• پنج شنبه 27 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 8 ذی القعده 1445
  • 2024 May 16
دو شنبه 22 آذر 1400
کد مطلب : 148051
+
-

گریز نقد از عاطفه‌ مرگ

چهره به چهره
گریز نقد از عاطفه‌ مرگ

صابر محمدی

مرگ عباس کیارستمی، چند صورت پنهان و نیمه‌پنهان در فرهنگ عمومی ما را آشکار کرد. آن درگذشت غریب، از سویی مطالعه بر سر پیگیری پرونده‌های خطای پزشکی را تا سطح مطالبه‌ای عمومی برکشید و از سوی دیگر، شمایل یکی از منحط‌ترین خلق و خو های ما در عرصه رویکرد انتقادی را پیش روی نهاد؛ مخالفان سرسخت کیارستمی یکباره در صف ستایشگران او قرار گرفتند. همان‌ها که همواره مقابل کیارستمی و سینمایش می‌ایستادند و بر همه ستایش‌های جهانی از او مهر ابطال می‌زدند، به‌ناگهان جمله‌های ستایش‌آمیز سینماگران بزرگ جهان خطاب به کیارستمی را به اشتراک گذاشتند و در ترسیم سیمای کیارستمی به همان ستایش‌نامه‌های جهانی ارجاع ‌دادند که پیش از آن، به هیچ‌شان گرفته بودند. مرگ اجتناب‌پذیر و شوکه‌کننده آقای کارگردان، فضایی عاطفی را شکل داده بود تا دست مخالفان سرسخت او، ذیل ستایش‌های غیرمنتظره‌ای که صورت می‌دادند، رو شود. آنها آشکارا، نمایندگان نوظهور فرهنگ پرقدمت مرده‌پرستی بودند و بار عاطفی مرگی دردناک، باعث شده بود حسابی گذشته خودشان را فراموش کنند و به ورطه تناقضی بزرگ بغلتند. کیارستمی، نخستین پیکر بی‌جانی نبود که سبب‌ساز آشکارشدن این روحیه کریه شده بود، اما کمتر کسی را می‌توان چون او پیدا کرد که مرگش تا این حد این روحیه منتقدان را عیان کرده باشد. به هر حال، کیفیت کار او به‌گونه‌ای بود که یا طرفدار سرسخت داشت یا مخالف سرسخت. استقرار همین دوگانه باعث شد، آن چرخش ناگهانی پس از مرگش، بیش از گزینه‌های مشابه دیگر، توی ذوق بزند.
این مقدمه را عرض کردم تا برسم به روزهای پس از مرگ نیما یوشیج. او نیز، همچون کیارستمی، مخالفان و موافقان سرسختی داشت؛ از همین رو بیش از آنکه در زمان حیاتش با رویکردی اساسا انتقادی نسبت به‌خود و فعالیت‌هایش روبه‌رو باشد یا با تحسین روبه‌رو بود یا با استهزا و تخریب. یکی از ثابت‌قدم‌ترین منتقدان نیما، تندر کیا بود؛ شاعری رادیکال که ازقضا تفاوتش با دیگر مخالفان نیما، به همین رادیکالیسمش مربوط می‌شد. دیگر مخالفان نیما اغلب از اردوگاه سنت‌گرایی به او حمله می‌بردند و اساس نوآوری در اسلوب قدیم را برنمی‌تافتند، دلیل مخالفت تندرکیا با نیما اما دقیقا عکس این بود؛ او از طرفی نوآوری نیما را نابسنده تلقی می‌کرد و انتظار انقلابی بزرگ‌تر را می‌کشید و از طرف دیگر، نیما را متهم به سرقت ایده‌های خود از مفاد بیانیه‌های دنباله‌دار «شاهین» می‌کرد. نیما که در دی‌ماه 1338درگذشت، مطبوعات چندان توجهی به ماجرا نکردند؛ چند خبری از درگذشت و چند گزارش از زندگی و زمانه او منتشر شد تا اینکه در فروردین‌ماه 1339، مجله «اندیشه و هنر»، در شماره نهم از دوره سوم خود، ویژه‌نامه‌ای برای نیما ترتیب داد. یکی از نویسنده‌های ویژه‌نامه، همین شمس‌الدین تندر کیا بود. او مقاله‌ای نوشت با عنوان «مرحوم نیما یوشیج چه کاره بود؟» و در آن، همان اتهام‌های سابق را مبنی بر سرقت ایده‌هایش به‌دست نیما مطرح کرد. علاوه بر آن کیفیت برخی شعرهای نیما را از رهگذر وزن، فرم، سوژه، قوه ادای مقصود و... بررسی کرد. تندر کیا ـ فارغ از هرگونه قضاوت در رابطه با جایگاهش و بدون نظر به حقانیتش در تقدم نوآوری یا غیراز آن ـ آن روز، از چنبره فرهنگ منحط مرده‌پرستی و عاطفی‌کردنِ مقوله انتقاد گریخت و آن مقاله را نه‌تنها در تاریخ نقد شعر معاصر، بلکه در تبار نگاه انتقادی و تاریخ فرهنگ عمومی ما جاودانه کرد.


این روایت امروز به چه درد ما می‌خورد؟
اینکه حق با نیما بود یا تندر کیا، جدلی جداگانه است. اینکه انتقاد کیا به نیما و شعرش تا چه میزان بر مبنای نظری و علمی استوار است هم بحثی دیگر می‌طلبد. آنچه در این روایت به چشم می‌آید، همین حفظ رویکرد انتقادی و صیانت از اصالت نقد است که حتی بار عاطفی مرگ نیز نتواند دستگاه آن را از مدار خارج کند.  البته نگذریم از جسارت گردانندگان پیشروی مجله «اندیشه و هنر» که وسط ویژه‌نامه درگذشت نیما ـ خلاف قاعده‌های چنین ویژه‌نامه‌هایی که اغلب از بابت یادبود و ستایش منتشر می‌شوند ـ چنین متنی را منتشر کردند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید