرم به یک تشکل قوی و فراگیر است که در نتیجه 5نفر از روحانیون پیشگام انقلاب که در رأس آنها شهید مظلوم آیتالله بهشتی بود، بهعنوان هیأت مؤسس با تدوین اساسنامه – مرامنامه و مجموعه مدونی با عنوان «مواضع ما» تصمیم به ایجاد تشکل فراگیری بهمنظور پشتوانهسازی اداره کشور گرفتند که با نام حزب جمهوری اسلامی شروع بهکار کرد. انقلاب در تاریخ 22بهمن 57به پیروزی رسید و درست یک هفته بعد حزب جمهوری اسلامی فعالیت خود را شروع کرد. با شکلگیری حزب، سران این تشکل از همه افراد تحصیلکرده و با تجربه هم دعوت کردند تا با حضور در حزب، طرح و پیشنهادهای خود را برای پیشبرد کارها و رفع مشکلات کشور ارائه دهند. افراد زیادی ثبتنام کردند. در بین آنها نیروهای کارآمد و تأثیرگذار کم نبود. در جلسات یکشنبههای حزب پیرامون مسائل روز صحبت میشد.»
بمبی در میان روزنامهها
حضور افراد تأثیرگذار و برجسته اعم از مسئولان قوه قضاییه، نمایندهها، وزرا و دیگر نخبههای کشور در حزب جمهوری اسلامی باعث عصبانیت استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و تشویش منافقان شده بود. از اینرو مترصد فرصت بودند تا این تشکل را از هم بپاشند. برای همین یکی از نیروهای پرکار و فعال خود را بهعنوان عامل نفوذی را به حزب فرستادند. محمدرضا کلاهی همه کاری انجام میداد؛ از نظافت سرویسهای بهداشتی تا خرید و جاروکردن. در واقع پادویی میکرد. هیچکس گمان نمیکرد این فرد با آن همه خدماتی که بیدریغ انجام میداد نفوذی منافقین باشد.
شمسایی باقی ماجرا را چنین تعریف میکند: «وقتی 6تیر به حضرتآقا سوء قصد شد فردای آن روز بسیاری از دوستان گفتند بهتر است جلسه برگزار نشود اما عدهای هم گفتند در هر شرایطی نباید آن را تعطیل کرد. برای همین جلسه برگزار شد. من هم در دفتر حزب بودم تا طبق روال، کارهای رسانهای را انجام دهم. کلاهی عادت داشت هر هفته ویژهنامههایی که برای حزب تهیه میشد را در یک جعبه مقوایی میگذاشت و به داخل سالن میآورد. بعد هم بولتنها و روزنامهها را بین اعضا توزیع میکرد. روز هفتم تیر هم همین کار را کرد. بچههای حراست هم تصور میکردند روزنامه است و داخل جعبه را نگاه نکردند. او جعبه را آورد و روی میز سخنرانی گذاشت. گویا یک بسته هم داخل کانال کولر جاساز کرده بود؛ حدود 20کیلو تی ان تی که البته بعدا خودش اینها را گفته بود.»
شبی که مهمان ناخوانده آمد
شامگاه روز یکشنبه هفتم تیرماه راس ساعت 21جلسه با قرائت قرآن شروع شد. جالب اینجا بود که موضوع جلسه در حدود 4دهه پیش هم بحث تورم بود؛ یعنی قرار بود کاظم پوراردبیلی، وزیر بازرگانی درباره مسائل اقتصادی و تورم صحبت کند. اما چون بنیصدر به تازگی عزل شده بود، موضوع رئیسجمهور آینده مطرح شد. با تغییر دستور جلسه به جای کاظمپور اردبیلی، شهید بهشتی پشت تریبون قرار گرفت. در این لحظه گویا به شهید بهشتی الهام شده باشد گفت: «دوستان بوی بهشت را استشمام میکنم.» این روایت را بعدها جانبازانی که در این حادثه مجروح شده بودند گفتند. بعد صدای انفجار و آوارشدن ساختمان حزب جمهوری پیش آمد. در این اقدام تروریستی این مجاهد به همراه 72تن از یارانش به شهادت رسید.
اما باقی ماوقع حادثه هفتم تیر آن گونه که حاج حسین شمسایی تعریف میکند، چنین است؛ «من هر یکشنبه در جلسات حضور داشتم. و مسئولیت ضبط سخنرانیها با واحد تحت نظر من بود. یکی از کارمندان واحد من شهید محمود بالاگر مسئول ضبط صدا بود که او نیز در همان فاجعه به خیل شهدا پیوست. آن روز هم طبق همیشه حضور داشتم. ساعت 7عصر بود. در این حین مرحوم آقای اکبرزاده از یاران قدیمی و مشهدی آیتالله خامنهای که یکی از دوستان قدیمی من هم بود به دیدنم آمد. گفت موضوع سوءقصد به آقا را متوجه شده و سراسیمه از مشهد آمده برای عیادت. اما در بیمارستان او را راه نداده بودند و گفته بودند یکی دو روز دیگر می تواند برای ملاقات آقای خامنه آی به بیمارستان برود. دیدم خسته است؛ گفتم امشب مهمان من باشید. سوار ماشین شدیم که بهسوی منزل برویم. کلاهی من را دید گفت شمسایی کجا میروی؟ گفتم مهمان دارم. میروم خانه. گفت امشب عناصر غیرحزبی هم دعوت شدهاند حیف است نباشید. دوستات را هم بیاور. گفتم نمیشود. میروم. ما رفتیم و ساعت 9گذشته بود که خبردار شدیم دفتر حزب منفجر شده است.» گویا کلاهی با گذاشتن بستههای حاوی بمب به بهانه خرید اقلام پذیرایی از دفتر حزب بیرون آمده و ضامن بمب را فعال میکند. شمسایی ادامه میدهد: «کلاهی به خارج از کشور رفت و بعدها همانجا به درک واصل شد.»
شهید بهشتی مظلوم زمانهاش بود
شمسایی معتقد است که شهید بهشتی شخصیت منحصر به فردی داشته که در زمان خودش مورد ظلم و تهمت بسیار قرار گرفت؛ «بارها به شهید بهشتی اهانت شد اما او با سعهصدر به همه کسانی که برای او شایعه درست کرده بودند پاسخ دندانشکن داد. خاطرم هست مرحوم آیتالله خزعلی خاطرهای را مستقیم از شهید بهشتی برای ما نقل کردند که بد نیست به آن اشارهای کنم. ایشان میگویند یک روز شهید بهشتی از جلسه خبرگان قانون اساسی خارج شده و از پلهها پایین میآمده که شهید محمد منتظری او را میبیند. از همان پایین پلهها آقای بهشتی را مخاطب قرار می دهد و با تندی با ایشان صحبت می کند. شهید بهشتی هم در پاسخ به این رفتار از همان بالای پلهها دستانش را باز کرده و به سمت منتظری آمده و او را در آغوش میکشد و میگوید دیگه چی شده محمدجان؟ شهید منتظری از این رفتار دکتر بهشتی شرمنده شده و سرش را پایین میاندازد. همانطور که مقام معظم رهبری فرموند دکتر بهشتی در بحث علمی، سیاسی و حقوقی، یک شخصیت فاضل، روشنفکر، آگاه، مدبر، با تدبیر و از عمق جان معتقد به احکام و قضای اسلام بودند. این خصوصیات منحصر به فرد دکتر بهشتی بود که دشمن را خشمگین کرده بود و بسیاری از مخالفتها را علیه شهید و قوه قضاییه سازماندهی میکرد. در مقابل شهید میگفت که من کسی نیستم که به نفع من یا علیه من شعار بدهند. طلبهای بیش نیستم. اما منافقان دست بردار راهی که بهشتی میرفت نبودند و او را به شهادت رساندند. خون به ناحق ریخته شهید ثابت کرد که یاران امام تا پای جان، در اعتقاداتشان استوارند.
حکمت الهی
یک روز قبل از حادثه هفتم تیر، آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر مجروح میشوند. درست زمانی که باید در جلسه هفتم تیرماه حاضر باشند، بنا به حکمت الهی در بیمارستان بستری بودند تا در این جلسه و انفجاری که رخ داد نباشند. بیشک این اتفاق، ایشان را بهعنوان ذخیره انقلاب حفظ کرد.