آرزوهای بر بادرفته
سفسطه برنامهریزی در خطاهای شناختی
جمال رهنمایی
در سال1342 شاه با مشورت اسدالله علم، دوست نزدیک و همنشین خلوت و جلوت خود تصمیم میگیرد با احساس امنیتخاطری که از مجموعه شرایط کشور برایش ایجاد شده، با مخالفین سیاسی خود برخوردهای شدیدتری را آغاز کند. او به سراغ همه ناراضیان و معترضین سیاسی از همه طیفهای و گروهها رفته و موج دستگیریها، محاکمات، زندان، تبعید و اعدام و سرکوب از نخستین روزهای سال شروع میشود.
از کتاب خاطرات اسدالله علم که براساس وصیت خودش 50سال پس از مرگش منتشر شد، چنین برمیآید که شاه با انجام توافقات بینالمللی با قدرتهای بزرگ، از میدان بهدرکردن رقبای احتمالی، حذف سیاسیون قدیمی که با او سر ناسازگاری داشتند و نمایانشدن چشمانداز سرازیرشدن درآمد نفت، زمان را برای یکدستکردن قدرت سیاسی و آغاز حرکتهای بلندپروازانه سیاسی مناسب دیده بود. این برنامههای آرمانی و رؤیایی «انقلاب سفید» نامگذاری شد.
برخلاف تصور محمدرضا این برنامهها با مخالفتهای وسیع و همهجانبهای روبهرو شد که مدام بر گستردگی و جدیت آنها افزوده میشد به حدی که او کمکم تقریبا همه این برنامهها را کنار گذاشت و در عوض برای خود مخالفینی سرسخت و انتقامجو بر جای گذاشت. جوانان دهههای 40 و 50مثل سیاسیون دهههای 20 و30 نبودند. آنها به تئوریهای جدید در تحولات سیاسی و اجتماعی و شیوههای تازه مبارزه دسترسی داشتند. گروههای جدید سیاسی سازماندهی شد و برخی گروههای رادیکالتر به مبارزه مسلحانه روی آوردند و تعقیب و گریز آنها با نیروهای مسلح از همه گروههای فکری و عقیدتی در شهرها، کوهستانها و جنگلها در داخل و خارج کشور شروع شد؛ مبارزهای که در نهایت شاه را برای بار دوم و برای همیشه مجبور به ترک کشور کرد و شد آنچه دیدیم و شنیدیم.
خطاهای شناختی انسان در حوزه شناخت اجتماعی همواره مورد توجه روانشناسی اجتماعی بوده است. این خطاهای شناختی «منفینگری»، «خوشبینی»، «آینده طلایی»، «تفکر جادویی» و «سرکوبی اندیشه» نام دارند. نگاه رؤیایی و بلندپروازی در ذیل مفهوم خوشبینی قابل بررسی است. تمایل داشتن به این باور که ما میتوانیم در زمانی که پیشبینی کردهایم کاری فراتر از تواناییهایمان انجام دهیم، «سفسطه برنامهریزی» نام دارد. دولتها – در نظامهای دیکتاتوری افراد - در بیشتر جاهای دنیا بهدلیل این سوگیری خوشبینانه اغلب برنامههایی دلچسب و اغواکننده ارائه میکنند که معمولا در زمان مقرر و در اندازههای پیشبینی شده محقق نمیشود.
نظریه «بوهلر – گرین» دو عامل را در این خطای شناختی مؤثر میداند؛ اول آنکه پیشبینی زمان برای انجام یک برنامه ما را وارد شیوه تفکر معطوف به آینده یا «شیوه روایتی» خواهد کرد. نتیجه چنین طرز تفکری تمرکز روی آینده و نادیدهگرفتن موانع بالقوه و مهم کنونی است. دوم آنکه بهدلیل احساس تکلیف و تعهد در مقابل برنامه پیشبینیشده، ما اغلب تصور میکنیم آنچه روی خواهد داد همان شکلی را خواهد داشت که ما مایل هستیم و تخمینهای ما درباره اینکه چه وقت یک تکلیف را به اتمام خواهیم رساند تحتتأثیر امیال و آرزوهای ما قرار میگیرد. در این شرایط ما در دام سفسطه برنامهریزی افتادهایم.
مجموعه شرایط فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور همسو و همراه آرمان «تمدن بزرگ» حاصل از انقلاب سفید رؤیایی شاه نبود؛ رؤیایی که به آشوب بیشتر در منطقه بحرانی خاورمیانه، تلاطم ایران و سرنگونی او منتهی شد.