• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 22 آبان 1399
کد مطلب : 115538
+
-

کسی برای پدر شیما هورا نکشید

جواد عزیزی_دبیرگروه حوادث


ماجرای 2پرونده جنایی در ماه‌های گذشته هرگز از خاطرم نخواهد رفت؛ اول، قتل رومینا اشرفی به‌دست پدرش در یکی از شهرهای گیلان و دوم، ماجرای گم شدن دختر 15ساله‌ای به‌نام شیما در تهران و تلاش پدرش برای پیدا کردن او و درنهایت فاش‌شدن مرگ شیما در خانه مردی که حالا با اتهام قتل این دختر نوجوان روبه‌روست. اگر از خوانندگان صفحه حوادث روزنامه‌ها هستید، حتما جزئیات هردو پرونده را به‌خاطر دارید و درباره آن خوانده‌اید، اما آنچه در این یادداشت می‌خواهم به آن اشاره کنم، نه درباره جزئیات پرونده، بلکه درباره 2پدر است؛ پدر رومینا و پدر شیما که اسم اولی بارها در رسانه‌ها برده شد، اما کمتر رسانه‌ای از پدر شیما گفت و نقش او در پرونده دخترش.
پرونده شیما و رومینا یک شباهت مهم با هم دارند. هر دو دختر، در سنین نوجوانی و به تصور رسیدن به یک زندگی بهتر، تصمیم به فرار از خانه گرفتند، اما درنهایت هردویشان دچار سرنوشتی مرگبار شدند. در این میان، رومینا قربانی خشم پدرش شد و شیما نزد مردی جان باخت که با فریب و نیرنگ او را به خانه‌اش کشانده بود.
وقتی رومینا کشته شد، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی پر شد از نفرت و انزجار نسبت به پدری که بی‌رحمانه دخترش را به قتل رسانده بود. عده‌ای از تعصب بی‌جای او می‌گفتند و عده‌ای از قوانین نوشته و نانوشته پدرسالارانه در کشور و گویی که این مرد تبدیل شده بود به نمونه و الگویی از یک پدر ایرانی در جامعه سنتی؛ پدری که تصور می‌کرد فرار دخترش از خانه، باعث آبروریزی خانوادگی شده و حالا تنها راه بازگرداندن آن و حفظ غرور مردانه، بریدن سر همان دختری است که باعث این آبروریزی شده؛ پدری که به تصور وی، غرور یک مرد حتی بالاتر از جان تنها دخترش بود و با همین تصور غلط بود که تیغه داس را بر گلوی رومینا گذاشت و یکی از دردناک‌ترین جنایات سال را رقم زد.
این طرف ماجرا و در پرونده شیما اما ماجرا کاملا متفاوت است. در این پرونده با پدری روبه‌رو هستیم که وقتی دخترش از خانه فرار کرد، خودش را به آب و آتش زد که هرطور شده او را پیدا کند و به خانه برگرداند. پدری که نه تصور می‌کرد تشت رسوایی‌شان به زمین افتاده و نه احساس می‌کرد غرور مردانه‌اش خدشه‌دار شده است. او ماه‌ها قید زندگی و آسایشش را زد و همه‌جا را گشت تا بتواند یک‌بار دیگر تنها دخترش را در آغوش بگیرد. با این امید که به او بگوید اشتباهش هرگز غیرقابل گذشت نیست و از دخترش بخواهد گذشته را فراموش کند و به خانه برگردد. پدر شیما برای پیدا کردن دخترش و بازگرداندن او به خانه، دست به دامان شبکه‌های اجتماعی هم شد؛ همان کانال‌های تلگرامی و صفحه‌های اینستاگرامی که وقتی عکس‌های رومینا پس از فرار از خانه در کنار پسر موردعلاقه‌اش در آنها منتشر شد، رگ غیرت پدرش را چنان بالا زد که او را به سمت کشتن دخترش سوق داد. اما پدر شیما، نه از آبروریزی ترسید و نه از افتادن اسمش سر زبان مردم. تنها چیزی که برایش اهمیت داشت، دیدن دوباره دخترش و بازگرداندن او به خانه بود، که چه لذتی بالاتر از اینکه بتواند یک‌بار دیگر تنها فرزندش را در آغوش بگیرد و در گوشش زمزمه کند:« دیگر تمام شد. دیگر نگران چیزی نباش. الان در خانه‌ای. همه اتفاقاتی را که رخ داده فراموش کن و به فکر آینده باش.» 
او بارها کلیپ‌هایی از خودش و دخترش را در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد و از مردم و دستگاه قضایی برای یافتن ردی از او کمک خواست و درنهایت نیز انتشار همین کلیپ‌ها بود که باعث کشف حقیقت و دستگیری مردی شد که با فریب، شیما را به خانه‌اش برده و باعث مرگش شده بود.
پدر شیما همه این کارها را کرد، اما کسی درباره او مطلبی ننوشت. کسی نگفت که پدر شیما هم نمونه و الگویی از پدر ایرانی است؛ پدری که جان دخترش، از هر ارزشی برایش باارزش‌تر است و حاضر است همه تهمت‌ها، قضاوت‌های نادرست و شماتت‌ها را به جان بخرد، اما اجازه ندهد آسیبی به دخترش برسد. در این ماه‌هایی که گذشت همه درباره پدر رومینا نوشتند، اما کسی از پدر شیما چیزی نگفت. حالا اما کلیپ‌های گریه‌های پدر شیما که پس از افشای سرنوشت دخترش در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، دل هر پدری و هر انسانی را به درد می‌آورد. او هق‌هق‌کنان خبر از اعتراف متهم به قتل شیما می‌دهد و از مردم می‌خواهد که پشت او باشند و کمکش کنند که بتواند متهم را به سزای عملش برساند.
در این روزها هر بار که این کلیپ را دیدم، همراه با پدر شیما اشک ریختم. هر بار خودم را جای او گذاشتم و سوختم از افسوس پدری که نتوانست به آرزویش که در آغوش کشیدن دوباره تنها دخترش بود، برسد. هر بار با دیدن این کلیپ درود فرستادم به بزرگی این مرد، به شجاعتش و به پایمردی‌اش برای افشای حقیقت و به اندازه همه آنهایی که چشم بر این حقیقت بستند و نه در رسانه‌ها و نه در شبکه‌های اجتماعی برایش هورا نکشیدند، به احترامش ایستادم و او را تحسین کردم.

این خبر را به اشتراک بگذارید