مبارزه جانانه قهرمان قایقرانی با سرطان
محسن میرزایی برای کنترل بیماری خود چه راهکاری را انتخاب کرد؟
نصیبه سجادی- روزنامهنگار
قایقران بود. تا قهرمانی تیمملی هم پیش رفت و آماده رفتن به مسابقات جهانی بود که از ورزش کنارهگیری کرد تا زندگیاش را بسازد در کنار دختری که عاشقش بود و او هم دوستش داشت. همهچیز خوب پیش میرفت تا اینکه اتفاقهای بد، یکی یکی برای «محسن میرزایی» رقم خورد. او چند سالی است که جدال سختی را با بیماری سرطان روده آغاز و همه قوایش را بسیج کرده تا از این مرحله هم با پیروزی عبور کند.
همه دغدغههای ذهنی من
فکر میکنید وقتی متوجه ابتلایش به سرطان شد چه کرد؟ نه شوکه، افسرده و گوشهگیر شد، نه به زمین و زمان فحش داد؛ تنها چیزی که آن زمان ذهنش را درگیر کرد این بود که حالا چطور خودش را برای مسابقات انتخابی آماده کند. میرزایی البته فکر نمیکرد که فرایند درمانش تا این حد زمانبر باشد. او میگوید: «با همه اینها در این حد ناراحت شدم که از این به بعد باید بخشی از کارهایم را تعطیل و روی درمان سرطان تمرکز کنم و این مهمترین دلمشغولی من در روزهای ابتدایی درگیری با مشکلی بود که زمانه جلو راه من قرار داد.»
برنامههای آینده قهرمان شهر من
برای تک تک لحظات زندگیاش برنامه دارد. دوچرخهسواری میکند آن هم حرفهای. کوهنوردی میرود. در پارک پردیسان هر روز میدود. تازگیها هم موتوری خریده فقط برای اینکه با آن به سفر برود. اول ایران بعد هم دور دنیا را بگردد. میرزایی میگوید: «با موتور به شهرهای شمال ایران رفتهام. از اصفهان لذت بردهام. ابیانه و شهر تاریخی کاشان را دیدهام و بسیار به من خوش گذشته است. سفر بعدیام با موتور به کشورهای اطراف و بعد اروپاست.»
سرطان دیگر تبدیل به بخشی از زندگی میرزایی شده و او هیچ حس بدی نسبت به این بیماری ندارد و میگوید: «مثل یک آدم عادی هر روز که بلند میشوم یاعلی میگویم و خودم را برای زندگی جدید آماده میکنم. شاید تنها تفاوت من با کسی که فعلاً مبتلا به این بیماری نیست این است که من با این بیماری یاد گرفتهام برای هر دقیقه و ساعتم برنامهریزی کنم و مؤثر باشم.»
سرطان و یک تصمیم بزرگ
انگار زندگی میخواست روی بیرحمش را به او نشان دهد در ازدواجش شکست خورد. از تیمملی هم که به تصمیم خودش خط خورده بود. بیماری بدخیم سرطان هم به سراغش آمد تا آخرین ضربه را به او بزند غافل از اینکه او جوان بود و شاداب و حاضر نبود در این جنگ تن به تن کم بیاورد و مسابقه را به روزگار حریف واگذار کند. «محسن میرزایی» ۲۹ ساله است و سنجیده، شمرده و آرام صحبت میکند. با انبانی پر از تجربه زیسته و شادی کرده و ناکرده، قدر زندگی را خوب میداند، آنجا که میگوید: «بعد از ابتلا به بیماری تصمیم گرفتم از لحظه لحظه زندگی استفاده کنم و از آن لذت ببرم، خواه کوتاه باشد خواه بلند. فرقی نمیکند. من برای همه ثانیههایش خاطره میسازم.» ۳ سال پیش، یک سال بعد از شکست در ازدواج متوجه شد که بیمار است آن هم «سرطان». دکترها به او گفتند باید عمل جراحی روده انجام دهد و از کیسه استومی استفاده کند. او به یاد میآورد: «با مشورت خانواده تصمیم گرفتم عمل نکنم، ولی با شیمی درمانی موافقت کردم؛ آن هم به این دلیل که جلوی پیشرفت بیماری را بگیرم. الان از روزی که دکتر گفت بدون جراحی نمیتوانی سرطانت را کنترل کنی، ۳ سال گذشته و من با ورزش مداوم و تمرین ذهنی و رعایت سبک زندگی سالم این بیماری را تا حدود ۷۰درصد تحت کنترل درآوردهام.»
رؤیاهای جوانی و تجربههای خوب
زمانیکه میرزایی هنوز ۲۲ سالش بود، رؤیای قهرمانیاش به حقیقت پیوست. او میگوید: «میخواستم ازدواج کنم. برای تأمین هزینههای ازدواج، اجاره مسکن و... تصمیم گرفتم از ورزش خداحافظی کنم. ورزش را کنار گذاشتم ولی ازدواجم هم محقق نشد. ۲۳ سال داشتم. قرار بود با هم دانشگاهیام ازدواج کنم و برای آینده هم کلی برنامه ریخته بودم. وقتی پای خانوادهها برای نهایی شدن تصمیم ما به میان آمد و بحث مهریه، ... وسط افتاد همهچیز تمام شد. شاید سنم کم بود و نتوانستم قضیه را خوب مدیریت کنم. به هر صورت ماجرای ما به این صورت به پایان رسید.»
ازدواج سرنگرفته گویا برای ورزشکار جوان گران تمامشده و8 ـ 7ماه ذهن و روح او را درگیر کرده است. تا آنجاکه خودش یکی از دلایل مریضیاش را استرسها و فشارهایی میداند که در این دوران به او تحمیل شد. چیزی که یادآوری آن امروز اذیتش میکند. میرزایی میگوید:«اگر عقل الان را داشتم حتماً جور دیگر با قضیه روبهرو میشدم. اول از همه میپذیرفتم که طرف مقابل من مختار است هر کاری را که دوست دارد انجام دهد و من حق نداشتم او و خودم را دراین زمینه سرزنش کنم و مرتب دنبال دلیل نمیگشتم و بعد هم با ورزش و کار و تفریح باید خودم را سرگرم میکردم تا از این مرحله به سلامت عبور میکردم.»