حلقه دوستان
نظرسنجی همشهری از کارشناسان درباره وضعیت پیچیده رابطه آمریکا با دوستان ایران
مائده امینی- لیلا شریف ـ روزنامهنگار
خصومت کهنهای که از بعد از ماجرای سفارت آمریکا در ایران در سالهای نخست بعد از انقلاب، ریشههایش قوی و قویتر شد و در نهایت تبدیل به سدی بزرگ شد که حتی برجام هم نتوانست پایههای آن را سست کند و حالا دیگر تنشها بین ایران و آمریکا اگرچه هنوز به جنگ فیزیکی ختم نشده اما جنگ اقتصادی بزرگی به پا کرده که دود آن به چشم مردم ایران رفته و میرود. در میانه سیاهه بلندبالای تحریمها و تنشها، ایران هنوز حلقهای – هرچند کوچک- از دوستان را برای خود نگه داشته که یا با آنها تجارتهای جسته گریخته میکند یا به دنبال قراردادهای راهبردی طولانی مدت است. کارشناسان در رابطه با روابط آمریکا با دوستان ایران امروز توضیحاتی دادهاند و نقش ایران در پایداری یا تخریب روابط بین دوستان با دشمنانش را تبیین کردهاند.
سیاستهای چند وجهی ترکیه در قبال آمریکا
سیامک کاکایی ـ پژوهشگر مسائل ترکیه
وقتی به تحلیل مسائل ترکیه و آمریکا میپردازیم، باید چارچوبی ترسیم شود که در آن چند دهه مورد بررسی قرار بگیرد. نزدیک به 100سال از تاسیس جمهوری ترکیه میگذرد. ترکیه در گذشته متحد آمریکا بوده و در عین حال امروز عضو ناتو است و سیاستهای آمریکا در مقاطع مختلف تاریخی همسو، همراستا با ترکیه در منطقه خاورمیانه بوده است اما این به این معنا نیست که همچنان این روابط بسیار عمیق است و باید برای تحلیل درست رابطه آمریکا و ترکیه به مقاطع مختلف تاریخی، بهطور جداگانه و بهصورت استراتژیک پرداخت. در سالهای اخیر یکسری اتفاقات منجر به تیره شدن روابط ترکیه با آمریکا شده است. در ابتدا باید گفت که ترکیه تلاش کرده است که سیاستهای نسبتا مستقلی را بهخصوص در دوران حزب عدالت و توسعه، اتخاذ کند و دیگر تمام و کمال به غرب وابستگی نداشته باشد. همچنین نباید فراموش کنیم که دلخوریهای جدی بین آمریکا و ترکیه بعد از کودتای 2016 شکل گرفت که این واقعه را میتوان به حوادث بعدیای که در منطقه رخ میدهد، مرتبط کرد. بهخصوص حضور آمریکا در سوریه و سیاستهایی که این کشور در سوریه دنبال میکند که عموما همراستا با منافع ترکیه تلقی نمیشود و منجر به بلند شدن صدای اعتراض مقامات ترکیه شده است. همچنین نقطه عطفی در این میان وجود دارد که باید حتما مورد بررسی قرار بگیرد؛ گرایش ترکیه به سمت تعمیق روابط با روسیه برای رسیدن به تفاهمی استراتژیک، بیشتر شده است که این روند منجر به بروز مخالفتهای ناتو شد.
آمریکا کمکم با ادامه این روند، شروع به وضع تحریمهایی علیه ترکیه کرد و همین منجر به بروز تنشهای تازهای بین آمریکا و ترکیه شد اما واقعیت این است که با وجود همه این بالا و پایینها، همچنان ترکیه و آمریکا را نمیتوان دو دشمن تلقی کرد و بخشی از روابط این دو کشور هنوز به قوت خود باقی است و حتی به نوعی این کشور میتواند متحد آمریکا به شمار برود حتی با وجود اینکه در نوع نگرش این دو کشور به مسائل خاورمیانه، تفاوتهای جدی وجود دارد. بهتازگی آمریکاییها تلاش دارند که در دولت بایدن به سمت عمیقتر کردن بیشتر روابط بین آمریکا و ترکیه حرکت کنند و این رابطه را در عرصه مسائل امنیتی و نظامی تقویت کنند. آمریکاییها تلاش میکنند که ترکیه را در افغانستان به شکلی درگیر کنند تا ترکیه نیروهای نظامی خود را به فرودگاه کابل اعزام کند که این خود ماجراهای سیاسی و نظامی پیچیدهای را رقم خواهد زد.
رابطه ایران و ترکیه اما ویژگیهای دیگری دارد. ایران و ترکیه دو همسایهای هستند که حداقل در 4 قرن اخیر، روابط پایدار و دوستانهای داشتهاند. از اواسط قرن 17به بعد عملا تنش خاصی بین این دو کشور نبوده و عموما به سمت مراودات همسایگی، پیش رفته و پیشرفتهایی را هم در این مسیر در دهههای اخیر تجربه کرده که باید گفت این اقتضای همسایگی در حزب عدالت و توسعه بهتر هم درک شده و گسترش پیدا کرده است. از منظر اقتصادی و تجاری، ایران و ترکیه روزهای نسبتا خوبی را تجربه میکنند و از منظر سیاسی هم میتوان گفت که این دو بازیگر مهم خاورمیانه درباره مسائل این خطه از جهان، دارای علایق مشترک و منافع متضاد در روابط خود هستند. در واقع ترکیه و ایران، فارغ از آنچه میان آمریکا و ترکیه میگذرد؛ برای یکدیگر هم دوستند، هم رقیب.
روابط پرفراز و نشیب ونزوئلا و کوبا با آمریکا
هادی اعلمی ـ کارشناس آمریکای لاتین
ماهیت و نوع دشمنی ایران و آمریکا با رابطه کشورهای آمریکای لاتین و ایالات متحده آمریکا متفاوت است. ماهیت ضدامپریالیستیای که در ایران پس از انقلاب اسلامی تعریف میشود، مربوط به اتخاذ دیدگاههای جماهیر شوروی و چپ تندرو سوسیالیستی بوده است. این نگاه شرایطی بیسابقه در دنیا ایجاد کرد و بر این اساس باید گفت که هیچ کشوری در جهان مانند ایران نیست. ما میتوانیم این مدل را بهعنوان الگوی دفاعی انزواگرایانه که بیشتر ناشی از دفاع در برابر براندازی و در مواقع خاص بوده است، تعریف کنیم. با توجه به کودتای سال 1332 تصور ما ایرانیها به این سمت رفت که آمریکا همواره بهدنبال مداخله و براندازی در کشور ماست. این حالت در ایران ظرفیتی را ایجاد کرد تا ما به الگوی دفاعی انزواگرایانه در مقابل آمریکا برسیم، بنابراین در ابتدای بحث باید بدانیم که ماهیت دشمنی ایران و آمریکا در دنیا بیسابقه است.
اما مدل رفتاری حوزه آمریکای لاتین نسبت به ایالات متحده بیشتر مبتنی بر تخاصم ناشی از تقابل فقیر و غنی است و این نگاه موجب شده است تا اصطلاح کشورهای شمال و جنوب در این مناطق شکل بگیرد. این دیدگاه تحقیرآمیز مبتنی بر مداخله نظامی آمریکا در برهههایی از تاریخ این کشورها و همچنین نگاه بالا به پایین ایالات متحده به این کشورهاست. شاید بیراه نباشد که بگویم این احتمال بسیار پررنگ است که بیش از 50درصد مردم در حوزه آمریکای لاتین فرهنگ آمریکایی را پذیرفتهاند و تنها بخشی از نخبگان به تخاصم میان 2کشور دامن میزنند. ناگفته نماند که این دشمنی در آمریکای لاتین بیشتر در مسائل اقتصادی مطرح است، تئوریهای ساختار پیرامون، این نگاه را مطرح میکنند که شرکتهای ایالات متحده در حال بهرهکشی از مردم آمریکای لاتین هستند.
یکسری کشورهای شاخص در حوزه آمریکایلاتین مانند مکزیک، شیلی، کلمبیا و پرو وجود دارند و این کشورها روابط عمیق و مستحکمی را با آمریکا شکل دادهاند و این روابط حسنه در تمام تاریخ وجود داشته است. در مقابل این کشورها باید از کشورهایی مانند آرژانتین نام برد. این کشور رابطهای آونگی با ایالات متحده داشته و این رابطه فاقد خشونت است و بسیاری از مناقشات دوکشور با تکیه بر مذاکره حل و فصل میشود. برزیل نیز رابطه فنی مستحکمی با آمریکا دارد اما در بحثهای سیاست خارجی، همواره شاهد رقابت میان این دوکشور هستیم. البته دوکشور وضعیت خاصی در تعامل با آمریکا دارند؛ کوبا و ونزوئلا جزو کشورهای دوست جمهوری اسلامی ایران شناخته میشوند اما برخلاف دیگر کشورهای آمریکای لاتین رابطه خوشایندی با آمریکا ندارند. مدل دشمنی کوبا تا حدودی شبیه ایران است چرا که بحثهای براندازی همواره در این کشور وجود داشته و آمریکا دیدگاهی تخاصممحور را در این کشور پیگیری میکند. در واقع باید گفت که حزب کمونیست کوبا و همچنین آمریکاییها همواره با دیدگاه منفی به تحلیل رفتار یکدیگر میپردازند. در این میان ونزوئلا وضعیت متفاوتی دارد. این کشور با وجود اینکه پس از ریاستجمهوری ترامپ، تنش گستردهای را تجربه کرد، همواره به بهبود رابطه با آمریکا تمایل نشان میدهد اما ایالات متحده بهدلیل مسائل حقوق بشر تن به این رابطه مسالمتآمیز نمیدهد. در این میان نباید فراموش کرد که رابطه دوستانه ایران با کوبا، رابطهای پایدار است اما این موضوع در رابطه با ونزوئلا صدق نمیکند و با توجه به ساختار خاص ونزوئلا، سردمداران این کشور به محض اینکه احساس کنند، در چانهزنیها قادر به دریافت امتیازاتی هستند یا اینکه امکان مذاکره با آمریکا ایجاد شود، ممکن است بهسرعت در دیدگاههایشان چرخشی ایجاد کنند و رابطه با آمریکا را از حالت تخاصم به دوستی تغییر دهند.
برای بررسی دقیقتر رابطه این دو کشور باید به سالهای 1998 بازگردیم. پس از سال 1998 که سوسیالیستها به قدرت میرسند و چاوز قدرت اصلی را بهدست میآورد، این اختلافات با آمریکاییها وارد مرحله تنش میشود، چون آمریکاییها مخالف به قدرت رسیدن چاوز بودند. آمریکا سیستمی را در ونزوئلا پیگیری کرد که در گذر زمان این نگاه ایجاد شد که ونزوئلا پمپ بنزین ایالات متحده است؛ این رابطه اقتصاد نفتی یک رابطه دوجانبه عمیق بود که موجب ایجاد ساختار حزبی دوگانه در ونزوئلا شد. این ساختار از مبادلات نفتی آمریکا و ونزوئلا حمایت میکرد اما پس از به قدرت رسیدن چاوز، وضعیت دگرگون شد. چاوز دیدگاههای سوسیالیستی داشت و در چند برهه که آمریکا دست به مداخلات امنیتی و محرمانه زد، این روابط دچار تنش شد. بهمرور شاهد بودیم که رابطه ونزوئلا با آمریکا تیره و تار شد و این کشور به سمت کشورهای چین، روسیه، کرهشمالی و کشورهای مخالف آمریکا کشیده شد. فاصله گرفتن ونزوئلا از آمریکا موجب شد تا آن حوزه سیاسی و امنیتی دچار تغییراتی شود؛ بهعنوان مثال زمانی که جمهوری اسلامی با آمریکا وارد مذاکره هستهای شدند، رابطه آمریکا و ونزوئلا نیز دچار تغییر شد و آنها هم اولویت خود را در تعامل با ایران از دست دادند. همچنین هر زمانی که موضوعی امنیتی مانند گسترش قاچاق موادمخدر ایجاد میشد، ونزوئلا از برقراری تعامل خودداری میکرد و ایالات متحده و ونزوئلا در مسیر روابط تنشزا قرار میگرفتند.
آمریکا و چین هرگز متحد نمیشوند
سید محمدحسین ملائک ـ سفیر اسبق ایران در سوئیس و چین
امروز چین تهدیدی غیرقابل انکار برای آمریکاست. ماجرای رابطه آمریکا با چین به تعارضی ژئوپلیتیکی بین آمریکا و شوروی برمیگردد. آمریکا تصمیم گرفت در این میان چین را وارد فضای همکاری با خودش کند تا معادله به ضرر اتحاد جماهیر شوروی تمام شود و اینجا نقطه مبدا تاریخی شکلگیری رابطه آمریکا و چین بود که سود آن بیش از آنکه در درازمدت به آمریکا برسد به چین رسید؛ چرا که قویتر شدن تفاهمات اقتصادی منجر به توسعه چین شد و اقتصاد این کشور را در چند مرحله پرورش داد. با ادامه این روند، اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد و البته معادلات آمریکا هم به هم خورد چرا که با بزرگ شدن چین، قطبیت بلامنازع آمریکا زیر سؤال رفت.
از بزرگترین تهدیدهایی که با قدرت گرفتن چین به آمریکا وارد شد، خالی شدن بازار آمریکا از قدرت تولید و انتقال بخشهای تولید تکنولوژیک و ابداعات و اختراعات از آمریکا به چین بود و این روند تا جایی پیش رفت که کمکم چین تبدیل به تهدید اصلی آمریکا در میدان قدرت جهانی شد. از سوی دیگر کشور چین زمانی که در سال 1999 به سازمان تجارت جهانی پیوست، قدرت گرفتن چین در این عرصه شتاب گرفت و ذخایر ارزی مانند یک پدیده زیاد شد. تا سال 2004 و 2005 چینیها چندان جایگاه مهمی در جهان نداشتند اما در سالهای 2013 چین جای خود را کمکم پیدا کرد و به ردیف اول قدرتهای جهانی پیوست. امروز آنچه میبینیم تبعات تحقق قدرت اقتصادی و سیاسی چین است که آمریکا همچنان برای محدود کردن آن تلاش میکند. بهترین تعریفی که از رابطه آمریکا و چین تاکنون ارائه شده به عقیده بنده همان است که آقای بلینکن ارائه کرده است: رابطه ما با چین در عین دشمنی، به رقابت لحظهای دچار است.
یکی از راهکارهای آمریکا برای مواجهه با چین قدرتمند، تقویت قوای نظامی این کشور در دریای جنوبی چین است. همچنین افزایش همکاریهای نظامی با تایوان و افزایش همکاریهای نظامی و غیرنظامی با کشورهای همسایه چین یا کشورهای همسایه دریای جنوبی چین مثل فیلیپین، مالزی، تایلند و... از دیگر اقدامات آمریکا برای موازنه قدرت با چین است. همچنین از آنجا که این مجموعه اقدامات چندان به قدرت چین نمیچربید، آمریکا دست به اقدام دیگری هم زد و سعی کرد هندیها را وارد موازنه نظامی علیه چین کند و این رویه منجر به شکلگیری دو درگیری در تبت بین هند و چین شد که آمریکا از آن نهایت بهره را برده است. در این شرایط رقم خوردن هر تنشی بین چین و آمریکا دور از ذهن نیست اما متحد شدن این دو قدرت در آینده، بهنظر من کاملا منتفی است.
اما اگر بخواهیم وضعیت ایران در این معادلات پیچیده را تبیین کنیم، باید در ابتدا بگوییم که همیشه آمریکا ناظر به روابط بین چین و ایران بوده است. زمانی ایران درگیر جنگ و انقلاب بود و نمیتوانست وارد فضای منطقه شود اما حالا ماجرا فرق کرده است. ایران بعد از جنگ شروع به توسعه سیاستهای کشور در منطقه میکند و حساسیت آمریکا و اسرائیل را برمیانگیزد و از اینجا نقش ایران در بین روابط بین آمریکا و چین بسیار ملموستر و حساستر میشود که منجر به محدود شدن روابط چین و ایران هم میشود.
از حوالی سال 2010تا 2013 که چینیها مجبور بودند از تجارت با آمریکا صرفنظر کنند و سراغ سرمایهگذاری در سطح بینالمللی بروند، ایران دوباره به این میدان برمیگردد که این روند تحریمهای آمریکا علیه ایران را تشدید میکند. ممکن است این سؤال بهوجود بیاید که وضعیت تصویر شده آیا میتواند به روابط بین ایران و چین صدمات بیشتری وارد کند؟ حتما پاسخ به این سؤال به مفهوم کمّی مثبت است اما به مفهوم کیفی لزوما نه. چرا که چین در هنجارهای بینالمللی کار، تجارت و سرمایهگذاری میکند و در مقابل ایران کشوری است که تلاش میکندنظم مورد نظر خـودش را رعایت کند.
گاهی دوست، گاهی دشمن
پیرمحمد ملازهی ـ کارشناس مسائل افغانستان
آمریکا در ارتباط با افغانستان با چند موضوع مهم روبهروست؛ اول اینکه ما شاهد رقابت بینالمللی میان روسیه، چین، اروپا و آمریکا و همچنین رقابت میان کشورهای منطقه شامل پاکستان، هند و... بر سر افغانستان هستیم. بنابراین افغانستان جغرافیایی آسان برای آمریکا نیست و این کشور نمیتواند بهراحتی سیاستهای خود را براساس منافع مورد نظرش در افغانستان پیش ببرد. در همین راستا آمریکا پس از حادثه یازده سپتامبر در افغانستان حضور پررنگی از خود نشان داد و توانست افغانستان را تحت تصرف خود دربیاورد اما نتوانست به اهداف مدنظر خود دست پیدا کند. علت این اتفاق نیز به وجود رقابتهای منطقهای و بینالمللی میان کشورها نسبت به افغانستان بازمیگشت. هماکنون نیز شاهد هستیم که آمریکا حضور نظامیاش در افغانستان را بهدلیل هزینههای بالای انسانی و مالیای که در این 20سال تقبل کرده بود، تغییر داد و در حال خروج نیروهایش از افغانستان است. در واقع آمریکا به شکل ظاهری به حضور خود در افغانستان پایان داد اما شکل پنهانی حضور آمریکا در افغانستان با توجه به رقابتهای منطقهای و بینالمللی ادامه خواهد داشت.
نیمنگاهی به روند تاریخی رابطه افغانستان و آمریکا نکات مهمی از فراز و نشیبهای رابطه این دو کشور را گوشزد میکند و اگر تاریخ معاصر این کشور را مرور کنیم، متوجه میشویم در 10سال پایانی حکومت ظاهرشاه، توافق نانوشتهای میان قدرتهای بزرگ وجود داشت و افغانستان را بهعنوان کشوری بیطرف پذیرفته بودند. در دوران جنگ سرد و تا پایان حکومت ظاهرشاه این جایگاه برای افغانستان حفظ شده بود و هیچیک از قدرتها تلاش نمیکردند تا به شکل مستقیم در افغانستان دست به دخالت بزنند. ظاهرشاه نیز از این فرصت استفاده کرده بود و با آمریکا، شوروی و اروپا ارتباطات نزدیکی را به شکل همزمان ایجاد کرده بود و از کمکهای این کشورها برای توسعه افغانستان بهرهبرد. در گذر زمان داماد ظاهرشاه دست به کودتا زد و نظام جمهوری را بنا نهاد. این نظام جمهوری چپ ناسیونالیستی موجب شد تا افغانستان از جایگاه بیطرفی خارج شود و با توجه به نفوذ احزاب چپ که با چین و روسیه در ارتباط بودند، آن توازن قدرت از بین رفت و افغانستان به سمت روسیه تمایل پیدا کرد.
این اتفاق موجب شد تا آمریکا از طریق ایران زمان شاه و پاکستان دست به دخالت در افغانستان بزند و به این شکل افغانستان تبدیل به میدان رقابت دو بلوک قدرت شد. این رقابتها، شرایط را برای ظهور افغانستان فعلی رقم زد و اکنون ما شاهد جنگهای داخلی و خارجی در این کشور هستیم. در واقع رقابت قدرتهای خارجی به اشغال خارجی افغانستان منجر شد.
در نهایت اگر بهطور خلاصه بخواهیم به دستهبندی رابطه افغانستان و آمریکا بپردازیم، باید بگوییم که آمریکا بهطور کامل افغانستان را رها نمیکند، چون در این صورت میدان را به رقبای سیاسی خود باخته است و همینطور باید قبول کنیم که نمیتوان توصیفی خطی در مورد رابطه این دو کشور ارائه کرد؛ چرا که در گذر زمان شاهد روابط دوستانه و خصمانه میان افغانستان و آمریکا بودهایم.