تکرارنشدنیترین فیلم تکراری
چرا فیلم مصطفی عقاد رنگ کهنگی به خود نمیگیرد؟
علی عمادی- روزنامهنگار
با پیروزی انقلاب اسلامی، بخش عمدهای از جامعه مذهبی ایران با فیلم «محمد رسولالله» ساخته هالیوودی مصطفی عقاد پا به سینما گذاشتند. پس از آن، مساجد و پایگاههای نوپای فرهنگی مختلف برای نمایشهای محدود، از این فیلم بهره گرفتند؛ این درحالی بود که تلویزیون کمبضاعت آن سالها که دستی خالی در برنامههای نمایشی داشت، به هر بهانهای این فیلم تاریخی - مذهبی و مورد توجه همگان را مدام روی آنتن میفرستاد. این فرط تکرار، موجب شد در همان سالهای ابتدایی دهه 60خورشیدی، لطیفه تقریبا بیمزهای ساخته شود با این مضمون که وقتی آنتونی کوئین در نخستین سکانس حضورش در فیلم، سوار بر اسب از شکار شیر بازمیگردد، پیش از آنکه سراغ کفار مکه برود و حسابشان را کف دستشان بگذارد، با خانوادهای چاق سلامتی میکند که فیلم را هزار بار در سینما و ویدئوی خانگی به تماشا نشستهاند. فارغ از چنین صنعت اغراقی، بعید بهنظر میرسد فیلمی چنین پرتکرار، اکران یا دیده شده باشد اما به همان نسبت بعید است دوستدار این فیلم از تماشای مکرر آن دلزده شده باشد. اهمیت کار کارگردان سوری وقتی بیشتر به چشم آمد که مجید مجیدی چند دهه بعد با عواملی هالیوودی «محمد رسولالله» خود را ساخت؛ فیلمی که از محتوا و انتخاب فصلهای تاریخی زندگی پیامبر تا جزئیترین بخشها تلاش داشت اثری متفاوت با ساخته عقاد باشد ولی بهرغم همه کوششها، چندان چنگی به دلها نزد تا همچنان نسخه عقاد ماناتر بماند. هر دو فیلم تمام سعی خود را مصروف آن کردند که بیشتر و بیشتر دیده شوند، که برای اولی چنین شد و دومی چندان به مقصود نرسید. مجیدی برای این جلب نظر بینالمللی، غیراز استفاده از عوامل هالیوودی، نسخهای «مسیحوار» از دوره کودکی و نوجوانی آخرین فرستاده خدا روی پرده برد که در نبود داستانی منسجم، خالی از تأثیرگذاری جدی شد. مضاف بر آنکه بجای خلق درام، تلاش کرد با تکنیک، بیننده خود را مقهور کند. نتیجه این همه تلاش و هزینه، محصولی نبود که به اندازه کار عقاد قابلیت تکرار در تماشا داشته باشد. مصطفی عقاد در زمانهای که هنوز خوانشهای رادیکال از اسلام شهرت نیافته بود و درعوض با مسلمانی چهره سرشناسی چون محمدعلی کلی، بخشی از جامعه نخبگانی غربی در پی شناسایی آن بودند، فیلم خود را ساخت. اسلام رحمانی میتوانست نسخه مطمئنتری نسبت به افکار چپگرایانه برای آزادیخواهی و خلاصی از سلطه امپریالیستی در آن دوره باشد که رواجی جهانی یافته بود. انتخاب درست عقاد در شرایط آن روز نیاز به قصهای واقعگرایانه اما دراماتیزه داشت که درعین سادگی بتواند پیام خود را به وضوح به مخاطب برساند. چنین هم شد و این فیلم توانست دستکم در جهان اسلام بهخوبی دیده شود. با این حال رندی عقاد برای دیده شدن فیلم موجب شد، پرشی شگفتانگیز در تاریخ زندگی مبارزه پیامبر اسلام(ص) با مخالفان دین تازهاش در «The Message» ایجاد شود.
تاریخی که جاماند
درست همانگونه که با شنیدن نام حمزه، همانندسازی آنتونی کوئین در ذهن بسیاری از ما انجام میشود، به همین نسبت تاریخ زندگی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم، برای انبوهی از آنان که چندان علاقهای به مطالعه و تحقیق ندارند در چارچوب نقل زندگی رسول خدا(ص) در قالب این فیلم شکل میگیرد. از اینرو برای بسیاری از تماشاگران فیلم، مهمترین دشمن آخرین پیامبر الهی، کفار مکه هستند که پس از بعثت، به آزار و اذیت ایشان و پیروانش میپردازند تا جایی که پیامبر به دعوت اهالی یثرب، جلای وطن کرده و از مکه به مدینه مهاجرت میکند. پس از آن قریش و مکیان باز هم پیامبر(ص) را رها نکرده و با غارت اموال مهاجرین، جنگ بدر و سپس احد را به راه میاندازند. جنگ احد در سال سوم هجری رخ میدهد اما پس از آن فیلم با پرشی شگفت به سال هشتم هجری میرود تا فتح مکه را نشان دهد. درحالیکه در فاصله سالهای سوم تا هشتم هجری که در فیلم اصلاً به آن حتی کوچکترین اشارهای هم نمیشود، اتفاقات دیگری رخ داده است. عجیبتر آنکه فیلم حتی از لحاظ زمانی، واقعه احد را به فتح مکه میچسباند و فاصله آن را بسیار کوتاه نشان میدهد. این از گفتوگوی عبداللهبن ابی از منافقین مدینه، با فرستادگان مکه در فیلم پیداست و حتی صلح حدیبیه که در سال ششم رخ داده را با فاصلهای کوتاه بین این دو واقعه قرار میدهد.
در طول این سالها که فیلم بهراحتی از آن میگذرد، یهودیان مدینه پیمان میشکنند و افزون بر همدستی با قریش، راه آزار و اذیت بر مسلمانان را پیش میگیرند. در سال چهارم هجری سران یهود مدینه به مکه رفتند و با قریش برای جنگ با مسلمانان پیمان بستند. مسلمانان به پیشنهاد سلمان فارسی اطراف مدینه خندق حفر کردند و سپاه قریش و یهود که با این شگرد ایرانی آشنا نبودند، حیرتزده متوقف شدند. با کشته شدن عمروبن عبدود، پهلوان نامی عرب بهدست امیرمؤمنان علی(ع) و با اختلاف بین یهود و قریش، سپاه احزاب درهم شکست و هر کدام ناکام به وطن خویش بازگشتند. یهود اطراف مدینه که به واسطه پیمانشکنیهای متعدد از سوی مسلمانان رانده شده بودند به قلعههای مستحکم خیبر پناه بردند و با تحریک قبایل دیگر به کینهتوزی علیه اسلام ادامه دادند.
در سال هفتم هجری پیامبر به همراه حدود هزار نفر به قصد فتح خیبر مدینه را ترک کردند. هر کدام از سران مهاجر یا انصار هر روز برای فتح قلعههای خیبر پیش میرفتند اما ناکام بازمیگشتند تا اینکه باز هم حیدر کرار بر یهود تاخت و پس از کشتن مرحب، پهلوان نامی یهود، دروازه قلعه را از جای کند و خیبر را فتح کرد. همین شد که یهودیان جنایتکار و پیمانشکن بنیقریظه خود تسلیم شدند. اما جای تمام این حوادث در فیلم خالی است.
در ساختار دراماتیک فیلم محمد رسولالله مصطفی عقاد، در مقابل پیامبر و یارانش که در نیمهای از فیلم زید، پسرخوانده پیامبر نقش محوری فیلم را در غیاب چهره رسول خدا(ص) دارد و در نیمه دیگر، حمزه، کاراکتر مثبت فیلم را میسازد، تنها قریش به سرکردگی ابوجهل و ابوسفیان در نیمههای متفاوت فیلم، قرار میگیرند.
دو نگاه متفاوت به یک فیلم
با نگاهی خوشبینانه میتوان تصور کرد که عقاد برای ساخت فیلمی در هالیوود چارهای جز این نداشته است. فیلم ضدیهود، فرصتی برای جولان ندارد و عقاد برای اینکه فیلم را بسازد چارهای نداشته که بهجای تقسیم بار منفی فیلم میان کفار مکه و یهود مدینه، تمام بار را به دوش مشرکان بتپرست بگذارد و اصلاً نامی از یهودیان نبرد. مضاف بر اینکه قرار بوده تا فیلم در کل جهان به معرفی آخرین پیامبر الهی دست زند و قطعاً انتخاب چنین موضوعی با پخش جهانی آن همخوانی ندارد. از سوی دیگر برای بیان روایت در قالب فیلمی سینمایی نمیتوان بر زمان افزود یا شخصیتها را گسترش داد. قالب دراماتیک فیلم هم کشش کنش بیشتر از این را ندارد و افزودن «بدمن»های دیگر ممکن بود به فیلم لطمه بزند. از اینرو عقاد قالب خاصی را انتخاب کرده که میتوانسته بهراحتی از پس آن برآید و البته قصهاش را در این شکل به بهترین نحو روایت کرده است.
اما با نگاهی سختگیرانه میشود برداشتی دیگر از این نحوه روایت داشت. در سال 1976که عقاد فیلم را ساخت، اعراب هنوز با اسرائیل کنار نیامده بودند و حدود 5سال بعداز آن انورسادات با مناخیم بگین در کمپدیوید به سازش رسیدند. درآن سالها جو ضدصهیونیستی سراسر جهان اسلام را فرا گرفته بود و هنوز بسیاری از مسلمانان تلاش داشتند با این رژیم وارد جنگ شوند. با درنظر گرفتن این شرایط شاید بتوان فیلم «محمدرسولالله» را حرکتی حساب شده در آن سالها برای جلوگیری از گسترش موج ضدیهود دانست تا حداقل تاریخ مقابله یهودیان با مسلمانان جلوی چشم نیاید. با حساب همان همانندسازی گفته شده، دشمنی ریشهدار یهود با اسلام با ساخت این فیلم کمرنگ میشد و حداقل سابقه تاریخی خود را از دست میداد.
فارغ از اثبات این دو نگاه مختلف، مصطفی عقاد تلاش بسیاری برای ساخت این فیلم داشت. فراموش نباید کرد که ساخت چنین اثری در جامعه سنتگرای اسلامی، راه رفتن روی لبه تیغ بود و از دیگرسو، کوشش متفاوت او در نظام هالیوود میتوانست عواقبی دیگر برایش رقم بزند؛ هیچ بعید نبود سرمایهداری که خوش نداشت چنین روایتی از زندگی پیامبر اسلام(ص) روی پرده سینماها برود، همه امتیاز آن را میخرید و بیآن که آن را اکران کند، برای همیشه به آرشیو میفرستاد. شاید برای همین بود که عقاد بدون هیچ توجیه اقتصادی، نسخهای پشتیبان از این فیلم با نام «الرساله» با بازیگرانی مصری جلوی دوربین برد.
فیلمی برای همیشه
هرچه بود و هست، باوجود همه شعارهای ضدصهیونیستی در داخل کشور، هنوز هیچ اثر نمایشی از این دوران زندگی پیامبر اسلام(ص) ساخته نشده است. فیلمسازان ارزشی در طول این چند دهه، تلاشهایی نهچندان پرثمر صرف ساخت فیلم و سریال درباره دشمنی بخشی از یهودیان با مسلمانان کردهاند اما هیچگاه خندق و خیبر را جلوی دوربین نبردهاند. مرحوم مصطفی عقاد که دست سرنوشت مرگ او را بهدست پیروان تندروی دینی رقم زد که تصویری صادقانه از تاریخ زندگی پیامبرشان به تصویر کشید، شاید رندانه از زیربار چنین وضعیتی شانه خالی کرده باشد، اما آنچه او ساخت باوجود همه تکرارها، رنگ کهنگی و دلزدگی نگرفت. خدایش بیامرزد که اگر چنین نمیکرد، دنیا همچنان یک «محمد رسولالله» دیدنی کم داشت.
شناسنامه
پیام (الرساله در نسخه عربی، اکرانشده در ایران با نام «محمد رسولالله»)
کارگردان: مصطفی عقاد
تهیهکننده: مصطفی عقاد، هارولد باک، محمد سانوسی
فیلمنامه: اچ. ای. ال.کریگ(و جودت الصحار، توفیق الحکیم،رحمان الشرقاوی، محمد علی ماهر)
بازیگران؛ نسخه انگلیسی: آنتونی کویین در نقش حمزه، ایرنه پاپاس در نقش هند، مایکل آنسارا در نقش ابوسفیان بن حرب، جانی سکا در نقش بلال، مایکل فارست در نقش خالد، آندره مورل در نقش ابوطالب، گریک هاگون در نقش عمار، دیمن تامس در نقش زید، مارتین بنسون در نقش ابوجهل، رابرت براون در نقش عتبه، روزالی کراچلی در نقش سمیه، برونو بارنابی در نقش اُمیه، نویل جیسون در نقش جعفر، جان بنت در نقش سلول، دونالد برتون در نقش عمرو عاص، ارل کامرون در نقش نجاشی، نیکولاس آمر در نقش سهیل، رونالد چنری در نقش مصعب، مایکل گادفری در نقش براء بن معرور، ایون سولون در نقش یاسر، وولف موریس در نقش ابولهب، رونالد لی-هانت در نقش هراکلیوس، جرارد هلی در نقش شاعر سنان، حبیب عجیلی در نقش ابوحذیفه، پیتر مدن در نقش مرد بیدست و پا، حسن الجندی در نقش خسرو پرویز، عبدالله العمرانی در نقش عکرمه، الین آیوزکامرون در نقش امجمیل، محمد الجداری در نقش قرضدهنده پول.
نسخه عربی :عبدالله غیث در نقش حمزه، مونا واصف در نقش هند، حمدی غیث در نقش ابوسفیان، علی احمد تارام در نقش بلال، محمود سید در نقش خالد، آندره مورل در نقش ابوطالب، محمد لربی در نقش عمار، احمد مرعی در نقش زید، برونو بارنابی در نقش اُمیه،منیر مسری در نقش جعفر، رونالد چنری در نقش مصعب، مایکل گادفری در نقش براء بن معرور
راوی: ریچارد جانسون
موسیقی: موریس ژار
مدیر فیلمبرداری: جک هیلیارد
(نسخه عربی سعید بکر)
تدوین: جان بلوم، (نسخه عربی) حسین عفیفی
محصول: شرکت بینالمللی فیلمکو
توزیعکننده: طارق فیلم
تاریخ اکران:۳۰اکتبر ۱۹۷۶ (لندن)،۹مارس ۱۹۷۷ (نیویورک)
مدت زمان
انگلیسی: ۱۷۸دقیقه
عربی: ۲۰۷دقیقه
محصول کشورهای: انگلستان، لبنان، لیبی،کویت،مراکش