نیاز به قهرمان واقعی
بازخوردها و عکسالعملهای برخی نوجوانان بعد از ازدواج محمدرضا گلزار شبیه آن کلیپی که پیش از این نوجوانان درباره زندگی بدون گلزار با گریه و ناله سخن میگفتند، امر جدیدی نیست. هنوز که هنوز است عدهای از نسل گذشته دلداده «فردین» هستند و بیچاره «وثوقی» و «ملک مطیعی». هنر جدید، به جای «قهرمان» حقیقی، «چهره» میسازد. واقعهای که در بستر رسانه جدید شمایل سلبریتیها را میسازد. همان جریانی که به سهولت میتواند مقابل سیاستهای حکمرانی کشورها قد علم کند و این اواخر در ایران عنان کار شورش و اغتشاشها را برعهده بگیرد.
چهرهها محصول دروغ اند و خیال و توهم. آدمهایی که لزوما قدشان آن قدر که وانمود میکنند بلند نیست.
مردم نیاز به قهرمان دارند. قهرمان است که هویت میسازد، مردم نیاز به احساس هویت دارند و هویت یک جامعه مهمترین محور وحدتبخش و پیشرفت جامعه است. قهرمانسازی نیاز به هنر دارد. در تاریخ ما قهرمانها در بستر «قصهخوانی» رشد میکردند. به صورت «شاهنامهخوانی» و «فضیلتخوانی»ها که با یک رفتار هنرمندانه در کوی و برزن و قهوهخانهها روی پارچههایی که محل تلاقی نقاشی و آواز و تئاتر و قصه و شعر بود، ارائه میشد. این قصهها حول شخصیتهای مختلفی شکل میگرفت؛ مثل مختارنامهخوانی، یا ابومسلم خوانی، یا حمزه سیدالشهدا و حمزهخوانی، پیش از آن رستم و سهراب و امثالهم. بعدها این جریان توسط پادشاهان و علمای صفوی مدیریت شد و از جریانهایی مثل ابومسلمخوانی جلوگیری شد و بیانات بسیاری از علما در رد این شخصیت بیان شد، یا در عوض «مناقبخوانی» حول شخصیت امیرالمومنین(ع) جدیتر شد. جریان «روضهخوانی» حول سیدالشهدا(ع) که سرچشمههای فرهنگیاش از زمان خود اهلبیت(ع) جوشیده بود، جدیتر شد. پیش از آن بسیاری از اندیشمندان ما مثل خواجه نصیر و دیگران، نقش هنر را در شکل دادن به مسیر پیشرفت یک جامعه جدی دانسته بودند و راه ارتباط با حاکمان را با عموم مردم و عوام قلمداد مینمودند.
قهرمانها و قهرمانسازیها در فرهنگ آمریکایی در کل ساختنی و تخیلی است. سوپرمنها و بتمنها و اسپایدرمنها همگی قهرمانهایی هستند که هیچ
مابه ازایی ندارند؛ جز خیال، جز دروغ. اما هویت آمریکایی و توسعه آمریکایی محتاج آنهاست. اما قهرمانهای هویت ما اینگونه نیستند.
قرآنکریم بخش عمدهای از آیاتش، قصههایی است که قهرمانهای مختلفی را ترسیم میکند که هر کدام، دل امت را به جهتی و با ویژگیهای خاصی میبرند. اهلبیت(ع) نیز چنین کردهاند و اینها باعث هویت یافتن مسلمین و بعد شیعیان شدند. هویتی خروشنده و پیش برنده. ما چه کردیم؟
شاید مهمترین شخصیتی که بعد از انقلاب، نقش قهرمانهای حقیقی را در هویت بخشی به مردم جدی میدانست و بر آن پافشاری میکند آیت الله سیدعلی خامنهای باشد. ترویج جدی هنر حول مفاخر تاریخی ما و خصوصا شهدا از جدی کردن روش روایت فتح و آوینی تا سنت تقریضنویسی بر کتابهای زندگینامه شهدا
تا توصیههای مکرر و گفتمانسازی یک تنه در این جهت، همگی را در چارچوب جریان هویت و پیشرفت باید فهمید. شاگردان مخلص او مانند حاج قاسم نیز بر این روش پا فشاری و تلاش میکردند این سنت را جا بیندازند که هر نوجوان خود را متصل به یک شهید بداند. وصیتنامه حاج قاسم و حضورش پای فیلمبرداری و یا اکران فیلمهایی با همین موضوع، از این جهت مهم بود. اما دیگران چطور؟
صدا و سیما سالها نتوانست روشی برای ترسیم چهره قهرمانان حقیقی پیدا کند و جز مواردی معدود به کلیشه عبور کرد. اما تا دلتان بخواهد پشت سر چهرهها و سلبریتیها دوید، به خیال جمع کردن مخاطب، دستگاههای مدیریت فرهنگی که به تعبیر رهبری کلا مختل بودند. علمای ما آنها که این امور برایشان مهم بود برخی البته پشتیبانی معرفتی از فیلمهای فاخری مثل محمد(ص) یا برخی سریالها را نمودند اما عمدتا به فعالیتهای روز آمد چندان باور نیافتند. کار، متولی جدی نداشت و این باعث شد صحنه قهرمانسازی ما را، عملا دشمن مان در دست بگیرد.