عیسی محمدی
در بخش اول از این سلسله یادداشتها، گفتیم همانطور که سرنوشت هر فردی را شخصیت و سرشت او میسازد، سرنوشت هر جامعه و ملتی را هم میتواند سرشت و شخصیت آن جامعه بسازد. کمی هم درباره شخصیت صحبت کردیم و حالا بحث به بخش دوم این یادداشتها رسیده است؛ به اینکه اساساً کمی درباره «توسعه» صحبت کنیم.
به زبان ساده، توسعه یعنی افزایش، فراخی، پیشرفت، گسترش. یعنی شما یک قدم از جایی که الان هستید، جلوتر بروید و این فرایند را مدام دنبال کنید. تا اینجای قضیه را که بیشتر ما و شما میدانیم. اما نکته جالبی در این بین هم وجود دارد: آیا توسعه، صرفاً مفهومی اقتصادی داشته و دارد؟ قطعاً چنین نیست. البته تا چند دهه قبل، همه تصور میکردند کشوری که درآمد سرانه یا وضعیت اقتصادیاش بهتر شود، در حال توسعه است. عموم هم این را قبول کرده بودند. حتی در زندگی فردی هم چنین است؛ غالباً به کسی که درآمد و وضع مالی بهتری دارد، میگوییم که پیشرفت کرده است. حتی وقتی یک نفر از سر علاقه وارد رشتههایی میشود و کار میکند، از او میپرسیم خب، این همه کار کردهای و درس خواندهای، درآمدت چقدر است و چه جایگاهی داری؟ نگاه عمومی به پیشرفت فردی و اجتماعی چنین است؛ یعنی فرد وضعیت بهتری از حیث مالی و اقتصادی داشته باشد؛ در محلهای مرفهتر زندگی کند، درآمد بیشتری داشته باشد، به قول خودمان لاکچریتر امورات را بگذراند و شبیه آن.
اما نکتهای که میخواهیم مطرح کنیم، چیز دیگری است: ممکن است یک نفر از نظر مالی پیشرفت خوبی داشته باشد اما از نظر فرهنگی و اجتماعی و حتی آداب معاشرت و رعایت حقوق شهروندی، توسعه نیافته باشد. لابد شما هم این واژه «تازهبهدورانرسیدهها» را بسیار شنیدهاید، نه؟ اینها کسانی هستند که توسعه مالی و اقتصادی پیدا میکنند اما نه کتابی میخوانند، نه تئاتری میبینند، نه روی رعایت وجهه شهروندی خودشان کار میکنند و... نکته بدتر اینکه حتی بهواسطه رشد طبقه اقتصادی که دارند، حس خودبرتربینی و خودحقبینی هم دارند. طوری که فکر میکنند بقیه باید در خدمت آنها باشند. همین چیزهاست که عنوان و صفت تازهبهدورانرسیده را برایشان ایجاد میکند.
در عرصه کشورها هم چنین است؛ شاید بعضی از کشورها تازهبهدورانرسیده باشند. یعنی صرفاً توسعه اقتصادی داشته باشند و در نتیجه، یکبعدی رشد کرده باشند. ما به این رشد، رشد کاریکاتوری میگوییم. انگار که یک نفر برود به رشته بدنسازی و فقط بازو یا سرشانه یا عضلات ران پای خود را تمرین بدهد. این فرد هرقدر هم که با جدیت به کارش ادامه بدهد، بعد از مدتی البته رشد را تجربه خواهد کرد اما چه رشدی؟ یک توسعه کاریکاتوری! درحالیکه یک بدنساز متعادل و خوب و کامل، در ابتدا میبیند که وضعیت عضلاتش در سراسر بدن چگونه است و به نسبت وضعیت هر عضله، سعی میکند که تمرینهای سبکتر و متوسطتر و سنگینتری را دنبال کند. اگر بازویش ضعیف است، سعی میکند این بخش را بیشتر و سنگینتر کار کند. اگر سرشانههایش قویتر است، آنها را تمرین میدهد، ولی با شدت کمتر.
توسعه همهجانبه چنین چیزی است. یعنی اگر شما کشوری دارید که وضع مالیاش خوب است، باید وضع کتابخوانیاش هم خوب باشد، باید وضع رشد علمیاش هم خوب باشد، باید وضع ورزش همگانی و تغذیه و محیطزیست و... آن هم خوب باشد. غیر از این اگر باشد، میشود مثل بعضی از کشورهای مرفه و ثروتمند که بهواسطه نفت یا هر چیز دیگری، درآمدی کسب کردهاند و کار به جایی میرسد که رفتارهای عجیب و غریبی در آن اتفاق میافتد؛ و بهواقع با یک جامعه کاریکاتوری روبهرو میشویم که جیبهایش پر است و مغزها و قلبها و روانهایش خالی است. اینطور نیست؟
اینچنین است که بعد از آغاز مطالعات توسعه در جهان، مطالعات توسعه همهجانبه هم آغاز شد تا کار به این پیشرفتهای کاریکاتوری و تازهبهدورانرسیدگیها نکشد. اما این توسعه همهجانبه یعنی چه؟ یعنی هم درآمد سرانه شما زیاد میشود، هم فرصتهای اجتماعی و فردی بیشتری برای کتابخوانی و مصرف فرهنگی پیدا میکنید، هم محیط زندگی شما متناسب با محیطزیست است و به آن آسیبی نمیرساند، هم انرژیهای مورد نیازتان کاملاً متناسب با طبیعت و محیطزیست و بهاصطلاح سبز است و هم فرصت برای فراغت و ورزش و رسیدن به روح و روانتان را دارید و... بهواقع، توسعه اقتصادی در کنار خودش، توسعه فرهنگی و توسعه اجتماعی و توسعه سیاسی و توسعه محیطزیستی و... را هم دنبال میکند. چنین پیشرفتی البته نیاز به یک نگاه کامل و جامع دارد و به همین دلیل است که همه اجزای یک جامعه را باید درگیر کند. این نیست که صرفاً بخواهیم جیبهای مردم را از درآمد سرانه پر کنیم و بعدش، انتظار داشته باشیم که به یک توسعه هماهنگ و همگون برسیم.
توسعه آری؛ تازهبهدورانرسیدگی هرگز
در همینه زمینه :