• سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
  • الثُّلاثَاء 23 شوال 1446
  • 2025 Apr 22
یکشنبه 22 آبان 1401
کد مطلب : 176817
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/DR9WK
+
-

فرید کرم‌پور؛ شهیدی از نیروی انتظامی که آشوبگرها با خودرو او را زیرگرفتند

با جان و دل پای آرمان‌های نظام ماند

گزارش
با جان و دل پای آرمان‌های نظام ماند

حامد یزدانی _ روزنامه‌نگار

حوزه فعالیتش نیروی انتظامی بود. از به تن‌کردن لباس نظامی حس خوبی پیدا می‌کرد. خدمت‌کردن به مردم را وظیفه خود می‌دانست برای همین مسیرش را اینگونه انتخاب کرد. او در محدوده رباط‌کریم و شهر جدید پرند فعالیت می‌کرد و در درگیری‌های اخیر از سوی یک آشوبگر به شهادت رسید. فرید کرم‌پور حسنوند، جوانی بود با هزاران آرزویی که پدر و مادرش برای او داشتند. متهم به قتل شهید کرم‌پور، خودش عنوان کرده که با نقشه قبلی، با خودروی پیکان با سرعت حدود ۱۰۰کیلومتر در ساعت به سمت یگان موتور‌سوار حمله‌ور می‌شود. خودروی او پس از برخورد با موتورهای یگان امداد متوقف می‌شود. در این برخورد، ۶ مأمور حافظ امنیت حضور داشتند که 5تن از آنها آسیب شدید دیدند و از میان آنها کرم‌پور بعد از چند روز بستری‌شدن در بیمارستان به شهادت ‌رسید. براساس گزارش پزشکی قانونی و پرونده بالینی شهید کرم‌پور، علت فوت او صدمات بدنی، شکستگی استخوان سر و به موجب آن له‌شدگی بافت مغز بوده است. پدرش برزو کرم‌پور حسنوند از پسرش برای ما می‌گوید.

روستا رنگ عزا به‌خود گرفته است. همسایه‌ها با پارچه‌های مشکی دیوار خانه‌شان را سیاهپوش کرده‌اند به یاد جوان ازدست‌داده. زن‌ها نالان و گریان از به شهادت رساندن بی‌رحمانه کسی که روزی هم‌بازی فرزندانشان بوده است. مردان هم دست کمی ندارند. اما پدر با اینکه داغ سنگینی بر دلش نشسته، سعی می‌کند غصه‌اش را در چهره نشان ندهد. خاصیت جماعت لر این است که حسرت شادی دشمن را بر دلش بگذارند. فرید بزرگ‌شده روستا بود؛ روستایی از شهرستان چگینی استان لرستان. سن و سالی نداشت که عضو نیروی بسیج شد. حضور در پایگاه بسیج را دوست داشت. کم‌کم روحیه‌اش با منش بسیجی‌ها شکل گرفت و خودش شد یکی از نیروهای فعال پایگاه. دیپلمش را که گرفت در آزمون معلمی شرکت کرد. قبول هم شد اما به پدرش گفت ترجیح می‌دهد یکی از خدمتگزاران نیروی انتظامی شود. بین اینکه در حوزه مبارزه با مواد‌مخدر تلاش کند یا یکی از نیروهای یگان ویژه شود تردید داشت تا اینکه تصمیم گرفت گزینه دوم را انتخاب کند. پدر درباره‌اش اینگونه می‌گوید: «فرید فرزند دوم‌ام بود؛ یک جوان موجه و محجوب. نه اینکه چون پدرش هستم این حرف‌ها را می‌زنم. از هر کس خواستید می‌توانید بپرسید. چه در ولایت خودمان و چه در شهر رباط‌کریم به مردمداری مشهور بود.» فرید به وقت شهادت فقط 21سال داشت؛ جوان رعنایی که پدر و مادر برایش هزاران آرزو داشتند؛ اینکه او را در لباس دامادی ببینند، لذت در آغوش‌کشیدن نوه‌شان را تجربه کنند و دیگر رویاهایی که همه پدر و مادرها دارند. اما خوی توحش عده‌ای این موهبت را از آنها گرفت. پدر تعریف می‌کند: «فرید علاقه زیادی به سردار سلیمانی داشت. همیشه می‌گفت دوست دارم مثل سردار برای مملکتم مفید باشم.»

اهل دعوا و درگیری نبود
شهید کرم‌پور حدود یک ماه قبل از شهادتش دچار سانحه رانندگی شده و آسیب دیده بود. پزشک توصیه کرده بود در خانه بماند و استراحت کند تا دوره نقاهت خود را پشت‌سر بگذارد اما وقتی از اغتشاشات باخبر شد بی‌توجه به جراحتی که داشت به یاری همرزمانش رفت. در جواب فرمانده‌اش که گفته بود بهتر است مراقب وضعیت پایش باشد و نیاید گفت: «نمی توانم در خانه بنشینم و دوستانم تنها باشند.» او خود را به همرزمانش رساند. اهل دعوا و درگیری نبود؛ بیشتر سعی داشت اغتشاشات را آرام کند. روز سوم مهر درست مصادف با روز 28صفر، همراه با چند تن از دوستان و فرمانده‌شان برای برقراری نظم و امنیت سوار بر موتور راهی پرند شدند. مشغول گشتزنی بودند که یکی از خودروهای اغتشاشگران سد راه آنها شد. موتور فرید محکم به ماشین برخورد کرد و او و دوستش هر دو با هم روی زمین افتادند. پدر اتفاق تلخی که دوستان فرید تعریف کرده‌اند را بازگو می‌کند: «فرید که روی زمین پرتاب می‌شود آشوبگرها با خودروی خود او را زیر می‌گیرند. او بدجور آسیب می‌بیند. وقتی فرید را به بیمارستان می‌رسانند پزشکان می‌گویند که سطح هوشیاری‌اش پایین است و باید چند عمل جراحی انجام شود. به من هم خبر دادند که خودم را سریع به تهران رساندم.» 

خیلی هوای بچه‌ها را داشت 
پدر با شنیدن خبر شهادت پسرش نه عجز و لابه کرد و نه بی‌تابی. فقط از امام حسین(ع) خواست بهترین‌ها را برای فرزندش رقم بزند. سرانجام جوان با غیرت لرستانی در سوم مهر 1401به شهادت رسید. پدر می‌گوید: «پسرم خیلی دلسوز بود. خیلی هوای بچه‌ها را داشت؛ به‌خصوص وقتی می‌دید که اعتیاد در کمین آنها نشسته است. سعی می‌کرد با نوجوانان و جوانان هم‌سن و سال خودش طرح رفاقت بریزد. راهنمایی‌شان کند که مبادا پی مواد‌مخدر بروند. یکی از دوستان تعریف می‌کرد با فرید جایی رفته بودند. فرید پسر‌بچه‌ای را می‌بیند که گرسنه کنار جوی آب نشسته است. بی‌هیچ حرفی مقداری مواد خوراکی برای او تهیه می‌کند. به پسر بچه می‌گوید من یک برادر هم‌سن و سال تو دارم. من را به یاد او انداختی.» 


 

این خبر را به اشتراک بگذارید