• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
چهار شنبه 29 دی 1400
کد مطلب : 151195
+
-

معلم کیست؟

فلسفه تربیت
معلم کیست؟

سید میثم میرتاج‌الدینی- روزنامه‌نگار

«معلم کیست؟» سؤالی است ساده که پاسخی دارد به گستره هستی. چرا که آدمی توان آموختن از هر آیه و نشانه موجود بر پهنه هستی را داراست و در نتیجه همه آنها می‌تواند آموزگار وی باشد؛ از «روزگار» که درس‌آموز بسیاری است گرفته تا آموزنده‌هایی از جنس بی‌ادبان که لقمان حکیم از آنها ادب می‌آموخت.
با این همه، هیچ‌کس برای «روزگار» یا «بی‌ادبان» شانیت معلمی قائل نیست؛ چرا که در معلمی، اراده بر انتقال لازم است و اثبات اراده انتقال برای «روزگار» و «بی‌ادبانِ ادب‌آموز» امری است تقریبا محال. این یعنی آموزنده‌ای عنوان معلمی را بر شانه می‌کشد که اراده بر انتقال داشته باشد. اما انتقال چه چیز؟ انتقال علم و معرفت و سواد که همه از جنس و سنخ بینش‌اند یا انتقال و ایجاد میل و شوق و احساس که در زمره گرایش‌اند؟ معلم تخم بینش می‌کارد یا بذر گرایش می‌نشاند؟ یا اراده بر هر دو دارد؟ به راستی معلم در کدام یک از لایه‌های وجودی انسان بایستی دخالت نماید؟
پیش از پرداختن به پاسخ باید پرسید این سؤال چه اهمیتی دارد؟ بستر رویش این سؤال در مواردی است که شاهدیم سیاستگذاران حوزه فکر، فرهنگ و تعلیم و تربیت، با هدف و انگیزه بهره وری از افراد اثرگذار در گرایشات و استفاده از ظرفیت انتقال‌دهندگی آنها، به افرادی رسمیت می‌بخشند که به گواه اهل اندیشه و دلسوزان، هرگز صلاحیت این رسمیت ‌بخشی را ندارند. مانند استفاده از بلاگرها و اینفلوئنسرها در فرهنگ سازی با موضوعاتی خاص. در چنین وضعیتی این سؤالات پدید می‌آید که آیا به راستی می‌توان حرف و محتوای خوب را در دهان و بر زبان افرادی گذارد که تنها مزیت آنها، داشتن قالبی برای ارائه محتواست؟ آیا قالب‌ها و صاحبان قالب‌ها، امکان تصرف در محتویات را نداشته و به آنها جهتی غیرهمسو یا مغایر با هدف اصلی خود محتوا نمی‌دهند؟ آیا امکان جلوگیری از دخالت اراده انتقال‌دهنده وجود دارد؟
اینجاست که اصل سخن و اهمیت سؤال نمایان می‌شود: «معلم کیست؟» اگر ما معلم را صرفا تولید‌کننده محتوا و انتقال‌دهنده بینش دانستیم، می‌شود حرف ناب او را از زبان صاحبان تریبون، بلندگو، رسانه و دارندگان ذوق و قریحه و هنر زد. اما اگر معتقد بودیم معلم، خود باید در گرایش متعلم اثر بگذارد و بینش را با زبان خویش منتقل سازد تا کمترین جهت انحرافی و مغایر در محتوای او پدید نیاید، آنگاه استخدام افرادی که فارابی آنها را «ذوالسنه» می‌نامد، نه‌تنها ضرورت نداشته که خود مانعی بزرگ و در مواردی نقض غرض است. چرا که ترکیب 2 اراده گاه غیرهمسو، یعنی خنثی کردن اثر. تازه اگر قائل به غلبه اراده گرایش‌ساز(صاحب فرم) بر اراده بینش‌ساز (صاحب محتوا) نباشیم.
این سؤال و پاسخ‌های متنوع و متکثری که به‌دنبال دارد، بر شیوه‌های مدیریت فرهنگی اثرگذار است. مطابق یک مبنا، مدیریت فرهنگی یعنی تربیت معلمانی مؤثر در نظام بینش و گرایش انسانی و مطابق مبنایی دیگر مدیریت فرهنگی یعنی ترکیب داده‌های بینشی معلم با قالب و فرم‌های جذاب ذوالسنه. در شیوه اول، تربیت نیرو حائز اهمیت است و در شیوه دوم تولید اثر. در نگاه اول شما از هر ظرفیتی نه ‌تنها استفاده نکرده، بلکه از آن پرهیز دارید. اما در نگاه دوم، شما به‌دنبال راهی برای استفاده از هر ظرفیتی خواهید بود. به‌نظر می‌رسد در چند سال اخیر، ما بیشتر شاهد شیوه‌های مدیریت فرهنگی دوم بوده‌ و مکرر دیده‌ایم که مدیران سعی بر استخدام نیرو برای تولید اثر داشته‌اند تا همتی برای تربیت نیرو(معلم). این سبک از مدیریت فرهنگی در واقع پذیرفته است که برای ایجاد جذابیت، باید از ظرفیت ارائه‌کننده در راستای ضریب دادن به محتوا بهره ‌برد. در چنین وضعیتی، محوریت از گفته‌ها به گوینده‌ها منتقل می‌شود و احتمالا این فرایند، برایند خوشایندی نداشته باشد.
اکنون می‌توان سراغی از سیره و سنت انبیای الهی به‌عنوان معلمان و مربیان اصیل بشری گرفت و سؤالات را به شکلی دیگر طرح کرد:
آیا انبیای الهی به مانند یک تئوریسین یا روشن‌کننده مسیر هدایت، در گوشه‌ای نشسته و برای عامه تولید محتوا می‌کردند و در پی مشخص کردن خط و مسیر درست از ذوالسنه، تقاضای پردازش حرف‌ها و محتویات را داشتند تا محتوای فاخرشان در قالبی جذاب به توده‌ها منتقل شود و سپس راه راست نمایان گشته و اثرگذاری به بالاترین میزان آماری خود برسد؟
آیا رسول با زبان و بیان خویش حرف می‌زد یا آنکه حرف را در دهان دیگران می‌نشاند تا آنها واگویه کنند؟ آیا در این واگویه‌ها اطمینان و تضمینی هست که توده‌ها اسیر گوینده نشوند و فقط مشتاق گویه‌ها بمانند؟ این سؤالات درحالی می‌تواند گستره و عمق بیابد که ما می‌دانیم آدمی‌زاد از زمان قابیل نشان داده میل شگرفی به مستقل دیدن اسباب و واسطه‌ها دارد. مانند آنجا که قابیل به اشارت ابلیس، آن آتشی را به خدایی پرستید که قربانی‌ها را به نشانه قبول و ردّ با خود می‌بُرد یا می‌سوزاند.
شاید به همین دلیل شاهدیم که پیامبران به‌عنوان معلمان الهی، محتوا را در قالب خود می‌ریختند و از دیگران زبانی به عاریه نمی‌گرفتند و از این‌رو احتمالا بتوان به این نتیجه رسید که معلم کسی است که در انتقال بینش و گرایش، همزمان باید کارآمد باشد. چرا که انتقال محتوا با استفاده از ظرفیت و ابزاری که احتمالا همراه انحراف و مغایرت در محتواست، عقلا احتیاط و پرهیز را لازم دارد.

این خبر را به اشتراک بگذارید