شهر تهران بهعنوان پایتخت ایران و با بیش از 9.5میلیون نفر جمعیت ساکن، فرصتهای بسیاری برای تمدنسازی و الگوآفرینی پیشرو دارد اما همزمان از مشکلات و مصائب بسیاری رنج میبرد. بهنظر میآید نظام مدیریت شهری در تهران نیازمند یک تحول بنیادین و تغییر جهت در شیوههای حکمرانی است. همشهری، در گفتوگو با رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی، چشماندازی از مطلوبترین حالت حکمرانی شهری را به بحث و بررسی گذاشته است. عطاءالله رفیعی آتانی، عضو هیأت علمی دانشکده مهندسی پیشرفت دانشگاه علم و صنعت، نظریهپرداز و مؤلف کتابهای گوناگونی ازجمله «کنش انسانی در چهارچوب فلسفه اسلامی» اعتقاد دارد همه اهالی شهر باید به نهادهای علمی میل پیدا کنند؛ « استادان و روحانیون مستقر در هر محله، پزشکان و اندیشهورزان و هنرمندان باید در هر محل مبنا و مرجع حرکت باشند.» گفتوگو با او را در ادامه میخوانید.
امروزه مدیریت شهری بهدنبال افزایش میزان مشارکت مردم و تحول در مدیریت شهر تهران است. شما این تحول را در چه زمینهها و ساحتهایی ضروری میدانید؟
مسئله امروز شهر و مدیریت آن، «تحول با مشارکت مردم» است. روندهای سابق نشان میدهد اگر همان مسیر گذشته را دنبال کنیم به همان نتایجی میرسیم که تا امروز بهدست آمده است؛ نتایجی که چندان رنگوبوی کارآمدی و پیشرفت نداشته و نهتنها مسائل سنتی و گرههای مزمن شهر را حل نکرده است بلکه خود سببساز مشکلات نوظهوری شده که در آینده با هولناکی بیشتر گریبان شهر را خواهد گرفت. برای همین در کلانشهر تهران به تحول در مدیریت شهری محتاجیم.
در خیلی از ادوار مدیریتی، گروههای مختلف شعار تحول سر دادهاند اما هربار با موانع و ناکارآمدیهایی مواجه شدهایم. بهنظر میرسد یکی از اشکالات کار آن است که هر تحول به مبانی محکم و استدلالی نیاز دارد. تحول مدنظر شما بر پایه کدام مبانی شکل میگیرد؟
بنده این تحول را با اتکا بر «نظریه عقلانیت نوین اسلامی» توضیح میدهم و با استدلال از طریق آن یک نظریه با عنوان «حکمرانی مشارکتی شهری بر مدار نهاد علم» ارائه میکنم. مبانی این بحث در ذات خود تولیدکننده «تحول» هستند؛ مبانیای که در سرزمین ویژگیهای ذاتی انسان ریشه دارند. اساسا نقطه آغاز هرگونه اقدام در جوامع انسانی، «انسانشناسی» است؛ آنوقت است که میتوان برای مدیریت انسان در جامعه و مدیریت بر انسانها در جامعه چارهجویی کرد.
با چنین استدلالی، مبانی انسانشناسانه این بحث، چه گزارههایی را مطرح میکند؟
بهصورت مختصر برخی از این مبانی را با توضیحات کوتاهی عرض میکنم: مبنای اول آن است که جامعه، همچون فرد موجودیتی واقعی دارد. جامعه حاصلجمع جبری و عددی آدمها نیست. جامعه جنگل یا گندمزار نیست. جامعه چیزی متفاوت از تکتک افراد است که هم ویژگی همه افراد در آن منعکس است و هم خود، ویژگیهایی دارد که بر یکایک افراد سایه میاندازد و به خواستها و نگرشهای آنان جهت میدهد. باید بدانیم هویت جمعی، متفاوت از حاصل جمع هویت فردهاست. مبنای دیگر ما، این است که حیات در این جهان با تحرک و تحول همراه است. حیات، امتزاجی از علم و قدرت است و ما حیات را با تحرک میفهمیم. موجود جاندار آن است که حرکت آگاهانه دارد و حرکت یعنی قدرت توأمان با آگاهی. مهمترین خصوصیت بخش مادی وجود، تحول است. مجرد، عینیت محض است و در مقابل، مادیبودن یعنی تحول دائمی. اما چه چیزی سبب تحول میشود؟ تحول نتیجه نقص است، تحول یعنی حرکت به سمت کاملشدن. علت اصلی تحول آن است که وجود این جهانی در مسیر رسیدن به بینهایت است. میخواهد کسریهای خود را جبران کند و بر علم و قدرت خود بیفزاید. به این ترتیب همه جهانیان تلاش میکنند به سمت بینهایت کامل بینقص - یعنی خدا - حرکت کنند. برای این تحولخواهی موجودات، پایانی متصور نیست؛ چراکه از نزدیکترین نقطه تا بینهایت نیز بینهایت راه و فاصله وجود دارد. پس این رجعت و پیمودن، دائمی و همیشگی است.
مبانی دیگری هم برای این موضوع مطرح میشود؟
بله، مبنای دیگر آن است که روح با حرکت جوهری، کمال مییابد. روح، مجردترین حالت انسان است و این روح وقتی که در جسم حلول پیدا میکند به آن «نفس» گفته میشود. نفس همان روحی است که تعلق به جسم پیدا کرده است. حال اگر بپذیریم روح از ماده متولد میشود (و به تعبیر بهتر برای نخستین بار در ماده حلول پیدا میکند) پس باید بتواند با یک تغییر ذاتی و جوهری، بهمراتب بالاتر برسد تا در نهایت آمادگی پیوست و پیوند به خدا را بیابد. اینچنین است که گفته میشود انسان، جسمانیه الحدوث و روحانیهالبقاء است. اما آن چیزی که میتواند نفس را دگرگون کند و به مرتبه بالای روحانی برساند علم است. با این توصیف، ذات روح، همان علم است و انسان برابر با آگاهی است. متناظر با همین معنا میتوان برای جامعه نیز حرکت جوهری بر مدار علم فرض کرد تا بهتدریج بتواند به مقامات بالاتری از حیات دست پیدا کند، آنوقت است که میتواند جهان را در خدمت و تسخیر خود در آورد.
بههرحال جامعه یا فرد، از آغاز، خالی و تهی نیست.
درست است. اتفاقا این هم یک مبنای دیگر بحث است؛ اینکه هم فرد و هم جامعه صاحب فطرت است. فطرت همان خصوصیات ذاتی است که هر موجود را از موجود دیگر متمایز میکند. یعنی هدفهای آدمی بیرون او نیست، تحقق همان گرایشات درونی اوست؛ همانهایی که از روز اول در وجودش کارگزاری شده است. با این تناظر، جامعه هم اینچنین است. جامعه انسانی باید بتواند با عقل و علم خود، همان گرایشات فطری را به منصه ظهور برساند.
با این نگاه نقطه تمرکز مدیریت شهری و قلب تپنده آن کجاست؟
مدار مرکزی در مدیریت شهری یک چیز است و هرگونه محور قراردادن غیر از آن خطایی مهلک و تباهکننده است و آن چیزی نیست جز مدار و نهاد علم. مدیریت شهری اگر میخواهد شهر را به جلو حرکت دهد راهی ندارد جز آنکه دست به دامان نهاد علم شود. علم، نهاد مرکزی تحول در شهر است. هر آن چیز و هر آن کس که میتواند تولیدکننده و توزیعکننده علم در سطح جامعه باشد باید مبنای توجه و پیشران برنامهریزی شهری قرار گیرد؛ از آموزشوپرورش و دانشگاه و حوزه گرفته تا رسانه. اساسا توانایی در زندگی، حاصل علم است و شهر توانا، شهری است که از آبشخور علم و آگاهی، سیراب میشود. روح شهر، بر مدار علم، حرکت جوهری خود را میپیماید و نقیصههای خود را جبران میکند. شهر باید آنچنان به مدار علم اهمیت دهد که همواره همه دلها و ذوقها به نفع علمورزی و آگاهیسازی سوق پیدا کند و در وجود همه شهروندان چشمهای از عقلورزی و علمآفرینی بجوشد. با همین تناظر باید در کالبد محله نیز اینچنین رویکردی فراهم آید. استادان و روحانیون مستقر در هر محله، پزشکان و اندیشهورزان، هنرمندان باید در هر محل مبنا و مرجع حرکت باشند. باید از آنان خواسته شود که برای کوچه پسکوچههای محل زندگی خود کاری کنند و آن را براساس ملاکها و معیارهای علمی احیا کنند؛ وگرنه در جای خالی آنان، روحآفرینی در محلهها براساس خواست پولداران و قدرتمداران و اصحاب ذینفوذ رقم خواهد خورد.
کدام ایده سیاسی در حکمرانی شهری میتواند دربردارنده این مفهوم باشد؟
آنگونه از مدیریت سیاسی مطلوب است که بتواند تکتک شهروندان را در عرصه تصمیمگیری و مشارکت حقیقی وارد کند؛ یعنی همان نظامی که میتوانیم براساس اندیشه دینی انقلابی عنوان آن را «مردمسالاری دینی» بگذاریم.
مردم وقتی که در مدیریت خرد و کلان جامعه دخیل باشند، میتوانند رشد یابند و حرکت جوهری به سمت کمال را طی کنند. نمیشود از بیرون گود برای مردم تصمیم گرفت و به آنان ابلاغ و برای آنان اجرا کرد آنوقت انتظار داشت به جامعه رشدیافته دست یابیم. در این نظامواره سیاسی، جامعه به محل رشد عقلی و علمی آدمها تبدیل میشود. مردم در همه امور نظر میدهند، دخالت میکنند، میخواهند و خوانده میشوند، اجرا میکنند و شریک اجرا میشوند. حتی اشتباه میکنند و اصلاح میکنند. میسازند و خراب میکنند و به مرور بهمراتب بالاتری از فهم و بلوغ سیاسی و در نتیجه عقل و علم اجتماعیشده بیشتر دست مییابند. آنوقت است که بساط علم و قدرت در جامعه پهنتر میشود و به تعبیری شاعرانه، جامعه، جامعهتر میشود.مردمسالاری دینی یعنی مردم سالارند؛ یعنی رأی و خواست آنان حکمفرماست و آنان در هر تصمیم مؤثر و نقشآفرینند. این تنها مسیر رشد آدمها در عرصههای اجتماعی است؛ بهنحوی که آدمها با جنبوجوش متفکرانه و تصمیمگیری فعالانه امورات خود را تمشیت میکنند.
در این نظریه شما، مشارکت مردم در حکمرانی چه دستاوردی خواهد داشت؟
به یک معنا در پروژه سیاسی و در قالب مردمسالاری دینی، به علم منتشر میرسیم. در این نظریه، شهر یک مدرسه بزرگ است. یک مدرسه دائمی که اهالی آن با مشارکتجویی و تجربه عملی، مدام در حال آموختن و یاددادن هستند. شهر به مثابه مدرسه، حالتی مییابد که علم منتشر در آن بهصورت علیالدوام بازتولید و مصرف میشود. علم در گوشهای از آن حبس نشده است، بیات نشده است، بلکه تازه است و در ملاقات با مسائل روزمره نقشآفرینی میکند. در این مسیر، نهادهای تولیدکننده علم، حضوری فعال در کنشگری مردم دارند و عملا مشارکت مردم را بر مبنای علم و آگاهی ساماندهی میکنند. در این نوع از مشارکت سیاسی، علم روح جامعه است و نهادهای علمی، قلب تپنده و مرکزیت جامعه را دارند.
این نظریه بهدنبال پیشنهاد نوعی از حکمرانی شهری است که با رویکرد مشارکتی و بر مدار علم اتفاق میافتد. در این نوع از حکمرانی، قرار است با مشارکت عمومی همه مردم در اداره شهر، فکر و علم، «سالار» شود. در این مدل همه مردم باید نخبه و اهل فکر بشوند و بخشی از بار مسئولیت شهر را بهصورت مستقیم بهعهده بگیرند. در این رویکرد نظام عمومی استاد و شاگردی برقرار میشود. همه مردم با کنشگری فعال همواره در حال آموختن و رشد دائمی هستند. این نوع از حکمرانی شهری، عامل و محصول آگاهی منتشر اجتماعی است تا آدمها به واسطه مشارکت در تصمیمها و ساخت زندگی جمعی در کنار هم، با تجربههای مستقیم و غیرمستقیم به رشد و تعالی برسند. این نظام مدیریت شهری به خوبی میداند قدرت عمومی، محصول آگاهی جمعی است. پس به الزامات آن تن میدهد.
رفیعی آتانی، رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس در گفتوگو با همشهری
تهران، نیازمند تحول با مشارکت مردم
در همینه زمینه :