هیچچیز جلودار مقاومت مردم نبود
سیده زهرا عباسی- خبرنگار
«ناصر امینی صدر» یکی از رزمندگان متولد خرمشهر است که حالا با مدرک دکترای روانشناسی بالینی در دانشگاه تدریس میکند. او زمان اشغال خرمشهر، 20ساله بود.
امینی صدر 74ماه در جبهه بود و خاطرههای زیادی از روزهای اشغال و آزادسازی خرمشهر دارد. او که بهعنوان نیروی بسیج مردمی در مقاومت خرمشهر حضور داشت به همشهری میگوید: «آن موقع در روزهای گرم سال مردم بالای پشتبام میخوابیدند. قبل از سقوط خرمشهر وقتی بیرون خانه بودیم متوجه تردد هواپیماها میشدیم، اما تصور نمیکردیم هواپیمای جنگی باشند. صبح که شد متوجه صدای انفجار شدیم و چون سابقه تحرکهای نیروهای ضدانقلاب را داشتیم، فکر میکردیم باز هم کار ضدانقلاب است، اما بعد فهمیدیم که عراقیها با هواپیما میآیند و روی شهر بمب میاندازند. هر انفجاری که میشد زنان و مردان محل دور هم جمع میشدند و میگفتند انگار عراق حمله کرده است. هنوز باور نداشتند واقعا حملهای اتفاق افتاده باشد. مردم تصوری از خمپاره و توپ نداشتند و برایشان سؤال بود که چطور شهر را با خمپاره میزنند.»
امینی صدر توضیح میدهد: «زمانی که عراق به نیروی دریایی خرمشهر در منطقه گمرک حمله کرد، مردم در شرق خرمشهر جمع شده بودند و احساس میکردند فیلم نگاه میکنند. آن طرف بین نیروهای ایرانی و عراقی درگیری بود و این طرف مردم نیروهای ایرانی را تشویق میکردند. سپاه خرمشهر ما را مأمور کرد مردم را متفرق کنیم، اما واقعا هنوز درکی از خطر نداشتیم. فقط به مردم میگفتیم خواهران و برادران اینجا را تخلیه کنید. احتمال دارد عراق خمپاره بزند، اما تصوری از خسارت خمپاره نداشتیم.»
درگیری محله به محله
این رزمنده با بیان اینکه مردم آرام آرام متوجه جدی بودن ماجرا و جنگ شدند، میگوید: «هر محله که نیروهای عراقی میآمدند بچههای محلههای دیگر جمع میشدند و به کمک میرفتند. آنها کلاسیک میجنگیدند و ما پارتیزانی و درهم و برهم. برخی مثل ما هیچچیزی در اختیار نداشتند و فقط با کوکتل مولوتف به عراقیها حمله میکردند. میرفتیم جلو کوکتل مولوتف را میانداختیم و برمیگشتیم. فکر میکردیم همهچیز مثل زمان انقلاب است. نمیدانستیم تانک چیست و توپ چه عظمتی دارد. با امیک به سمت
تانکها شلیک میکردیم. همه نیروهای مردمی این شرایط را داشتند.»
امینی صدر به نکته جالبی از جوانهای خرمشهر هم اشاره میکند و توضیح میدهد: «در روزهای اول چون تصوری از جنگ نداشتیم، عصر که میشد به خانه میرفتیم چون فکر میکردیم جنگ همان چند ساعت است. صبح مثلا متوجه میشدیم عراق جایی را زده است و میپرسیدیم چطور ممکن است؟ ما که دیروز عراقیها را از اینجا عقب راندیم. چند روز اول شرایط همین بود تا اینکه عراقیها کم کم به خیابان طالقانی رسیدند و خانوادهها بدون هیچ وسیلهای و فقط با چند دست لباس شهر را ترک کردند و شهر قطعه به قطعه بهدست
عراقیها افتاد.»
روز مصیبت
این رزمنده دوران دفاعمقدس ادامه میدهد: «عراقیها قسمت شمالی شهر را اشغال کرده بودند و عمدتا از جاده کمربندی به سمت رودخانه و بخش جنوبی یا انتهای شهر میآمدند. تا 4آبان درگیری محله به محله رخ میداد.
اواخر مهر بود که یکسری از بچههای کمیته منطقه 4تهران معروف به کمیته ظفر برای کمک آمدند. دنبال راهنما بودند و من راهنمایشان شدم و تا روز 4آبان و سقوط کنارشان بودم. روزی که خرمشهر سقوط کرد در خیابان 40متری بودیم. آن طرف محله دست عراقیها بود. از کمیته زنگ زدند و گفتند برویم مسجدجامع. وقتی رفتیم به ما گفتند که شهر دارد سقوط میکند. عراقیها کل شهر را گرفته بودند و نیروهای ایرانی به سمت پل خرمشهر حرکت میکردند و از زیرپل خارج میشدند. یکی از نیروها در خیابان افتاد و عراقیها لحظه به لحظه او را با تیر میزدند. هنوز زنده بود. بچهها یک طناب را حلقه کردند که او را از تیررس عراقی بیرون بکشند، اما نشد.
یکی دیگر از بچهها برای نجات رفت، اما او هم تیر خورد و هر دو شهید شدند. پیکرشان تا فتح خرمشهر همان جا ماند و بعد از جنگ پدر یکیشان برای شناسایی آمد. آن روز، روز مصیبت ما بود.»
امینی صدر توضیح میدهد که تصویر منتشر شده با عنوان خروج آخرین نفرات از خرمشهر در رسانهها اشتباه و تصویر برگشت است، زیرا زمان سقوط خرمشهر ساعتهای غروب بود و چون عراقیها روی پل تیربار گذاشته بودند کسی نمیتوانست از روی پل رد شود؛ درحالیکه رزمندههای داخل عکس از روی پل عبور میکنند.
این جانباز ادامه میدهد: «بچههای خرمشهر مخلصانه جنگیدند. حمله عراق به شهر تا سقوط خرمشهر و بعد تا خرداد 61 و آزادسازی شهر با حضور نیروهای رزمنده و مقاومت مردم، زیباییهای خاص خود را داشت؛ زیباییهایی که مردم آفریدند.»