• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 6 تیر 1402
کد مطلب : 195787
+
-

شهروند 81ساله پایتخت، حیاط خانه‌اش را بکرترین و پاک‌ترین نقطه تهران می‌داند

اول باغچه کاشتم بعد خانه ساختم

اول باغچه کاشتم بعد خانه ساختم

محمدصادق خسروی علیا

باغبان یکی از آبادترین باغچه‌های تهران مرد 81ساله‌ای است که وقتی از او می‌پرسی چند سالتان است، می‌گوید: جوانی هستم 18سال به بالا! صفی‌الله لطفی بابارود، نه گرد سفیدی موهایش را باور دارد نه سن و سالش را؛ «باور کنید اصلا احساس پیری نمی‌کنم.» این جوان قدیم، راز سرزندگی و احساس خوبش را در دلدادگی به گل و گیاه می‌داند. باغ او هکتاری نیست، به صد متر هم نمی‌رسد. مساحت آن فقط 50متر است! اما همین باغچه کوچک، باغ بزرگی است با انواع گل‌ها و 140گونه گیاهی. این باغ امروز و دیروز نیست، 44سال قدمت دارد.باغبان آن از ساکنان قدیمی این کوچه و محله است. سال1358در تهرانسر خانه ساخت و ساختمان خانه‌اش نیمه‌کاره بود که بذرها، نهال‌ها و نشاها را در باغچه این حیاط نشاند.

خانه باید سرسبز باشد
40 سال پیش وقتی مرد باغبان در این زمین 250متری خانه‌اش را می‌ساخت، تهرانسر خیلی سرسبزتر از الان بود. لطفی می‌گوید: همه خانه‌ها حیاط‌های بزرگ داشتند، با باغچه‌ای کوچک و بزرگی که با سلیقه خودشان سبزی‌کاری، گل‌کاری یا درخت‌کاری می‌شد. کوچه و خیابان‌ها پر از درخت و سرسبز و جلو در هر خانه‌ای لااقل یک درخت قد کشیده بود. اما افسوس، روزگار است دیگر. همه افتادند به جان خانه‌ها، حیاط‌ها و باغچه‌ها. ملکشان را کوبیدند و برج ساختند. ولی من زیر بار نرفتم. ارزش زندگی خیلی بیشتر از این خراب کردن‌ها و ساختن‌هاست. من می‌خواهم در خانه‌ام زندگی کنم و لذت ببرم. خانه باید سرسبز باشد.‌


یک گُله جا و این همه گل
بازنشسته‌ای است که اهالی تهرانسر او را به‌عنوان شهروند نمونه گل و گیاه منطقه می‌شناسند. او می‌گوید: به‌خاطر وجود این گیاهان هوای خانه ما با هوای کل تهران فرق دارد بسیار پاک و بکر است.بیش از 10نوع درخت انگور، 15نوع درخت میوه و114رز زیبا در این گُله جا کاشته‌ام. رزهای پایه بلند هلندی این باغچه هر گلش به اندازه دو کف دست است. بوته‌های گل کلماتیس، شمعدانی، آلاریا یا برگ انجیری، کاکتوس، آلوئه‌ورا، شویدی، کوکب، گل‌ساعت، گل کاغذی، درختان انگور، عناب، آلبالو، سیب، انجیر، هلو انجیری و بادام فقط بخشی از ۱۴۰‌گونه گیاهی است که در این باغچه ۵۰مترمربعی نگهداری می‌کنم. یک چنار هم در میان درختان آقای لطفی هست که حالا 16ساله شده است.

شهر به شهر به‌دنبال گل‌ها
باغبان عاشق‌پیشه، اصلا نمی‌داند چطور و از کی عشق و علاقه به گل و گیاه به دلش افتاده و ابدی شده است. او هر چه به‌خاطر دارد، هر کجا و هر لحظه‌ای، مجنون گل‌ها بوده و از آنها انرژی گرفته است: قبل از اینکه خانه‌ام را بسازم باغچه کاشتم. آدم‌ها وقتی مشغول ساخت‌وساز خانه‌شان می‌شوند از آجر روی آجر گذاشتن لذت می‌برند. نمی‌خواهم بگویم که من لذت نمی‌بردم خدا را شکر بابت سقفی که بالا سرمان است اما چشم من به‌دنبال گل‌های باغچه بود. علاقه‌ای که به گل و گیاه دارم، دست خودم نیست. آدم وقتی عاشق باشد و به چیزی علاقه‌مند، پایش بیفتد جور هندوستان هم می‌کشد. بارها شده که برای به‌دست آوردن گل و گیاه مورد علاقه‌ام به این شهر و آن شهر سفر و ساعت‌ها مسافرت کرده‌ام تا آن را به‌دست بیاورم.

سفر رازقی‌ها از اسپانیا به ایران
سال‌ها قبل برای دیدار دخترش که در کشور اسپانیا تحصیل می‌کرد به شهر مادرید رفت. از آنجا که این آقای عاشق‌پیشه گل و گیاه به هر جا که سفر می‌کند، به پوشش گل و گیاه آن منطقه توجه ویژه‌ای دارد، در مادرید هم چشمش به گمشده زیبارویی می‌افتد و تصمیم می‌گیرد هر طور که شده او را به‌دست بیاورد: از یک خیابانی که شیب تندی هم داشت و یک کامیون پایین می‌آمد که به‌خاطر آن سراشیبی می‌توانستم داخل کامیون را ببینم. داخلش پر از گل‌های رنگارنگ بود. کامیون را تعقیب کردم و به یک گلخانه رسیدم. آنجا با یک مرد اسپانیایی آشنا شدم که مثل خودم عاشق گل و گیاه بود. در میان گل‌های رنگارنگ و زیبا، یک نمونه گل رازقی هوش و حواسم را برد. گل بسیار زیبا و خاصی بود. از باغبان اسپانیایی سراغ مزارع آن گل‌ها را گرفتم. تصور می‌کردم مزارع در اسپانیاست اما او در جواب گفت در سفر به ژاپن این نوع رازقی را به اسپانیا آورده. 3شاخه از آن رازقی‌ها را با گلدان به ایران آوردم. آنها را هم در باغچه‌ام پرورش دادم.

از عجایب باغبان و اخلاق عجیب گل‌ها
با گل‌ها حشر و نشر عجیبی دارد. شاید دور از ذهن به‌نظر برسد اما لطفی گیاهان را با اعماق وجودش حس می‌کند طوری که که انگار زبان آنها را می‌فهمد؛ «گل‌ها احساس دارند. با آنها حرف می‌زنم. زبان‌شان را می‌فهمم. مثلا گاهی گل‌ها احساس تنهایی و غربت می‌کند. باید با آنها صحبت کرد. به گل و گیاهان همیشه احترام می‌گذارم فرقی نمی‌کند گل‌های این باغچه باشد یا هر کجای دنیا.او خاطره‌ای تعریف می‌کند که چطور یک نمونه از گل‌هایش ناگهان پژمرده شد: باورتان نمی‌شود یک نمونه گل در باغچه‌ام داشتم که به‌نظر با باغچه‌ام جور نبود. با خود گفتم این به باغچه من نمی‌آید باید آن را عوض کنم. این جمله را به زبان نیاوردم و فقط در ذهن و فکرم زمزمه‌اش کردم. فردای آن روز با وجود آنکه مانند هر روز به آنها رسیدگی کرده بودم در اوج ناباوری دیدم که تمام گل‌های آن نمونه خاص پژمرده شده‌اند. به‌خاطر آن تفکر و احساس این بلا سرشان آمد. از آنها معذرت‌خواهی کردم، نازشان را خریدم. بعد از آن دوباره گل‌ها جان گرفتند. از این موارد زیاد پیش آمده باور کنید چه گل‌های خشکیده‌ای که با حرف زدن و احترام گذاشتن در این باغچه دوباره سبز نشده‌اند. چند روزی است باغبان 81ساله یک عمل جراحی باز قلب انجام داده، اما بسیار قبراق و پرانرژی صحبت می‌کند. او تخت خوابش را کنار پنجره قرار داده، رو به باغچه آبادش. به گل‌هایش خیره است و گاهی با آنها از پشت پنجره صحبت می‌کند. لطفی می‌گوید: سنم 81 سال به بالا و در کنار این باغچه پیری بی‌معناست.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید