• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 3 دی 1399
کد مطلب : 119603
+
-

زندگی طبیعی یک شخصیت تاریخی

آیا فیلم‌های بیضایی متصنع و متکلف است؟

زندگی طبیعی یک شخصیت تاریخی

محمدناصر احدی_روزنامه نگار


آیا آثار بهرام بیضایی «متصنع» و «متکلف» است؟ و اگر هست، آیا این اساسا ضعف است یا حُسن؟ به سیاق یکی از قدما، تصمیم گرفتم در چند بند شماره‌‌گذاری‌شده به‌دنبال جواب بروم که هم ساده‌تر است و دردسر چفت‌وبست بندها را ندارد و هم امکان از این شاخه به آن شاخه پریدن می‌دهد و بی‌نیاز از پیگیری فکری واحد است. البته، تنها مزیت این سبک و سیاق برای نگارنده سهولت آن است وگرنه وحدت فکر گریزناپذیر است. پس، با اینکه خودنویس و کاغذ پیش‌روست، البته نه پیش‌روی هرکس- چون خیلی‌ها به دلایل مختلف سر و کارشان به نوشتن نمی‌افتد ـ سراغ کیبورد لپ‌تاپ می‌روم برای توضیح چیزهایی در این حدود: 

1 در لغتنامه آنلاین «دهخدا» در برابر واژه «متصنع» چنین آمده: «[مُ تَ صَ نْ ن] (ع ص) خویشتن را آراینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آراسته و زینت‌کرده‌شده. (ناظم‌الاطباء) - ساخته. برخاسته. ساختگی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) - به تکلف نیکوسیرتی نماینده. (آنندراج) (از منتهی‌الارب) (از اقرب‌الموارد). کسی که به تکلف نیکوسیرتی می‌کند. کسی که می‌نمایاند هنر و صفت خویش را. (ناظم‌الاطباء) - پریشان‌خاطری که می‌گذرد از خوشی- آنکه حرف می‌‌زند و کار می‌کند نه از روی میل و رضا. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). » پس، در لغت، مراد از «متصنع» چیزی است که ساختگی‌بودن و پر‌تکلف‌بودن آن مشهود است.

2 در همین لغتنامه، «متکلف» چنین تعریف شده:
 «[مُ تَ ک لْ ف] (ع ص) آنچه به رنج و زحمت انجام شود. (از فرهنگ فارسی معین). ـ آنچه به طبع گران‌آید، مقابل مطبوع. (از فرهنگ فارسی معین): و از فاصله‌ها یکی در بیشتر طباع خفیف و مطبوع بود یکی ثقیل و متکلف و این قسم را از این سبب ثقیل خواندند. (المعجم چ مدرس چ دانشگاه، ص ۳۲)- شعر یا نوشته‌ای که به تکلف گفته شود و به طبع گران ‌آید مقابل مطبوع....» جای آن سه‌نقطه هم توضیح این است که نظم و نثر اساسا میدان تکلف است، ولی چنانچه شاعری بخواهد شعری غریب و نظمی مشکل بسازد، ناچار از به‌کاربردن الفاظ و صنایعی است که ممکن است او را به بیراهه بکشانند.

3 سینما هم عرصه ساخت است: ساخت داستان، ساخت شخصیت، ساخت روایت، ساخت نظرگاه، ساخت تصویر، ساخت صدا. حالا می‌توان داستان و شخصیت و روایت و نظرگاه و تصویر و صدایی ساخت سخت سست و قصیر و بی‌مایه یا بنیانی برافکند استوار و رفیع و جانانه. اگر تماشاگر را همت سر از گریبان برآوردن نیست تا نظر به بلندی کند، معمار را چه گناه؟ اگر شاعر و نویسنده بنا به طبع و دانش خود کلامی سازد که شنونده را آشنا نیاید، مقصر شاعر و نویسنده است یا گوش نیاموخته تماشاگر؟ برای ورود به هر سرزمینی باید ابتدا زبان آن سرزمین را آموخت؛ زبانی که ناآشناست و تکلم به آن به رنج و زحمت انجام شود.

4 چرا شاعر/ نویسنده/ کارگردان باید بخواهد به زبانی ناآشنا سخن کند؟ ویکتور شکلوفسکی، نظریه‌پرداز مکتب فرمالیسم، در سال1917 در مقاله «هنر به‌‌مثابه تکنیک» وجه تمایز زبان شاعرانه را از زبان ساده روزمره در آشنایی‌زدایی زبان شاعرانه می‌داند و با بسط‌دادن این تمایز به سایر شکل‌های هنری می‌نویسد: «هدف هنر، افشای آن حسی است که از طریق ادراک (شهود) اشیا حاصل می‌شود نه از دانستن (سطحی)شان. تکنیک هنر «بیگانه‌سازی» (ناآشناگری، غریب‌سازی) ابژه‌هاست تا به واسطه دشوار ساختن فرم‌ها مدت زمان ادراکشان فزونی یابد؛ چراکه عمل ادراک در نهایت خود دارای جنبه‌ای از زیبایی است». بنابراین، می‌توان گفت شاعر/ نویسنده/ کارگردان خلاق بهتر آشنایی‌زدایی می‌کند، چیزهای عادی را جور دیگری نشان‌مان می‌دهد، چشمان‌مان را روی چیزهایی باز می‌کند که همواره مقابل‌مان بوده اما صرفا نگاهی ساده و روزمره به آنها داشته‌ایم. اما آیا همه تماشاگران خوش دارند چیزی روزمره و تکراری را جور دیگری ببینند و درک کنند؟ جور دیگر دیدن و درک‌کردن درنظرشان متصنع و متکلف نیست؟ چرا باید رنج زیبایی ادراک را در حضور خیل محصولات تکراری و کلیشه‌ای بر خود هموار کرد؟ فهمیدن و اندیشیدن کار سختی است و بهای آن دست کشیدن از الگوهای تکراری اطمینان‌بخش و دل‌سپردن به تجارب نو‌ و مضطرب‌کننده است.

5 فقط عامه تماشاگران نیستند که از چیزهای نو و ناآشنا هراس دارند. به این تکه از نقدی بر فیلم «رگبار» (1351) بیضایی که در سال1376 در ماهنامه فیلم و سینما منتشر شده توجه کنید: «... فیلم
[رگبار] از طرح و پیرنگ اولیه‌اش گرفته تا آنچه در نهایت از کار درآمده، فیلم آسان‌فهم و روبه‌راه و ملموس است، لذا واقعی می‌نماید. به‌نظر می‌رسد آدم‌ها و داستان و روابط قهرمان‌ها و فضا و همه‌چیزش واقعی است و از مثلا تصنع سایر فیلم‌های بیضایی به دور است. اما این فقط ظاهر ماجرا است. فیلم اما به ذائقه ما یک فیلم نمونه‌ای است از بهرام بیضایی». واضح است که تصنع با واقعی‌بودن در تضاد است اما معیار واقعی‌بودن چیست؟ بیضایی درباره علی حاتمی می‌گوید: «... مشکل بزرگش [یعنی حاتمی] این است که همه [شخصیت‌های فیلم‌هایش] عارف هستند: از دربان و باغبان گرفته تا شاه و وزیر، از فاسق و فاجر تا عالم و عاشق همه عارف‌اند و اینکه آدم، مشرب یا تفکر و تصور خودش را به همه تعمیم بدهد و همه مثل او حرف بزنند و مشرب یکسان داشته باشند، غلط است». عارف مسلک‌بودن دربان و باغبان تصنعی نیست؟ یا شاید مشکل در این است که حرف و زبان شخصیت‌های فیلم‌های حاتمی راحت‌تر به فهم درمی‌آیند تا زبان ثقیل و باستانی شخصیت‌های بیضایی. تک‌گویی‌های بلند شخصیت‌های مسعود کیمیایی و دنیای مردانه و دوستی‌ها و خیانت‌های‌شان بی‌منطق و تصنعی است یا غریبی و جداافتادگی و رنج و حرمان شخصیت‌های بیضایی که در پی هویتشان می‌گردند؟

6 فیلم‌ها و نمایشنامه‌های بیضایی زبانی را می‌طلبند که نیاز طبیعی‌شان است. خودش گفته: «...صحنه نمی‌تواند محل مشاعره یا لغزگویی باشد، یا جایگاه خطابه و مسابقه ادبی؛ زبان باید زندگی کند؛ همان‌قدر که شخصیت‌های تاریخی روی صحنه باید زندگی طبیعی خودشان را بکنند، نه زندگی طبیعی ما را و نه آنکه برای نشان‌دادن سبک و شیوه‌ای یا پیامی لباس پوشیده باشند. حتی تصنع و تکلف زمانی دلپذیر است که گوشه‌ای از روش زندگی یا شخصیت کسی یا کسانی باشد....» نتیجه: بیضایی به فراخور روایت، زبان و دکوپاژ و میزانسن را خلق می‌کند. در چارچوب این زبان و دکوپاژ و میزانسن است که می‌توان وارد دنیای او شد و در گام بعدی، درباره تناسب اجزا و روابطشان با هم و با کل فیلم داوری کرد. به صرف اینکه زبان و تصویر و باند صوتی آثار او متفاوت- پرداخته‌شده، چشمگیر، مهیب، حماسی، اساطیری، باستانی و هر صفت دیگری- است، نمی‌توان مهر تصنع و تکلف و گسست از واقعیت را بر آثارش کوبید.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید