محمدعلی سپانلو:
قایق سوار بودیم
در ایستگاه آب / بالای نهرها / در کوچهباغ تجریش
از شیب جویبار / رفتیم / رو به پایین / همراه آبشار
رگهای شهر تهران / جاری / فصل بهار و آب سواری
از چشم باغ فردوس / در سایه چناران
تا قلب پارک ملت / راندیم
زیر ونک گذشتیم / تا رود یوسفآباد
و از فراز جنگل ساعی / تا آبراه بولوار...
بالای برجها / ماه / در نیلی روان
رخت عروس میشست آواز نهرهایش را
تهران به هم می آویخت
ارکستر آب، در سر ما، مینواخت
در «بندر نمایش» / بعد از تئاتر شهر
نیروی آب کاهید / پارو زدیم/ لغزان
تا حوضه امیریه / تا موزه نگارستان
در ایستگاه گمرک / نور چراغها کم شد
انگارههای فصل به هم ریخت
فیروزه با غبار درآمیخت پاییز بود و آب
شهر طلا و خواب
و یکصدا که میدانستیم
هر لحظه ممکن است بگوید:
«برگشت نیست آخر این خط»
قایق رسیده بود به راهآهن
به واگن عتیقه میدان
بین جزیرههای گیاهی
و صخرههای سرگردان
که دور زد / پهلو گرفت و ایستاد،
آنجا که روح تندیس / در زیر آبراه
نفس میکشید..
دو شنبه 20 فروردین 1397
کد مطلب :
11502
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/k2zK
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved