
از مثبت ما تا مثبت طبیعت

عیسی محمدی - روزنامهنگار
حقیقتش را بخواهید وقتی که به طبیعت نگاه میکنم، احساس میکنم با طبیعیترین و واقعیترین مثبتاندیش و مثبتنگر دنیا روبهرو هستم. میپرسید چطور؟ میگویم الان به همین زمستانش نگاه کنید؛ به این برف و باران و یخبندان و سفیدشدن کوهستان و چیزهای دیگرش. حالا اگر داستان دست ما آدمها باشد، فکر میکنیم که از زیر بار این همه بارندگی و برف و سرما، چطور میشود بیرون آمد! اما بهار میشود و میبینیم که حتی از دل سختترین بارندگیها نیز میتواند بهترین زیباییها عرضه شود. این اگر مثبتاندیشی نیست، پس چیست؟
بحث از جایی آغاز شد که 3-2 تا اتفاق عجیب و غریب افتاد. اول اینکه بیژن بیرنگ آمد و با بخشی از خاطرات خوش ما بازی کرد. گفت که این چیزهایی که در خانه سبز و همسران، سریالهای ماندگار روزگار گذشته ما، ساختهاند همهاش توهم بوده. البته خب، سازندهاش که خودش بوده و طبیعی است که هر حرفی درباره محصول خودش میتواند بزند. اما باز هم طبیعیتر این است که ما هم از اینکه با خاطرات خوشمان بازی شود، کمی ناراحت شویم. مگر این سریالها چه بدیهایی داشتند که حالا سازندهاش آمده و چنین میگوید؟ موضوع بعدی هم که رامبد جوان بود؛ وقتی که دید حملهها به او و تبلیغی که کرده بود و... چقدر زیادشده، آمد و عذرخواهی کرد و گفت همه ما بدبختیهایی داریم، ولی اینکه حال و چهرهمان نیز منفی باشد، دردی را دوا نمیکند و اثری نمیگذارد. حالا بگذریم که احتمالاً بابت این قضیه هم دوباره حملاتی به او خواهد شد. البته یک نیمچه حملهای هم به سریال پدرسالار توسط یکی از روزنامهها انجام شده بود؛ که چرا حمله به جایگاه پدر از این سریال شروع شد و سرانجام به سریالهایی چون افرا و... کشیده شد و معتقد بودند که این اتفاق، کاملاً منفی بوده.
در این چیزهایی که گفتیم، دعوا بر سر منفیاندیشی و مثبتاندیشی است. یکی میآید و میگوید که مثبتاندیشی، اصلاً سراسر توهم است؛ دیگری میگوید تنها راه است؛ سومی هم که چیز دیگری میگوید. البته این دعواها سر مثبت و منفی در تفکرات ما همیشه وجود داشته و چیز جدیدی نیست. اما همه اینها را نوشتم که چه بشود؟ عرض خواهم کرد...
زمستان شروع شده است و حالا که دارید یادداشت را میخوانید، شب یلدا را هم به خوبی و خوشی گذراندهاید و آجیلهای ارزان و گران را میل فرمودهاید و.... الان که دارم این یادداشت را مینویسم، از بالکن نگاهی به کوههای البرز میاندازم؛ سرافراز، زیبا، سفید و بهشدت تمیز؛ یک چیزی شبیه کارتپستالهای خودمان. این اگر زیبایی نیست، پس چیست؟ و نگاه و نگرشی که میتواند زیبایی را ببیند، آیا مثبت نیست؟ آیا مثبتبین نیست؟ پس چرا ماجرا را اینقدر سخت میکنیم؟ حالا اینجا هم دوباره همان دعوای همیشگی اتفاق میافتد: این همه گرفتاری را نمیبینید؟ بله البته، ما خودمان نیز جزو گرفتاران هستیم و وقتی که درباره مثبتبینی و مثبتاندیشی صحبت میکنیم، دلیل بر این نمیشود که بیاعتنا به این حوزه و بیتجربه در این حوزه باشیم. اما اصل قصه اینجاست که طبیعت، خودش نخستین و بهترین مثبتاندیش عالم است؛ یعنی میداند که حتی در دل سختترین شرایط نیز باز هم زیباییهایی چه در زمان همان سختی و چه در زمانهای بعد از آن نیز میتواند وجود داشته باشد. مثبتاندیشی طبیعت را در بهاری که بعد از آن میآید، میتوان مشاهده کرد. تنها تفاوت مثبتاندیشی طبیعت با مثبتاندیشی ما آدمها، در این است که اولی طبیعی و واقعی و بیشیلهپیله است اما در مثبتاندیشی آدمها میتوان ریب و ریایی مشاهده کرد. شما مثبتتر از مادربزرگها و پدربزرگهای اصیل قدیمی سراغ دارید؟ کسی به مثبتبودن آنها ایراد میگرفت؟ نه، چون واقعاً طبیعی بود؛ در آن روی و ریایی مشاهده نمیکردید. اما شاید، خدای ناکرده در بعضی از مثبتاندیشیهای جاری و ساری، دورنگیهایی وجود داشته باشد که حال ما را بد کند.
طبیعت، آموزگار بزرگی است. یاد بگیریم که حتی اگر میخواهیم مثبت هم باشیم، مثل طبیعت باشیم. به همین زمستانش نگاه کنید؛ حتی زمستانش هم زیباییهای خودش را دارد و حتی بعد از زمستانش هم آبستن چشمنوازیهای بینظیری است. این اگر مثبتاندیشی نیست، پس چیست؟ آدمهایی که اینگونه بیریب و ریا مثبت باشند، مانند طبیعت، واقعی خواهند بود و مانند بعضیها، بعد از گذشت دو، سه دهه، دچار پشیمانی نخواهند شد. چنین آدمهایی، درست مثل پدیدههای طبیعی، مقاومتناپذیرند؛ نمیتوانید حتی در برابر مثبتنگریشان مقاومت کنید... اینطور نیست؟