رضا جلالی_استاد دانشگاه
ولادیمیر پوتین بهراستی فرزند روسیه مقدس (تکیه کلام پیوسته روسها) است، شخصیت او ادغامی است از احساس رسالت الکساندر، جنون عظمت استالین و روسطلبی نیکلای اول. شاید بعدها در تاریخ از او با عنوان پدر روسیه نوین در هزاره سوم یاد کنند. کسی که سعی کرد یوغ بدبختیهای حاصله از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و زبونی روسیه دوران یلتسین در برابر کشورهای غربی و بهخصوص ایالات متحده آمریکا را از گردن سرزمین مقدس بازکند.
پوتین در سال ۲۰۰۵ در سخنرانی خود در مجلس دومای روسیه اعلام کرد که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بزرگترین واقعه ژئوپلیتیکی سده بیستم و همچنین عظیمترین تراژدی برای مردم روسیه بوده است؛ در واقع در این سخنرانی، پوتین هسته مرکزی فکر خود را برای همگان رو کرد و به شکلی غیرمستقیم راهبرد جدید مسکو را برای هزاره جدید اعلام کرد؛ چرا که او بیش از آنکه به نقش ریاست جمهوری قانع باشد خود را در جامه کهن قدرت تزارهای روسیه میبیند. استالین همیشه خویش را با ایوان مخوف در قدرتطلبی و اعتقاد بنیادگرایانهاش به رسالت سوسیالیستی (از نگاه ایوان دینی) روسیه و در تلاش مستمر برای تهدید خطرهای خارجی خود را با پطر مقایسه میکرد، در زمان ریاستجمهوری پوتین، نگاه به استالین به یکباره تغییر یافت. در کتب درسی استالین بهعنوان منجی روسیه در حرکت جهشی به سوی توسعه و پیشرفت و همچنین نجاتدهنده روسیه از دست دشمنان خارجی ابتدا آلمان نازی و بعد از آن کشورهای امپریالیستی غرب بهخصوص انگلستان و آمریکا معرفی شده است.
ما در دوران نخست ریاستجمهوری پوتین شاهد احیای ناوگان استراتژیک هوایی روسیه و علاوه برآن مانورها و رژههای غولآسا به سبک رژههای ارتش سرخ هستیم؛ اموری نمایشی برای نشان دادن بیداری خرسی به خواب رفته (هرچند این امور نمایشی هیچ بازخورد واقعی نخواهد داشت)، دوران زمامداری پوتین، دوره اعاده حیثیت از تمام مظاهر کهن روسیه است، از ستایشهای دیوانهوار از استالین گرفته تا صحبت از حقانیت کشورگشاییهای دوران رومانفها در غالب ایدئولوژی ارواسیاگرایی دوگین و دیگران که خواهان وحدت اوراسیا و هارتلند در غالب امپراتوری روسیه هستند، به واقع باید اذعان نمود که امروزه پوتین باعث تحقق خواستههای روسیه است، روسیه احساس خطر میکند (منظور جریانات قدرتساز درون بافتهای اجتماعی و سیاسی) و البته این مسئلهای جدید در طول تاریخ روسیه نیست، روسیه همچنان خواهان برجا ماندن در بازی قدرتهای جهانی است؛ آنهم نه بهعنوان یک قدرت قارهای بلکه به عنوان قدرتی جهانی، البته تا حدودی این علاقه ناشی از نوع تحول رشد جغرافیایی روسیه است، بهراستی روسیه نه شرق است و نه غرب، روسها نه میتوانند بهطور کامل خود را با شاخصههای منطقهای آسیا تعریف کنند و نه با شاخصههای اروپایی. این امر منجر به اتخاذ شیوه مخروطی از سوی رهبران این کشور شده است، اما در زمان حاضر روسیه چنین قدرتی چه از لحاظ صنعتی یا حتی سیاسی را ندارد، رشد اقتصادی روسیه هماکنون بیشتر با اتکا به افزایش قیمت جهانی نفت و فروش آن است تا رشدی مبتنی بر توسعه پایدار. روسیه همچنان در بسیاری از شاخههای صنعتی و زیرساختهای توسعه با موانع روبهرو است، اما ولادیمیر پوتین خواهان بازیابی جایگاه روسیه در جهان است، شاید او درحال بازتولید دکترین برژنف و راهبرد آن رهبر شوروی سابق برای ایجاد یک امپراتوری واقعا جهانی باشد. ایجاد پیمان شانگهای با همکاری چین برای مبارزه با رشد افراطگرایی و تروریسم در منطقه آسیای میانه و شرق آسیا و همچنین ایجاد دیواری در برابر نفوذ غرب و پیمان آتلانتیک شمالی از طرفی و از سوی دیگر گسترش رابطه با کشورهایی که به نحوی با غرب اختلاف استراتژیک دارند، تنها جزئی از این برنامه گسترش نفوذ و افزایش قدرت روسیه درسراسر جهان است.
روسیه با رهبری پوتین به کدام سو میرود؟ در تقریبا یک دهه و اندی که از زمامداری پوتین بر سرزمین مقدس میگذرد، علاوه بر گسترش نسبی و درچند سال گذشته روبه رشد توان نظامی روسیه، پوتین در تلاش برای افزایش توان سیاسی روسیه در عرصه جهانی آنهم با اتکا به قدرت صنعتی روسیه است. تا سالهای متمادی، روسیه نامش بیشتر مترادف اسلحه بود، آنهم تانکهای سری تی، مسلسل کلاشنیکف و موشکهای کاتیوشا، اسکاد و جنگندههای سری میگ، سوخو و توپولوف. تزار هزاره سوم برای تغییر این تصویر از روسیه برنامههای فراوانی در سر دارد، اما میزان موفقیت این برنامهها تماما جای سؤال دارد. روسیه همچنان از ساختارهای سیاسی فرسوده در جمهوریهای سابقش حمایت میکند و از تغییرات عمیق سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در این مناطق و همچنین رابطه نزدیک این کشورها با غرب ناخرسند است. اساسا روسیه در اجرای برنامههای خود دارای یک ضعف راهبردی است وبهنظر نمیرسد که حاکمان آریستوکرات مسکو و جانشینان تزارها بهزودی بتوانند برای این ضعف تاکتیکی راهی بیابند، این ضعف از فرهنگ روسیه برآمده و آن ناجذاب بودن روسیه از لحاظ فرهنگی است؛ امری که در گسترش نقش جهانی و رهبری آمریکا فاکتور مهمی محسوب میشود، روسها از یک لحاظ برای متفکران عرصه سیاست خارجی جذاب بودهاند و آن بازیگری به سبک رئالیسم در عرصه جهانی و آنهم به شکلی غلیظ بوده است، برای آمریکاییها بازی رئالیستی خالص پیوسته منزجرکننده بوده است، اما روسیه به اذعان بسیاری بهخصوص در عصر شوروی به سبک واقعگرایانه بهمعنای واقعی کلمه با مسائل جهانی روبهرو شده است.
در زمان ریاست تزار نو روسیه باز به تفکر رئالیستی خود بازگشته است، اما اگر روسها گاها با عدم موفقیت روبهرو میشوند، این بهخاطر برنامهریزیهای استراتژیستهای مسکو نیست، بلکه برآمده از ناکارآمدی در سازماندهی و میزان قدرت مادی است؛ امری که پال کندی در اثر ماندگارش ظهور وسقوط قدرتهای بزرگ به شمهای ازآن بهویژه درباره روسیه اشاره کرده بود. پوتین بازهم برای زمانه ما سیاستمدار بزرگی است لااقل سرزمین مقدس را برای دورهای از فلاکت رها ساخته است. هرچند او همچنان منادی آوای کشورگشایانه روسیه است، شاید سرزمین مقدس بهپاخاسته، ما باید بهگوش باشیم.
پنج شنبه 23 مرداد 1399
کد مطلب :
107548
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/mZM9G
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved