
خوانشی بر نفرت عمومی علیه رضاشاه، نظری بر پیامدها
شادی عمومی مردم، بهرغم تصرف کشور توسط بیگانگان

معصومه رضایی _ تاریخپژوه
با بروز جنگ جهانی دوم و احساس لزوم اشغال ایران از منظر متفقین، انگلیسیها که به خوبی به منفوربودن رضاخان نزد ایرانیان واقف بودند، ادامه سلطنت وی را به مصلحت خود نمیدیدند. هم از این روی آنان که دهها نفر چون قزاق را فدای منافع خود مینمودند، به فکر افتادند تا حساب خود را از او جدا کنند و با راهاندازی یک کارزار تبلیغاتی رادیویی علیه وی، نشان دهند که هیچ رابطه ویژهای با وی ندارند و بدینترتیب، زمینه خروج وی از صحنه و نجات جان دست نشانده خود و همچنین اشغال کشور در یک شرایط آرام را آماده کنند؛ طرحی که در خرداد1320، یعنی درست 3ماه قبل از اشغال نظامی ایران، از سوی سفیر انگلیس به وزارت خارجه ایران ارائه شده بود. در حقیقت نبود پایگاه مردمی ناشی از سیاستهای ضددینی، ضدملی، سرکوبگرانه و ظالمانه رضاخان، یکی از مهمترین دلایلی بود که انگلیسیها دریافتند، میتوانند هرگونه که بخواهند با وی رفتار کنند. چنانکه «اشرف پهلوی» در برگهایی از خاطرات خود نوشته است: «اگر یک صدا از میان مردم به نفع پدرم برمیخاست، انگلیسیها در تصمیم خود دایر بر عزل پدرم تجدید نظر میکردند... .» (1)
فرستاده ویژه روزنامه نیویورکتایمز، در ارتباط با حوادث ایران پس از حمله متفقین، در 11سپتامبر1941، گزارشی از ایران میفرستد و میگوید: «احساسات شدید ضدشاه، تمام ایران را فراگرفته است. اگر رضاشاه پهلوی کنارهگیری نکند یا بهدست بریتانیاییها از سلطنت خلع نشود، طی 2هفته یا 3هفته قطعا شورشی بزرگ در راه خواهد بود....»(2) در گزارش روزنامه نیویرکتایمز، مطالبی درباره شخص رضاخان نیز آمده است که از جنبه شناسایی شخصیت و موقعیت وی نزد افکار عمومی ایران، بس جالب مینماید: «سایه خودبزرگبینی شاه، بر سر بزرگترین بخشهای مالی و عمرانی کشور افتاد و کنترل ارز خارجی و ساختوسازهای منازل مسکونی و ساختمانهای صنعتی کشور، مستقیما در دستان شاه قرار گرفت. آنطور که میگویند، رهبران عشایر بیرحمانه اعدام یا زندانی شدند و آنچنان که شایع است، شاه تمام ثروتی را که در طول قرنها منازعات قبیلهای انباشته شده بود، بهنفع خود مصادره کرد. او نوعی حکومت متمرکز که برای غربیها نیز باورکردنی نبود، بهجای آن مستقر ساخت. شاه سرباز بود. سربازی خشن، عامی و تقریبا بیسواد. هنوز هم همین شاه افتخار میکند که در طول عمرش، یک کتاب هم نخوانده است، چه رسد به رسالهای در باب مالیه!... اما وی تمامی زمینهای مازندران، کرمانشاه و خطه سرسبز گرگان را، بهتصرف خویش درآورده، یا با پول بیتالمال برای خود خریداری کرده است... شاه جمعیت کشور ایران را، در فقر و فلاکت و جهل نگهداشته است... ایران امروز در شرف یک انقلاب بزرگ است و بهگفته ناظران خارجی مطلع، اگر جلوی آن گرفته نشود، میتواند کشور را به ورطه هرجومرج بکشاند، که وضعیتی ایدهآل برای ستون پنجم آلمان است... .»(3)
رضاخان که هیچگاه دغدغهای برای مردم و کشور نداشت و همین امر هم ریشه نفرت عمومی نسبت به وی بود، حتی در واپسین لحظات نیز، دغدغه بقای سلطنت در خاندانش را داشت و هنگام حرکت به طرف اصفهان هم خطاب به محمدرضا گفت: «مواظب باش پسرم! من سلطنت را برای تو حفظ کردم، من در حفظ تاج و تخت کوتاهی نکردم، ولی نیروهای قویتر از من، مرا شکست دادند. تو مقاومت نکن، ما و همه دنیا با توفانی روبهرو شدهایم که عظیمتر از هر یک از ماست. سرت را خم کن و بگذار توفان بگذرد... .»(4) اما در بیان جنایات رضاخان، همین بس که محمدرضاشاه بعد از رسیدن به سلطنت، طی بیانیهای اعتراف کرده بود که «اگر در دوره سابق ظلم و سمتی به اشخاص شده، در جبران آن کوشش میکنم!»(5)
در گزارش نیویورکتایمز، همچنین به میزان نفرت مردم از رضاشاه، که با رفتن وی در قالب خوشحالی و شادی بروز پیدا کرد، آمده است: «احساسات مردمی ضدشاه و همینطور ضدرژیم سلطنتی در تهران مشهود است. با وجود حکومتنظامی و گشتهای پلیس در تلاش برای جلوگیری از تجمعهای خیابانی، شعارنویسی با گچ و رنگ بر دیوارهای کاخ شاه و ساختمانهای جنوب شهر یا منطقه کارگرنشین پایتخت، افزایش یافته است... .»(6)
البته این نکته حائزاهمیت است که متأسفانه مسرت و خوشحالی مردم از رفتن رضاخان، آن هم با وجود اشغال کشور و شرایط جنگی آن روزها، کمتر ثبت و ضبط تاریخی شده است. پس از آن هم با تسلط محمدرضا، کسی اجازه پرداخت به آن را نداشت. شاید بتوان گفت که تنها کسی که بهصراحت از این موضوع صحبت کرده، حضرت امامخمینی(ره) بودند، که در اوایل نهضت در سال42 چنین گفتند: «ارتشهای بیگانه به تهران آمده بود، لکن مردم خوشحال بودند که رضاشاه رفته است. واقعا تأسفبار است مردمی کشورشان اشغال شود، ولی از رفتن شاهشان خوشحال باشند. مقصر این تأسفبارترین لحظه تاریخ ایران، رضاشاه بود که با جنایاتش این فضا را ایجاد کرده بود و مردم راضی بودند روس و انگلیس باشد، اما پهلوی نباشد... .»(7)
* منابع در سرویس تاریخ همشهری موجود است.