• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 27 بهمن 1401
کد مطلب : 185820
+
-

خشت‌هایی رساتر از یک برج

خانه خوب
خشت‌هایی رساتر از یک برج

صدف سرداری

تنها نبود. چند قدم جلوتر، «خانه»‌هایی مثل خودش ایستاده بودند. رو به خیابان با درهای قدیمی و چوبی؛ از آنهایی که معمولا سوژه عکاسی می‌شوند. ساختمان‌های قد علم کرده، سایه‌شان را روی دیوارهای کوتاه انداخته بودند. خانه که حالا نام «متروکه» را با خود به یدک می‌کشید نشان از روزگاری داشت که خانواده‌ای، زندگی را در آن می‌گذراند. شاید چند گلدان هم گوشه و کنار خانه گذاشته بودند و باد پرده‌های حریر خانه را تکان می‌داد. شاید روزی صاحبخانه به‌جای بالا رفتن از چندین پله که مثلا به طبقه سوم ساختمانی برسد، از در حیاط وارد می‌شد و با بالا رفتن از سه پله به پذیرایی «خانه» می‌رسید. در هر جای شهر سرت را بالا بیاوری می‌بینی جرثقیل‌های آهنی که زورشان بیشتر از دیوارهای خشتی است خانه‌ها را فرومی‌ریزند و آدم‌ها که رویایشان بزرگ‌تر از خاطرات خانه‌هاست، برج‌ می‌سازند. «خانه» اما در امان مانده بود؛ در امان از زور جرثقیل و رؤیای آدم‌ها.
هر چقدر هم در آپارتمان‌های مدرن زندگی کنیم دیدن خانه‌‌ای با دری چوبی، حیاطی چندضلعی، دیوارهای کاهگلی و پنجره‌هایی با شیشه‌های رنگی ما را متوقف می‌کند تا لحظه‌ای به داستان خانه تنها و محجور مانده فکر کنیم. درِ چوبی بیگانه با «ریموت» و «رنگ» که انگار کسی سال‌هاست پشتش منتظر نمانده، نظاره‌گر ساختمان‌هایی بود با درهای بزرگ و آهنی که برای ورود ماشین‌هایی با ارتفاع بلند آماده شده بودند و «کوبه» در هم در سکون و سکوت منتظر مهمان تا صاحبخانه را برای استقبال صدا بزند.
«خانه» محجور بود با هر آنچه در ساختمان‌های چند طبقه می‌گذشت اما زیبایی‌ای داشت که نام «متروکه» را برایش سنگین می‌کرد. در شهر تاریک از پنجره‌های ساختمان‌های چندطبقه نور به خیابان می‌تابید. ساختمان‌های قدیمی‌ ساکت بودند و گرما را به خیابان هدایت می‌کردند. دیوارهای خشتی و آجری خوش‌شانس بودند که میانه ساخت‌وسازهای عظیم می‌توانستند نفس بکشند.

این خبر را به اشتراک بگذارید