محلات؛ نخستین گام مشارکت جویی
دکتر سعید معیدفر/ جامعهشناس:
دستگاههای مختلف با این هدف نظرسنجی انجام میدهند تا بتوانند خدمات بهتری به مخاطبان و شهروندان ارائه کنند.
اما تا به امروز دستکم در ایران چندان معلوم نیست که این نظر سنجیها تا چه اندازه توانسته در ارائه خدمات بهتر موفق باشد و یا تغییر در الگوی خدماتدهی ایجاد کردهباشد. بنابراین میتوان گفت که این نظرسنجیها بیشتر بهمعنای احترام گذاشتن بهنظرات مردم است، نه الزاما افزایش یا بهبود خدمات. چرا که تجربه نشان دادهاست که بعد از فرایند نظرسنجی در نحوه خدمات دهی اتفاق چندانی رخ ندادهاست.
موضوع اصلی و مهم این است که نوع رویکرد ما به شهروندان، یک رویکرد کاملا انفعالی است. حتی هنگامی که صحبت از مشارکت مردم در اداره امور شهری به میان میآید، باز نگاهی انفعالی به شهروندان داریم. رویکرد انفعالی به این معناست که ما شهروندان را صرفا بهعنوان گروهی که نیازمند و متقاضی دریافت خدمات هستند قلمداد میکنیم و دستگاهها و نهادهای مختلف وظیفه خود را ارائه خدمات میدانند.
بنابراین این تلقی بهوجود میآید که مردم منفعل هستند و دستگاهها فعال. نتیجه این رویکرد افزایش سطح انتظارات مردم است. از طرفی دستگاهها و نهادهای مختلف توان زیادی برای عمل کردن به انتظارات و خواستههای مردم را ندارند.
نباید فراموش کنیم که ما در جهانی زندگی میکنیم که امکان تحقق تمام آرزویمان وجود ندارد. محدودیت امکانات و منابع این اجازه را به کسی نمیدهد تا بتواند به تمام خواستههایش دست پیدا کند. قطعا نظر سنجیها و شیوههای انفعالی سطح توقع مردم را بالا میبرد و لاجرم مردم همواره ناراضی خواهند بود. تلقی اینکه شهروندان باید منتظر ارائه خدمات باشند و دیگران حتما باید نیازهایشان را رفع کنند، تلقی درستی نیست.
تصور کنید مردم خودشان در جریان کارها باشند و منابع و مشکلات و محدودیتها و فرصتهای هر سازمانی را بدانند، در این شیوه امکان خود تنظیمی مردم بالاتر میرود و سطح توقعاتشان نیز کاهش مییابد.
بهعنوان مثال اعضای یک خانواده در جریان درآمدهای خانواده هستند. بنابراین تا حدی سطح تقاضاهای اعضای خانواده تنظیم میشود. اما متأسفانه شهروندان که مخاطب شهرداریها هستند، اصلا در جریان آنچه در سازمانها میگذرد نیستند. فرایند تصمیمگیریها و مدیریتها بهگونهای است که مردم از آنها بیاطلاع هستند و از فرصتها و محدودیتها اطلاعی ندارند.
طبیعی است که هر روز انتظارات مردم بالاتر میرود و دستگاهها هم نمیتوانند این سطح انتظارات را برآورده کنند. اگر شهروندان یک شهر در جای جای زندگی روزمره با سطح منابع و فرایند تصمیمگیری آشنا باشند، آن موقع قطعا میتوانند خودشان را تنظیم کنند. حتی اگر خدمات کمتری به آنها داده شود، با توجه به محدودیتها، امکان رضایتمندی بیشتری میتوانند داشته باشند.
اما هنگامی که از محدودیتها و فرصتها و منابع یک سازمان یا نهاد مطلع نباشند، عملا قدرت خودتنظیمی از بین میرود. از طرفی عموما مردم باید از سطح محلات در فرایند تصمیمگیری مداخله کنند. شهر باید توسط خود مردم از سطوح پایین مدیریت شود. اگر بخواهیم مردم را نه در اسم که در عمل به مشارکت در اداره شهر دعوت کنیم، باید آنها را از سطح محلات به این فرایند بکشانیم.
بسیاری از تصمیمها در سطح محلات و خرد انجام میشود و در زندگی روزمره مردم تأثیر میگذارد. هنگامی که یک شهروند در تصمیمگیریهای محلی که مستقیم بر زندگیاش تأثیر دارد، مشارکت نکند و در سطح کلان مانند حملونقل عمومی شهر میخواهد نظر بدهد، این شیوه کمی جای بحث دارد. شهرداری در ابتدا باید اطلاعات کاملی از منابع و محدودیتها و فرصتها در اختیار شهروندان بگذارد تا آنها وارد مشارکت فعال برای اداره شهرشان شوند.
از سویی دیگر مدیریت شهری عوض شدهاست و شهردار جدید علاقهمند به مشارکت مردم در اداره امور شهرشان است. پایان سخن اینکه اگر واقعا قصد مشارکت مردم برای اداره شهرشان را داریم، باید از محلات شروع کنیم.