گفتوگو با احسان چوبدار، شاعری که امسال را با کتاب شعر تازهاش به پایان برد
آشتی با ادبیات حال جامعه را بهتر میکند
نیلوفر ذوالفقاری
احسان چوبدار، شاعر جوانی که کار نوشتن در حوزههای تئاتر و نمایشنامه و سرودن شعر و ترانه را از سال 78آغاز کرده، امسال را با انتشار آخرین مجموعه شعرش با نام «رژه روی رؤیای چهارم ژانویه» در تقویم شاعری خود ثبت کرده است؛ مهندس عمرانی که همانقدر که به ساختن ساختمان علاقه دارد، شوق ادبیات و شعر را در وجودش زنده نگهداشته و این روزها مشغول نوشتن نخستین رمان خود است. با احسان چوبدار که معتقد است شاعری شغل نیست بلکه عشق است، از انتخاب شعر و ادبیات و تلاش برای یک شاعر خوب بودن گفتوگو کردهایم.
چه شد که شما شاعر شدید؟
علاقه به ادبیات از همان کودکی در من وجود داشت. داستان را بیشتر از شعر دوست داشتم. این علاقه با من تا دوران دبیرستان همراه بود تا زمانی که داستانهای کوتاهی مینوشتم و در مسابقات مدارس و استان شرکت میکردم. تفریح اصلی من در نوجوانی کتاب خواندن بود. وقتی وارد دانشگاه شدم، علاقهام به تئاتر بیشتر شد و باعث شد سراغ ادبیات نمایشی بروم و تجربههایی در نوشتن نمایشنامه کسب کنم. در کنار اینها، شعر و ترانه هم مینوشتم. آن روزها بیشتر سراغ شعر کلاسیک میرفتم. در واقع میل به ادبیات همراه با من رشد کرد و بزرگ شد.
واکنش اطرافیان به انتخاب شما چه بود؟ مشوق داشتید یا مخالف؟
من مشوقی نداشتم. برای خانوادهام تحصیلات اهمیت زیادی دارد و آن تفکر رایج که بچهها باید دکتر و مهندس شوند وجود داشت. شرط خانواده برای اینکه فعالیت ادبی داشته باشم یا سراغ تئاتر بروم این بود که تحصیلاتم را ادامه دهم و این فعالیتها جنبی باشند. البته خانواده اهل مطالعهای دارم. در این انتخاب روی پای خودم ایستادم و سعی کردم هم خواسته خانواده را درنظر بگیرم، هم علایق خودم را دنبال کنم. در جامعه ما هنوز هم انتخاب ادبیات بهخصوص برای مردان بهراحتی پذیرفته نمیشود و انگار جامعه، مردان لطیف را برنمیتابد.
اولین نوشتههایتان را برای چهکسی میخواندید؟
اولین نوشتههایم تقریباً مسکوت باقی میماندند. کسی نبود که به آن شکل اشتیاق نشان دهد. نخستین بار وقتی آثارم در مجلات و نشریات دبیرستان و دانشگاه منتشر شد، مخاطب پیدا کردم.
چقدر به این موضوع اعتقاد دارید که ذوق و علاقه به ادبیات، باید با آموزش همراه باشد؟
فکر میکنم اگر استعداد ذاتی وجود نداشته باشد، هرقدر هم آموزش بدهیم هیچ اتفاقی نمیافتد. اما آموزش واقعاً الزامی است و میتواند استعداد را پرورش دهد. نمیتوان گفت فرد بنا به یک استعداد ذاتی نویسنده و شاعر میشود و میتواند بنویسد. استعداد باید هدایت شود تا به خلق اثر هنری منجر شود. این تصور وجود دارد که شعر به شاعر الهام میشود، شاید شروعش اینگونه باشد اما باقی آن برگرفته از دانش است.
تعریف شما از شاعر خوب چیست؟
شاید بهتر باشد بگویم از نظر من شعر خوب چیست و شاعر خوب چهکسی است. از دید من، شعر خوب شعری است که بتواند در ذهن مخاطب تصویر ایجاد کند. گاهی یک شعر یا متن ادبی میخوانیم که زیباست و ترکیب واژگان خوبی دارد اما تصویری به ما ارائه نمیدهد. بهنظرم شعر خوب باید تصویر بسازد و حرفی داشته باشد. من خیلی در قید و بند ساختار شعر نیستم، بهنظرم غزل برتری بر شعر نو ندارد و برعکس، مهم حرفی است که شاعر میخواهد بزند. شاعر خوب هم بهنظر من، شاعری است که بتواند با جامعه خود ارتباط برقرار کند؛ فهم درستی از جامعه داشته باشد و بتواند چیزی به آن تزریق کند. شاید چیزی که باعث پسرفت هنر و ادبیات در سالهای اخیر شده، سفارشیشدن آن است. فکر میکنم اثر هنری نباید تنها طبق سفارش جامعه باشد و باید تفکر و بینشی هم به آن اضافه کند. با این دیدگاه شاعر باید در جامعه حضور داشته باشد، بهنظرم شاعری شغل نیست، عشق است. شاعر باید فعالیت اجتماعی و جداگانهای داشته باشد و از دل همین فعالیتها و دیدنها به نوشتن برسد.
خودتان چقدر موقع نوشتن شعر، از جامعه تأثیر میگیرید؟
خیلی زیاد. ادبیات یک جنبه هنری دارد. همانطور که یک فیلمساز نمیتواند همیشه از خودش بنویسد و فیلم بسازد، شاعر هم قرار نیست همیشه از خودش مایه بگذارد. شاعر باید از پیرامون خود و براساس دیدههایش شعر بسازد و دیدهها را با تخیل خود پیوند بزند تا اثر ادبی خلق شود. من سعی میکنم آنچه را میبینم، با صیقل احساس و خیال خودم به کلمات تبدیل کنم.
وقتی حال روحی خوبی نداشته باشید، شعر میخوانید یا شعر مینویسید؟
هر دو. وقتی حالم خوب نباشد، خواندن خیلی حالم را بهتر میکند. هرچند خیلی از شعرها هم در حالت ناخوشی متولد میشوند. فکر میکنم چندان انتخابی نیست که بتوانی در حال خوب بنویسی یا در حال بد. وقتی هم شعری را میخوانیم، گاهی حس امید و روشنی میگیریم و گاهی حس غم و ناامیدی. تولد نهایی شعر، در خوانش مخاطب شکل میگیرد.
اگر شاعر نمیشدید، سراغ چه کاری میرفتید؟
فعالیت اصلی من در حوزه ساختمان است و مهندس عمران هستم. سالهاست در این حوزه کار میکنم و بسیار هم به آن علاقه دارم. اما جز شعر و ادبیات، حتماً انتخابم تئاتر بود. حسی که از تئاتر و فضای نمایش میگیرم فوقالعاده است و این علاقه را بهعنوان تماشاگر تئاتر حفظ کردهام.
بد نیست یک معرفی اجمالی از کتابهایتان بشنویم و بپرسیم که این روزها مشغول چه کاری هستید...
اولین کتاب شعر من «پشت پلک پاییز» است که نشر لوح فکر آن را منتشر کرده است. «آخرین پلاک شهر» را نشر نوین منتشر کرد و «در خواب من جا میمانی» را انتشارات آثار برتر روانه بازار کرد. امسال کتاب «رژه رویرؤیای چهارم ژانویه» را توسط انتشارات مایا منتشر کردم. جز شعرهایم، فعالیتهایی هم در حوزه ادبیات نمایشی داشتهام و نمایشنامههایی مثل «سرود سایه سرد» و «شبگرد کوچه بنبست» را منتشر کردهام. این روزها مشغول نوشتن یک رمان هستم. رمانی اجتماعی که تم عاشقانه دارد و در دل تاریخ روایت میشود. چند فصل آن را نوشتهام.برای نوشتن خیلی عجله نمیکنم اما امیدوارم اواسط سال آینده رمانم منتشر شود.
سالی که پشت سر گذاشتیم، برای شما چه دستاورد شخصی داشت؟
نمیخواهم تلخ صحبت کنم، امیدوارم سال جدید و قرن تازه برای همه با شادی و اتفاقات خوب همراه باشد. اما دو، سه سال اخیر بهنظرم بیکیفیت بود و به همه سخت گذشت. مخصوصاً در حوزه نشر و ادبیات روزهای سختی داشتیم. یکی از لذتهای نویسندگان و شاعران، برگزاری نمایشگاه کتاب است تا فرصتی برای دیدن مخاطبان خود داشته باشند. کرونا چند سالی است که نمایشگاه را ترک کرد. برای خودم انتشار «رژه روی رؤیای چهارم ژانویه» اتفاق خوب امسال من بود، بهخصوص که تغییر سبکی نسبت به آثار قبلی من در آن وجود داشت. امیدوارم در سال جدید، حال همه مردم بهتر باشد، برای من که هم بر حسب وظیفه و هم از روی علاقه، به حال مردم نگاه میکنم، خوب بودن اوضاع مردم خیلی تأثیرگذار است.
حرف باقی مانده؟
دوست دارم از مخاطبان بخواهم بیشتر به ادبیات بها بدهند، نه بهخاطر شاعران و نویسندگان بلکه برای حال بهتر جامعه. فکر میکنم هنوز ادبیات میتواند به داشتن حال خوب کمک کند و اگر جامعه با کتاب، شعر و داستان آشتی کند، حال بهتری خواهیم داشتیم. این روزها از کتاب دور شدهایم و فضای مجازی خوانندگان را برای مطالعه تنبل کرده است. امیدوارم به ادبیات برگردیم، شاید ادبیات حلال مشکلات ما نباشد اما حالمان را بهتر میکند و مسکن خوبی است.