• شنبه 6 مرداد 1403
  • السَّبْت 20 محرم 1446
  • 2024 Jul 27
یکشنبه 26 آذر 1396
کد مطلب : 1211
+
-

نانی که الیا کازان در دامن مان گذاشت

ابراهیم افشار روزنامه‌نگار

چراغ زنبوری
نانی که الیا کازان در دامن مان گذاشت

 این روزها بیشتر مردم تهران فوبیای موتورسیکلت گرفته‌اند؛ اولی خودم. صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شوم نگاهم به کانال کولر است و شکرگزاری غریبی که خدایا شکرت که دیشب از این کانال، موتورسیکلتی نپریده تو و از روی نعش‌مان نگذشته است. گاه آرزو می‌کنم کاش می‌شد با رئیس راهنمایی و رانندگی مملکت آن‌قدر ندار شوم که یک روز دستش را بگیرم و ببرم در پیاده‌روها و خیابان‌‌های شهر چند ساعتی بپلکیم و این میلیشیای از جان‌گذشته و دریده را نشانش بدهم که از سر وکول ملت بالا می‌روند و طلبکار هم هستند. اگر چنانچه بتوانم با او در رویاهایم خیابانگردی کنم مطمئنم که با تماشای تاخت و تازهای میلیشیای موتورسواران تهرانی در پیاده‌روها، خیابان‌‌های یکطرفه و ورود ممنوع یا ردشدن گله‌ای‌شان از چراغ قرمز و تنگ‌کردن عرصه بر عابرین و الباقی اتول‌سواران، حال خوشی به او دست نخواهد داد. دوست دارم آن لحظه چند تا موتورسوار نیز مثل هر روز که در پیاده‌رو‌ها توی شکم‌مان فرو می‌روند، ما دوتا را حتی زیر کنند و البته اگر هم من جان به جان آفرین تسلیم کردم حداقلش آسیبی به رئیس نرسد که شرمنده بشوم از گل رویش. تماشای بزن بهادرهای ویراژدهنده‌ای که طهران را به یک شهر فوبیاخیز بدل کرده‌اند وقتی در کنار رئیس حال خواهد داد که ترس‌خوردگی و ناله و نفرین پیرزن‌‌ها و کودکان و از پاافتادگان را نشانش دهم که صبح تا شب از دست راکبان بی‌ترمز و بی‌کله موتورها به راه است و آه‌شان آنها را نمی‌گیرد. حتی نشان خواهم داد که موتورها چگونه اتوریته افسران راهنمایی را از بین برده‌اند، وقتی مقابل چشمان آنها از چراغ قرمزها و ورودممنوع‌ها با آسودگی خیال می‌گذرند و ویراژ می‌دهند و نفس‌کش می‌طلبند.  نخستین گلایه‌های مردم طهران از موتورچی‌ها با ورود نخستین نسل موتورسوارها به تهران کلید خورد که وحشیگری‌شان اعتراض‌ها را به صفحات روزنامه‌ها کشاند. همان روزها که روزگار افول درشکه‌ها و کالسکه‌ها فرا رسید و موتورها خیابان‌های طهران را در سیطره خود گرفتند، مردم از ویراژدادن‌شان به تنگ آمدند. سال‌ها بعدتر که تعداد موتورها زیاد شد روزنامه اطلاعات 9آذرماه 1347در صفحه گزارش خود نوشت: «در تهران بین 5 تا 6هزار موتور در کار ویراژ دادن در خیابان‌ها هستند و با تهور بی‌سابقه و غرش دائمی از لابه‌لای ستون‌های در هم ریخته اتومبیل‌‌ها می‌گذرند و بیشتر تصادف‌ها زیر سر این جانشینان ناخلف گاری‌هاست. 30 تا 40درصد این موتورسوارها قبلا گاری‌دار بوده‌اند و بعد از انقراض گاری‌ها اینان موتور خریدند و تا مدت‌ها تصدیق نداشتند! و پس از جریمه‌های زیاد، پروانه رانندگی موتور گرفتند. آنها موتورسیکلت را به‌طور متوسط 9هزار تومان و به‌صورت اقساطی می‌خرند و البته تخلف‌شان یکی دوتا هم نیست. آنها از صبح‌های زود از دهات اطراف تهران به میدان بارفروش‌ها بار می‌آورند و وقتی آفتاب بالا آمد، به مسافرکشی می‌پردازند و غالبا مسافرهایی را که ساعت‌ها در انتظار تاکسی مانده‌اند سوار کرده و با سرعت به مقصد معلوم حرکت می‌‌کنند.»  روزنامه اطلاعات 8سال بعد در تاریخ 16 آبان 1355دیگر از دست موتورسوارها رسما به سیم آخر می‌زند و در تیتر درشتی از «پرواز مرگ در خیابان‌های تهران» می‌نویسد. در سوتیتر این گزارش بلندبالای اطلاعات آمده است: «موتورسوارهای تهرانی به هیچ قاعده و قانونی پایبند نیستند». در همین گزارش می‌خوانیم که «لایحه تشدید مجازات موتورسواران متخلف در هیأت وزیران به تصویب رسید و به‌زودی تقدیم مجلس خواهد شد. در این لایحه جرایم نقدی و توقیف موتور از 6‌ماه تا یک سال درنظر گرفته شده است». گزارشگر اطلاعات در مقدمه این مطلب می‌نویسد:  «روزی که الیا کازان کارگردان معروف، کشف بزرگ خود جیمز دین مرحوم و جنون موتورسیکلت رانی او را در یک فیلم به جهانیان عرضه کرد هرگز گمان نمی‌برد بلایی که بر سر جوانان دنیا نازل می‌کند تا سالیان دراز حتی بر گره کور ترافیک پایتخت بزرگی چون تهران هم اثر خواهد گذاشت». دراین گزارش مفصل، بخشی نیز به مردم‌آزاری موتورسوارها اختصاص دارد و اینکه بخشی از آلودگی هوای تهران به‌خاطر دود آنهاست. این روزنامه را که در دست می‌گیرم انگار همین امروز منتشر شده است و این درد 80ساله هنوز التیام نیافته است. به این یک سطر اطلاعات قدیمی دقت کنید: «هیچ‌کس نه در سواره‌رو و نه در پیاده‌رو، از خطر تصادف با موتورسیکلت در امان نیست». امروز در تهران 18میلیونی نیز مردم از دست 4میلیون دستگاه موتورسیکلتی که خیابان‌ها و پیاده‌روهای این شهر را در نهایت آنارشیسم به تسخیر خود درآورده‌اند به تنگ آمده‌اند. حتی کلاغ‌های تهران در آسمان دودگرفته پایتخت آسایشی از دست آنان ندارند و کز کرده‌اند.  هرگاه درباره موتورچی‌های بی‌انضباط و خشونت‌گرا با مقامی لشکری یا کشوری زبان به گلایه باز کرده‌ام که چرا در قبال این راکبین پرخطر، فیلترهای بازدارنده جدی به‌کار برده نمی‌شود و آنها هر روز بی‌احتیاط‌تر و متخلف‌تر از روز پیش به تاخت و تاز ادامه می‌دهند، بّروبّر نگاه کردند توی چشم‌‌هایم و گفتند: «سفارش شده که با این توده‌‌های میلیونی موتورسوار که در اثر بیکاری، نان برای خانواده‌شان می‌برند و اقتصاد خرد خود را می‌چرخانند قاطعیتی به خرج ندهیم». آنگاه من نیز بر و بر نگاه‌شان کرده و گفته‌ام پس بی‌زحمت با این پرایدهای مسافرکش نیز که نان به خانه می‌برند همچون موتوری‌ها نرمخویی کنید؛ لطفا. پس بی‌زحمت با بقیه نیز به سهل و سادگی مواجه شوید چون بخش اعظمی از مردم در اقتصاد خرد خود درمانده‌اند. اما اگر فردا پس فردا تعداد موتورچی‌ها به 8میلیون رسید و عین مور و ملخ، طهران را قورت دادند نگویید که کاش زودتر فکری می‌کردیم. کاش زودتر دست به قبض می‌شدیم. کاش زودتر سگرمه‌هامان می‌رفت تو هم. کاش و ای‌کاش‌های بسیار.  آقا ببخشید. من امروز روی مود شوخ و شنگی بودم و با برادران موتورچی و رئیس راهنمایی شوخی کردم. من خر کی باشم که از گل نازک‌تر به راکب موتور بگویم یا رئیس را در رویاهایم مجسم کنم. من اصلا شکر خوردم امروز. زیاد هم خوردم.

این خبر را به اشتراک بگذارید