
ماجرای یکی از آثار تاریخی پایتخت
توپ مروارید در تهران

اگر به خیابان سی تیر بروید، از پشت نردههای ساختمان۷ وزارت امور خارجه یک توپ جنگی قدیمی معروف به توپ مروارید میبینید که ظاهرش چندان تماشایی نیست اما قصه خواندنیای دارد. این توپ جنگی که پایش به هیچ جنگی باز نشده، برای زنان تهرانی در دوره قاجار قابل احترام بود و به آن پارچه میبستند تا گرفتاریهایشان رفع شود. در برخی مناسبتها مثل چهارشنبهسوری هم، دورتادور توپ مروارید غلغلهای از زنان نازا و دختران دَمبخت بود که از زیر توپ رد میشدند و باور داشتند که اگر دلشان صاف و بیغلوغش باشد، مراد خود را از توپ مروارید میگیرند. جالب اینجاست که توپچی هم از زنها حق حساب میگرفتند.
اما توپ مروارید از کجا آمده بود؟ تهرانیهای قدیم داستان سر هم کرده بودند و میگفتند توپ مروارید با پای خودش از شیراز به تهران آمده! برخیها هم میگفتند توپ مروارید غنیمتی شاهعباس صفوی از پرتغالیهایی است که جزیره هرمز را اشغال کرده بودند، اما طبق مستندات تاریخی نشان میدهد «عباس میرزا نایب السلطنه»، پسر فتحعلی شاه قاجار دستور ساخت این توپ را داده است.
توپ مروارید که تا دوره پهلوی اول در میدان توپخانه بود، به دستور رضاشاه به محوطه ساختمان باشگاه افسران وزارت جنگ در میدان مشق منتقل شد. کسی نمیداند که چرا به آن توپ مروارید میگویند. برخی باور دارند در ابتدای ساخت توپ مروارید، چند رشته مروارید به دهانه توپ آویزان بود که امروزه هیچ اثری از آن نیست.
محله روسها در پایتخت!
برای کنکاش در تاریخچه دروس و رمزگشایی از نام آن باید از محلهای که امروز یکی از محلههای اعیانی تهران است فاصله گرفت و به دوران حکومت محمدشاه قاجار سفر کرد. محمدشاه به سفیران روس و انگلیس اجازه داده بود در اراضی روستاهای خوشآب و هوای قلهک و زرگنده برای خود سکونتگاههایی بسازند. روسها، روی محدوده جنوبی محله الهیه و زرگنده امروزی دست گذاشتند و باغ روس را برای خود ساختند. انگلیسیها هم سراغ محدوده حاشیه جاده قدیم شمیران رفتند و برای خود باغی بزرگ دست و پا کردند. در این دوران که روسها و انگلیسها با اجازه شاه قاجار در اراضی شمال تهران برای خود اقامتگاه میساختند، دروس که قدمت کمتری از آبادیهای اطراف خود داشت درهای بود با تپه ماهورهای فراوان و خالی از سکنه که در بیخ گوش آبادی قلهک قرار داشت، اما مقامات روس که در جنوب زرگنده باغ روس را ساخته بودند، به دره خالی از سکنه دروس رفتند تا یک اقامتگاه تابستانه هم داشته باشند. در این دوران و همزمان با رفتوآمد مقامات، وزیرمختارها و سربازان روس به این دره بود که اهالی آبادیهای اطراف این اراضی خالی از سکنه را «دره روس» نامیدند. از همین دوران بود که نام دره روس سر زبانها افتاد و بهتدریج بهدلیل کثرت استعمال، میان عامه مردم به «دروس» تغییر کرد و امروز هم این محله شمال شهر به نام دروس شناخته میشود. محلهای که تاریخش با 3خاندان بزرگ «مخبرالدوله هدایت»، «احتشامالسلطنه» و «شیبانی» بهعنوان عمده زمینداران آن گره خورده است.
ناصرالدین شاه: شتر و قاطر صدهزار مرتبه از قطار بهتر است!
آیا میدانید از چه روزی ساخت راهآهن آغاز شد و اصلاً بحث قطارهای شهری از چه زمانی در ایران بر سر زبانها افتاد؟ اینطور که در منابع تاریخی آمده محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، در خاطراتش نوشته است: «...وزیر امور خارجه وارد شد. تعریف پروتست روتر [رویتر] را در باب قرارنامه راهآهن جدید و اظهارات سفارت انگلیس بیان کرد. قرار شد سهشنبه به این کار برسیم. تفصیل روتر و راهآهن مفصل است. انشاءالله خواهم نوشت.» و مدتی بعد نوشت: «شنیدم قرارنامه راهآهن ما بین دولت ایران و وزیر مختار ینگیدنیا [آمریکا] بسته شده و مشیرالدوله در نوشتن این قرارنامه یکصد هزار تومان مداخل کرده است.» ناصرالدینشاه قاجار که بسیار دمدمی مزاج بود، پس از آنکه ماکت راهآهن را ملاحظه کرد، واکنش جالبی از خود نشان داد. اعتمادالسلطنه مینویسد: «نمایندگان نمونه کوچکی از راهآهن را آورده بودند. شاه فرمود: شتر و قاطر و خر صدهزار مرتبه از قطار بهتر است! حالا 50، 40 نفر فرنگی در طهران هستند و ما عاجزیم، اگر راهآهن ساخته شود و هزار نفر به تهران بیایند چه خواهیم کرد؟» مخالفت شاه قاجار و ناسزا گفتنش به خارجیها، بیشتر از یک سال دوام نیاورد. او هوس کرد با قطار به شهرری برود و زیارت کند، اما از سوار شدن به قطار واهمه داشت. اعتمادالسلطنه مینویسد: «... امروز عصر شاه به راهآهن تشریف بردند. من نرفته بودم، لیکن بیخبر نیستم. جمعیت زیادی در رکاب بودند. عزیزالسلطان با سردوش و شمشیر الماس و تمثال همایون در خدمت شاه بود. اول بنا نداشتند که به راهآهن بنشینند. بعد که مصمم شده بودند، نشستند و تا حضرت عبدالعظیم(ع) رفتند.»
این کبوترخانه، روزگاری عوارضی بود
اگر اهل محل باشید که هیچ، اما اگر به هر دلیلی گذرتان به علیآباد افتاده باشد نام سازهای به نام «لانه کفتر»، «برج کبوتری» یا «کبوترخانه» را میشنوید که امروز دیگر به نمادی در محله تبدیل شده است، ولی برخلاف تصور از آشیانه و انبوه کبوترها بر فراز آن خبری نیست. اما این برجک از چه زمانی و با چه هدفی وسط محله علیآباد سبز شده است؟ بهگفته اهل محل زمان ساخت این برجک برمیگردد به بیش از ۸۰ تا ۸۵سال پیش که همین محدوده محل پرداخت عوارض شهری به سبک و سیاق روزگار قدیم بوده است. یعنی آن زمان هر نوع وسیله نقلیه از گاری و درشکه و ماشینهایی که برای حملونقل انواع بار مثل سبزی، صیفی، نمک، آجر و... از این محل رد میشد حتما باید باج و خراج میدادند و در یک کلام مجبور به پرداخت عوارض ناچیزی میشدند، چیزی شبیه عوارضیهایی که در بین شهرها وجود دارد. جنس برجک از بتن آرمه بود و مهندسان آلمانی آن را ساختند. آنطور که قدیمیهای محل با استناد بهگفتههای پدرانشان برایمان تعریف میکنند، در بالای برجک یا همان کبوترخانه منبع آبی هم بوده که اهالی و لبتشنههای گذری و رانندهها برای تأمین آب آشامیدنی از آن استفاده میکردند. نمای این برجک قبلاً سیمانی بوده است، اما چند سالی است که به همت شهرداری مرمت شده و به این شکل درآمده است.
دوقلوهای به هم چسبیده در محله گلابدره
شبیه دوقلوهای بههمچسبیدهاند؛ دوقلوهایی که نخستین ساکنان محله گلابدره محسوب میشوند. حتی روزگاری که خانهای در گلابدره نبود و تا چشم کار میکرد تپههای سنگی و زمینهای خالی دیده میشد، این دوقلوهای سنگی روی تپهای بر فراز محله گلابدره خودنمایی میکردند. اهالی محله گلابدره در شمالیترین نقطه پایتخت، بالادست محله خود را به افتخار حضور پررنگ آنها سنگ دوقلو نامگذاری کردهاند؛ دوقلوهای سنگی که حالا دیگر به نماد این محله تبدیل شدهاند. اینکه سنگ دوقلو با وجود کمبود زمین در گلابدره محکم و استوار در دل این محله باقی مانده است، روایت جالبی دارد. ساکنان نخست گلابدره هرجا که تخته سنگی وجود داشت، تراشیدندش و خانه ساختند، اما وقتی به سنگ دوقلو رسیدند هیچ ابزاری روی این دوقلوهای سنگی کارگر نبود؛ نه تیشهای آن را میتراشید و نه دستگاهی از مسیر شیبدار به آن بالا میرسید که سنگها را خرد کند. برای همین سنگ دوقلو ماند و نخستین ساکنان این محدوده که دورتادورش خانه ساختند. از سال ۱۳۵۷ هم بهتدریج ساختوساز در اطراف سنگ دوقلو و بالادست محله گلابدره رونق گرفت و حالا دیگر این دوقلوها در میان خانههای اطراف پنهان شدهاند. با وجود این، سنگ دوقلو هنوز هم مثل گذشتهها برای کودکان محله گلابدره مثل یک هم محلهای مهربان است و غروبها بچهها روی سطح صاف دوقلوهای سنگی مینشینند و از شمالیترین نقطه تهران، چراغهای روشن شهر را که مانند فرشی گسترده زیر پای گلابدره پهن شده است، تماشا میکنند.
بهترین قصههای تاریخی تهران جایزه میگیرند
صفحه «قصههای تهرون» که پیش روی شماست، از این پس به انعکاس،روایتهای خواندنی تاریخ تهران قدیم و سرگذشت شخصیتها و نامداران، خیابانها و گذرها، واقعههای تاثیرگذار و تاریخ شفاهی طهران تعلق خواهد داشت با عکسهای بازمانده از خاطرات تهران دیروز و قصهها و ماجراهای پس پشت این عکسها.شما هم می توانید در انتشار این صفحه که متعلق به خود شما و شهرشماست ما را همراهی کنید. «همشهری» بهترین عکسها و قصههایی را که برای ما ارسال میکنید با نام خودتان منتشر میکند و به شما «همشهریان همراه» جایزهای شایسته هدیه میدهد. نشانی و شماره تماس ما: ۴۶۴ و mahalleh.tehran@gmail.com ،۲۳۰۲۳۴۵۵