• یکشنبه 11 شهریور 1403
  • الأحَد 26 صفر 1446
  • 2024 Sep 01
یکشنبه 1 خرداد 1401
کد مطلب : 161306
+
-

سرسپردگی، واهمه و دیگر هیچ!

جدایی بحرین از ایران، گذری بر بسترها و پیامدها

گزارش
سرسپردگی، واهمه و دیگر هیچ!

الهام دانایی‌سرشت، روزنامه‌نگار

یکی از مقولاتی که برای هر نظام سیاسی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار و به نوعی با اعتبار و آبروی آن در ارتباط است، حفظ تمامیت ارضی یک کشور است؛ مسئله‌ای که حتی امروزه با پسابین‌المللی‌شدن شرایط جهانی نیز از جایگاه آن کاسته نشده و دولت‌ها تلاش می‌کنند تا همچنان این کارویژه اساسی خود را حفظ کنند. در ایران دوران معاصر و به‌ویژه پس از روی‌ کارآمدن سلسله قاجاریه، به واسطه ضعف و رو به انحطاط‌بودن حکومت‌ها، ایران همواره با این چالش دست و پنجه نرم کرده است. درست در همین مقطع زمانی است که به واسطه شکست در جنگ‌های متعدد، بخش‌های گسترده‌ای از مرزهای سرزمینی کشورمان در شرق یا شمال، از دست رفته و نام دیگر کشورها بر آن نهاده شده است! یکی از مناطقی که همچنان مباحث دامنه‌داری درباره آن وجود دارد، منطقه خلیج‌فارس و حوزه پیرامونی آن است. در این میان بحرین ازجمله مناطقی است که به‌خصوص در دوران حاکمیت سلسله پهلوی، پیرامون آن مسائل مختلفی مطرح شد. با این حال تاریخ تکرار شد و این منطقه که جزو جدایی‌ناپذیر از خاک کشورمان بود، به واسطه اشتباهی محاسباتی، یا وابستگی به خارج و یا ضعف در شیوه حکمرانی پادشاه وقت، از کشورمان جدا و به کشوری مستقل تبدیل شد. در نوشتار پی آمده، به مناسبت سالروز تصویب و اعلام جدایی سفارشی بحرین از ایران
 (21 اردیبهشت الی 23مردادماه سال 1350)، به این رویداد مهم تاریخی و ابعاد مختلف آن پرداخته‌ایم.

ایران و بحرین، تا پیش از عهد پهلوی
بحرین از دوران ساسانیان و حتی پیش از آن، در قلمرو دولت ایران محسوب می‌شد. این روند در دوران پس از اسلام نیز تداوم یافت و تنها در دوران خلفای راشدین، این قسمت جزو ایالت مدینه محسوب می‌شد. در دوران خلفای عباسی و پس از آن، بحرین جزو ایالت فارس بود تا اینکه در سال‌1522م و به‌مدت چند دهه، در اشغال پرتغالی‌ها قرار گرفت. شاه عباس صفوی اما توانست دوباره حاکمیت ایران را بر این سرزمین اعمال کند و این ماجرا تا روی کار‌آمدن سلسله قاجاریه ادامه داشت. (1) البته در طول این مدت بارها بحرین میان حاکمان گوناگون دست‌به دست شده که باردیگر بعد از صفویه ظاهرا در سال 1726م
نادر شاه بحرین را فتح می‌کند و باز با مرگ کریم‌خان‌زند ماجرا شکل دیگری به خود می‌گیرد. 
ضعف حاکمیت در دوران قاجار و نفوذ و سلطه قدرت‌های خارجی همانند انگلستان، سبب شد تا حاکمیت تام و تمام ایران بر این منطقه، به مرور رو به ضعف گذارد و عملا تحت سلطه امپراتوری بریتانیا درآید! در واقع انگلستان در سال‌1853م، عهدنامه‌ای با این شیخ‌نشین امضا کرد و طی آن، رسما مسئولیت روابط خارجی بحرین و دفاع از آن در برابر حملات بیگانه را به‌دست گرفت! با قرارداد 1907م، بحرین به‌طور کامل در حیطه نفوذ و سلطه انگلستان قرار گرفت و در سال‌1914م، این منطقه رسما تحت‌الحمایه این قدرت خارجی شد. انگلستان حتی حاکم بومی بحرین را از قدرت خلع کرد و یک افسر انگلیسی به جای آن گمارد! از این مقطع به بعد و تا سال 1971م، بحرین رسما تحت‌الحمایه انگلستان قرار داشت. با این حال، هم قاجارها و هم پس از آن پهلوی‌ها، همچنان مدعی حاکمیت ایران بر این منطقه بودند.(2) 

بحرین در عهد پهلوی‌ها
در دوره رضاخان، مسئله بحرین به کشمکش و رکود توامان گذشت و او با اینکه نمی‌خواست ننگ جدایی بحرین را به جان بخرد، سعی می‌کرد تا انگلیسی‌ها را راضی کند که نگه‌داشتن این جزیره خطری برای منافع بریتانیا ندارد! با این حال رضاخان نمی‌توانست به‌طور علنی، اعتراض خود را به انگلیسی‌ها اعلام کند! از این‌رو به کوشش‌هایی نه چندان جدی و نهایتا بی‌نتیجه، برای بازپس‌گیری بحرین اکتفا کرد و هیچ‌گاه از اتباع ایرانی جزیره حمایت نکرد. او تنها به برخی کارهای تبلیغاتی، مانند درج مقالات تاریخی درباره سابقه بحرین و تعلق آن به ایران بزرگ دستور می‌داد.
در دوره پهلوی دوم و از آگوست ۱۹۴۱ تا اوایل ۱۹۵۶، هیچ اقدام اساسی از طرف دولت و دربار ایران، به‌منظور اعاده حاکمیت بر بحرین به عمل نیامد و تنها مطبوعات کشور، هر از چندگاهی به مسئولین مملکتی، موضوع تعیین تکلیف بحرین و احقاق حقوق ایران را یادآوری می‌کردند، تا آنکه در سال‌۱۹۵۶ حوادثی در بحرین اتفاق افتاد که منجر به اعلام وضع غیرعادی و دستگیری تعداد زیادی از ایرانیان مقیم این کشور شد. تهران به این حوادث واکنش نشان داد و علی قلی اردلان، وزیر امور خارجه وقت، دلایل حقوقی و تاریخی حاکمیت کشورمان بر بحرین را در مصاحبه‌ای در فروردین همان سال برشمرد. هیأت دولت نیز در نوامبر۱۹۵۷، لایحه تقسیمات جدید کشوری را که به موجب آن بحرین استان چهاردهم ایران محسوب می‌شد، در حضور شاه به تصویب رساند. (3) اتحاد جماهیر شوروی اعلان حاکمیت ایران بر بحرین را مورد تأیید رسمی قرار داد اما انگلستان این موضع ایران را رد کرده و بر استقلال بحرین تحت حمایت خود، تأکید کرد. موضع انگلستان در کشورهای عرب با استقبال روبه‌رو شد، به‌نحوی که بلافاصله اتحادیه عرب، علیه ایران موضع‌گیری کرد! حکومت ایران نیز پس از آن و به‌تدریج، آنچنان در موضع تدافعی قرار گرفت که بازهم حداقل مسئله بحرین را برای مدت ۱۰سال مسکوت گذاشت! دلیل آن را نیز باید در وابستگی حکومت پهلوی به غرب و عدم‌تمایل در به چالش‌کشیدن نظمی جست که آنها برای منطقه طراحی کرده بودند.
با این حال آنچه نقطه عطفی در روابط ایران و بحرین قلمداد می‌شود، طرح انگلستان برای خروج از منطقه و خلأ قدرتی بود که در پی آن پدید می‌آمد. در واقع با خروج انگلستان از منطقه، جزایر مختلف خلیج‌فارس دچار خلأ قدرت می‌شدند و همین امر محمدرضا پهلوی را بر آن داشت تا درصدد تصرف جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ برآید. در این میان تلاش ایران به جلب دوستی کشورهای عربی خلیج‌فارس که با سفر شاه به عربستان و کویت انجام گرفت، از یک سو و وسوسه‌های انگلستان در مورد معامله‌ای بهتر با ایران درباره جزایر سه گانه از سوی دیگر و فشارهای سیاسی ایالات متحده به ایران برای حل و فصل هر چه سریع‌تر اختلافات، باعث شدند که پهلوی به شکلی غیرمنتظره، از ادعای دیرین ایران نسبت به بحرین صرف‌نظر کند!

از ژست دمکراسی‌خواهی، تا تن دادن به‌نظرسنجی به جای همه‌پرسی 
شاه برای صحنه‌سازی‌ و ملاحظه افکار عمومی، در ‌اوایل۱۹۷۰ و در یک مصاحبه، خواستار حل مسئله بحرین از طریق کسب نظر مردم آن، توسط سازمان ملل متحد شد. حاکم بحرین و دولت انگلستان، به واسطه اینکه برگزاری همه‌پرسی به نفی سلطه آنان منجر می‌شد، با آن مخالفت کردند و محمدرضا پهلوی را به برگزاری یک نظرسنجی زیرنظر سازمان ملل که با اما و اگرهای بسیار همراه بود، متقاعد ساختند! «نظرسنجی» به جای «همه‌پرسی»، عملاً یک راه فرار محترمانه، برای تکذیب حاکمیت ایران و محصول توافق شاه با انگلیس و آمریکا بود. نتیجه این نظرسنجی با توجه به حاکمیت جو خفقان و ترس بر منطقه، کشتار یا زندانی‌شدن شمار زیادی از مردم جزیره که هوادار ایران باقی مانده بودند، از پیش مشخص بود! نظرخواهی نه از بدنه مردم و با مشارکت عمومی، بلکه از قشری محدود مانند روسای قبیله‌ها، سرپرستان گروه‌ها و شیوخ بحرینی که به بریتانیا نزدیک بودند و همچنین در پی تصمیم حکومت بحرین برای ورود سیل مهاجران فلسطینی و عرب به این کشور و تغییر ساختار جمعیتی آن، کاملا به نفع انگلستان تمام شد! این در حالی است که شاه ایران، می‌توانست تصمیم دیگری بگیرد. شاهد این ادعا نیز واقعیت‌های وقت بین‌المللی است.(4) به‌عبارت دیگر ایران می‌توانست برای اعاده حاکمیت بر بحرین، همراه با طرح دعاوی حقوقی، به اقدام عملی نیز متوسل شود؛ همان کاری که دولت‌های قدرتمند پیشین انجام داده بودند. توسل به نیروی نظامی، در سیاست خارجی ایران بی‌سابقه نبود؛ چه اینکه در سال‌1349ش، دولت ایران با وجود ادعاهای عراق بر اروندرود، با پشتیبانی نیروهای هوایی، کشتی ابن‌سینا را از اروندرود به خلیج‌فارس وارد کرده بود. در واقع با توجه به خروج دولت انگلستان از شرق کانال سوئز و عقب‌نشینی این کشور، درصورت حمله دولت ایران به بحرین، به‌احتمال زیاد دولت انگلستان برای بازپس‌گیری این منطقه، به زور متوسل نمی‌شد. در این مقطع حتی آمریکایی‌ها نیز در منطقه حضور گسترده‌ای نداشتند و جز یک پایگاه کوچک در بحرین، اثری از آنان دیده نمی‌شد. در واقع ترس آمریکا در این مقطع، بیشتر از جانب اتحاد جماهیر شوروی بود و احتمالا درصورت حمله ایران به بحرین، واشنگتن با متحد استراتژیک خود کنار می‌آمد. همچنین احتمال اینکه عراق وارد عمل شود بسیار کم بود، زیرا عراق در جریان مسئله اروندرود نیز -که در آن منافع مستقیم داشت- راه به جایی نبرده بود و با وجود اینکه به خلیج‌فارس دسترسی گسترده‌ای نداشت، احتمال اینکه بتواند در برابر ایران دست به اقدام خاصی بزند و به رویارویی با تهران مبادرت ورزد، کم می‌نمود.(5)
از این‌رو اگر نیروی دریایی و هوایی ایران، دست به عملیات زده بودند، به‌احتمال زیاد بدون خونریزی و عواقبی خاص، می‌توانستند بحرین را دوباره به خاک کشورمان منضم کنند. افزون بر این، با توجه به سوابق تاریخی محکم و مستدل و نیز اسنادی که نشان از حاکمیت چندهزارساله ایران بر بحرین می‌داد، امکان دخالت نهادهای بین‌المللی و بررسی اسناد ایران نیز وجود داشت؛ اسنادی که پایه و مبانی آن، بر درستی رویکرد استعمارزدایی دلالت داشت و می‌توانست درصورت وجود یک سیاست خارجی مستقل، به نتایج ارزشمندی منتهی شود.(6) حتی اداره نهم سیاسی وزارت امور خارجه پهلوی، کتابچه‌ای را با عنوان اختلاف انگلیس با ایران بر سر بحرین تدوین کرد که تمام ادله‌ به نفع ایران در این ماجرا، در آن گردآوری شده بود.

مخالفان حاکمیت ایران بر بحرین و دستاویزهای آنان
اما استدلال اصلی مخالفان مقاومت ایران برای حفظ بحرین و حامیان واگذاری آن، مانند امیرعباس هویدا، امیراسدالله علم، عباس مسعودی و علی‌نقی عالیخانی، نامشروع‌دانستن توسل به نیروی نظامی برای حل مشکل بین‌المللی و لزوم مراجعه به شورای امنیت بود. این در حالی است که اولاً: نظام ایران در درگیری‌های سیاسی با مخالفان داخلی، به جای مذاکره از زور استفاده می‌کرد، مانند دستگیری‌های گسترده سران احزاب ملی و روحانیان مشهور و دانشجویان، هنگام همه‌پرسی انقلاب سفید. ثانیاً: ایران در سطح بین‌الملل نیز در چند مورد از نیروی نظامی بهره جسته بود، ازجمله تصرف جزیره ابوموسی و نیز لشکرکشی به کشور عمان برای سرکوب شورش ظفار، به درخواست آمریکا و بی‌هیچ مجوز بین‌المللی، آن هم با هزینه ایران! در واقع باید به این افراد گفته می‌شد که شاه در کدام یک از میدان‌های داخلی و خارجی، به مراجع بین‌المللی تکیه کرده بود که در این مورد بخواهد بکند؟

و کلام آخر
به هر روی محمدرضا پهلوی به‌دلیل ترس از عواقب اقدام عملی و مهم‌تر از آن وابستگی بیش از اندازه به قدرت‌های غربی و به‌ویژه آمریکا و انگلستان، از روی میزآوردن این سناریو اجتناب و ساده‌ترین راه را انتخاب کرد. چنانچه شاه نظرش را اینگونه اعلام کرده بود: «دولت شاهنشاهی نمی‌خواهد با اعمال زور بحرین را تصاحب کند بلکه حاکمیت بحرین را به دلخواه اکثریت مردم در یک همه‌پرسی آزاد!؟ زیرنظر سازمان ملل متحد وامی‌گذارد، تا اگر اکثریت مردم بحرین علاقه به ملحق‌شدن به ایران داشتند، بحرین در حاکمیت ایران بماند و اگر خواستند از ایران تجزیه شوند، کشوری مستقل شوند...». (7)
براین اساس و در پی آن نظرخواهی صوری، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۲۷۸ را در ۲۱ اردیبهشت‌۱۳۴۹ برابر ۱۱‌می‌۱۹۷۰ که به ادعای ایشان خواسته مردم بحرین مبنی بر استقلال را تأیید می‌کرد، صادر کرد. این قطعنامه به دولت‌های ایران و بریتانیا نیز ابلاغ شد. در ۲۵‌آذر آن سال، بحرین رسماً عضو سازمان ملل متحد شد. در ۲۸‌اردیبهشت 1349نیز مجلس سنا با آرای ۶۰ سناتور، آن را تأیید کرد. شیخ بحرین هم در ۲۳‌مرداد ۱۳۵۰، بیانیه استقلال بحرین را منتشر کرد. بدین‌ترتیب محمدرضا پهلوی در برابر روند جدایی بحرین از ایران، نه‌تنها مقاومتی از خود نشان نداد بلکه بنابر تصمیم او، ایران نخستین کشوری بود که استقلال این شیخ‌نشین را به رسمیت شناخت و این منطقه مهم سوق‌الجیشی، حیاتی و دارای منابع فراوان مادی را با وجود میل مردم ایران و ساکنان بحرین، از کشور جدا و ننگی ابدی را بر پیشانی حکومت پهلوی در تاریخ ثبت کرد! ننگی که حتی اسدالله علم نیز نمی‌توانست از آن احساس سرافکندگی نکند؛ «شورای امنیت به اتفاق، میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت! خنده‌ام گرفته بود، گوینده رادیوی تهران طوری با غرور این خبر را می‌خواند که گویی بحرین را فتح کرده‌ایم!...» (8) 
 منابع در سرویس تاریخ همشهری موجود است.

این خبر را به اشتراک بگذارید