
سیدمحسن موسوی بلده، قاری و فعال شناختهشده ایرانی دل پردردی دارد
بیان هنری گمشدهء ترویج قرآن است

عیسی محمدی
این خود خداست که در کتابش، فرموده که دلها جز به یاد او آرام نمیگیرد. به همین دلیل است که افرادی که انس بیشتری با مذهب و قرآن دارند، آرامش بیشتری را هم تجربه میکنند و به همین دلیل است که آواهای خوشنشین قرائت کلام خدا، اینچنین بر دل مینشیند؛ حتی اگر معنای آن را درست و حسابی هم ندانید و دانش عربیتان ناقص باشد. وقتی که دلها جز با یاد خدا آرام نمیگیرد، پس این همه تلاش و دست و پا زدن بیهوده بشر برای چیست؟ چرا مستقیم سروقت سرچشمه این آرامش، کلامالله مجید نمیروند؟ نخستین دریچه آشنایی با این کتاب مقدس، قرائت آن و گوشجانسپردن به قرائتهای ممتاز قرآن است. طی دهههای اخیر، قاریان ممتازی در ایران ظهور کردهاند و سیدمحسن موسوی بلده یکی از این قاریان و فعالان قرآنی ممتاز است. علاقه به قرآن، میراث خانواده او برای این قاری قرآن بود. در روزگار مدرسه تحتتأثیر یکی از معلمان خودش، به قرائت حرفهای قرآن متمایل شده و بعدها نیز این کار را بهصورت تخصصی دنبال کرده و در کشورهای مختلف به قرائت کلامالله مجید پرداخته است. دل پردردی درباره آموزش و ترویج قرآن و فرهنگ قرآنی دارد. با هم، پای صحبتهای این پیرغلام فرهنگ قرآنی مینشینیم.
قبل از هر بحثی، به ما بگویید چطور شد که با قرآن مأنوس شدید؟
زمینهاش در خانواده ما بود. خانواده پدریام اهل علم بودند. پدربزرگم روحانی بود. مادربزرگ پدرم هم در بلده معلم قرآن بود. خانواده مادریام نیز غالباً صدای خوبی داشته و مداحی میکردند. ابراهیم کیانی، از مداحان پیشکسوت تهران دایی من است. این دو عامل باعث شد تا در بچگی جذب هیئت و علاقهمند به خواندن قرآن شوم. در مدرسه ما هم که اسلامی محسوب میشد، کلاسهای قرآن دایر بود. سال چهارم هم معلمی به نام آقای وطنی وارد مدرسهمان شد که بهشدت شیک و باکلاس و منظم بود. او برای نخستین بار جمعخوانی را راه انداخت که کار نویی بود. آقای وطنی ما را مجبور به قرائت قرآن کرد. با توجه به اینکه در محله پامنار و بازار بودیم، شاگرد استاد مروت شدیم که بعدها بنیانگذار نهضت جدید قرائت شد. بدینترتیب قرائت قرآن را دنبال کردم و وارد حوزههای داوری و قرائت حرفهای و تعلیم و... شدم.
شما در خانوادهای مذهبی رشد یافتید. بنابراین انس شما با قرآن طبیعی بود و غیر از این نمیشد انتظار داشت. اما برای جاانداختن فرهنگ قرآنی در خانوادههای معمولی چه باید کرد؟ بالاخره همه که به این شدت مذهبی نیستند...
بدون هیچ شعاری عرض کنم که همهچیز تحت اراده خداوند است. حتی گاهی از خانوادههای مذهبی هم یک عنصر ضدمذهب بیرون میآید. پس باید خدا بخواهد. وظیفه ما این است که زمینه را ایجاد کنیم. قبل از انقلاب، به واسطه نوع حکومت، فضا و سیستم تشویقی برای دعوت مردم به فعالیتهای قرآنی وجود نداشت. سالانه رقابتهای قرآنی برگزار میشد که اوقاف، کسانی را به مالزی میفرستاد. همه کشورها هم این کار را انجام میدادند و ربطی به ماهیت آنها نداشت. اما الان زمینهاش وجود دارد. الان صدا و سیما در این زمینه کار میکند. جایگزینی هم ندارد و قدرت اثرگذاری در این زمینه و هر زمینهای را هم دارد؛ یعنی قدرت این را هم دارد که مردم را پای رحل قرآن بنشاند.
مسئله اصلی اینجاست؛ صداوسیما و دیگر نهادهای درگیر، به برنامههای سطحی و ابتدایی در این زمینه اکتفا کردهاند...
در اینکه سیستم تبلیغی مذهبی ما کمکاری کرده است، شکی نیست. یاد نگرفتهایم که حرف خودمان را چطور به مردم منتقل کنیم. این امر، به همه ما هم مربوط است و صرفاٍ مشکل حاکمیت و نهادها و... نیست. ما تبلیغ را بلد نیستیم. درحالیکه در دنیا، با تجربهها و دانشی که در این زمینه کسب کردهاند جلو میروند. بیان هنری، گمشده این ماجراست. شما مشکلترین و سختترین و تلخترین معارف و حقایق را اگر بخواهید مستقیم به مردم منتقل کنید، آنها را پس میزنند. اینجاست که بیان هنری ورود پیدا میکند. لابد آن حکایت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را وقتی که نوجوان بودند، شنیدهاید. دیدند که پیرمردی اشتباه وضو میگیرد. پیش او رفتند تا بین وضوگرفتن خودشان قضاوت و داوری کند؛ در حقیقت یک نمایش را به اجرا گذاشتند. درحالیکه اگر مستقیم به پیرمرد میگفتند که اشتباه وضو میگیرد، شاید نمیپذیرفت. پیرمرد هم وقتی وضو گرفتن این دو بزرگوار را دید، متوجه اشتباه خودش شد. بیان هنری یعنی این. قرآن خود بیان حقایق سنگین در قالب کلمات و تمثیل و به زبان ساده است. در واقع قبل از اینکه یک کتاب مقدس باشد، یک اثر هنری در قالب کلمات است. خداوند خود میداند که درد بشر چیست. پیامبر اسلام قرآن را با زیبایی تمام قرائت میکردند. طوری که سران قریش نیمهشبها پشت در خانهشان میایستادند و گوش میسپردند. چنان زیبا میخواندند که حتی کافران را هم جذب میکرد، طوری که میگفتند سحر میکند. اصلاً مدینه چرا مدینه شد؟ سر همین قرائت زیبای قرآن بود. به رئیس یثرب گفته بودند که پنبه در گوشاش کند. طرف هم ناراحت شده بود که من اینقدر ضعیف نیستم که با یک تلاوت عقل از کف بدهم. اما همین شنیدن تلاوت قرآن او را مسلمان و یثرب را تبدیل به مدینه کرد و هجرت اتفاق افتاد. ببینید! الان آقای قرائتی معلومات و معارفی دارد اما دهها نفر هستند که معلومات و معارفی بهمراتب بیشتر از او دارند. ولی آقای قرائتی هنرش را دارد و این، همان اهمیت بیان هنری است. صدا و سیما نیازمند این بیان هنری است. ما هم با قرائت زیبای قرآن یکجورهایی خطشکنی میکنیم. خطشکنان در شب عملیات جلو میرفتند و خطشکنی میکردند اما فردا صبح، این بخش مهندسی بود که باید میآمد و خطوط فتحشده را تثبیت میکرد. ما قاریان قرآن دل مردم را با این قرائتها نرم و آماده میکنیم. بقیهاش دیگر نوبت علما و روحانیت است که باید بیایند و مهندسی کنند. شما الان در دهه60، جواد فروغی را درنظر داشته باشید. یک جواد فروغی باعث شد تا سیل بچهها و دانشآموزان به کلاسهای قرآن جاری شود. والدین، بچههایشان را میآورند که از اینها یک جواد فروغی بسازیم. همین موج باعث شد تا خیلی از اساتید و قاریان برتر قرآن که امروز میبینیم، تربیت شوند. تنها به ایندلیل که تصویر و قرائت جواد فروغی از تلویزیون این مملکت پخش شد. صدا و سیما چنین اثری میتواند داشته باشد.
یاد فیلم «علی سنتوری» افتادم. زمانی که فیلم دیده شد، هنرجویان سنتور رشد زیادی داشتند و همه میخواستند به واسطه یک نمایش هنری در یک فیلم، این ساز را بیاموزند...
بله، همینطور است. اثر مستقیم دارد. خدا خودش درد مردمش را میشناسد. یک سازنده اتومبیل، درد ماشینش را بهتر میشناسد؛ بهتر میداند که چه بنزین و روغنی مناسب این خودرو است. خدا هم غذای جسم و روح انسان را میداند. هنر تلاوت قرآن، غذای روحی بشر است. قرائت قرآن، نوعی موسیقی معنوی است و روح انسان با موسیقی عجین است. شاید از علما بپرسید روش دیگری را به شما بگویند. اما من بهعنوان یک معلم قرآن، معتقدم که راه تبلیغ فرهنگ قرآنی از دل میگذرد، نه از راه مغز و مطالعه. وگرنه اگر به مطالعه و مغز باشد که دشمن، حتی قرآن را بهتر از ما میخواند. اما در حقیقت، مومنان هستند که قرآن را تلاوت میکنند؛ یعنی با قلبشان با آن ارتباط میگیرند.
به قول آقای قرائتی، دلیل موفقیت پیامبر اسلام، سوزی بود که برای هدایت بشر داشت...
بله، همین است. راههای تبلیغی همین است. نهاد دیگری هم که میتواند و از نظر قانونی وظیفه هم دارد که فرهنگ قرآن را ترویج کند، آموزش و پرورش است.
اتفاقاً بحثم همینجاست. ببینید ماها که در جنوب شهر مدرسه رفتهایم، معمولاً بدترین کلاسها و معلمهایی که تجربه کردیم، معلمهای عربی و قرآن و... بودند؛ یعنی هیچ خلاقیتی در آموزش قرآن و عربی نداشتند؛ قبول دارید؟
حرف نهایی را زدید چون معلمش اینکاره نبود. معلمی که خودش قرآن بلد نبود، چطور میتوانست آن را یاد بدهد؟ معلم نقاشی یا تربیتی را میفرستادند که قرآن تدریس کند.
درحالیکه طبق فرمایشات خودتان در مصاحبههای قبلی، یک معلم به نام آقای وطنی که هم منظم و باکلاس و خلاق بود، باعث شد تا مسیر شما همیشه عوض شود....
بله. آموزش و پرورش در این حوزه خیانت کرده است؛ به فعالیتهای قرآنی این مملکت خیانت کرده است. آنها 40سال فرصت داشتند که معلمان قرآن بسازند. چطور توانستند این همه معلم فیزیک و شیمی و زیست و... تربیت کنند، ولی نتوانستند معلم قرآنی تربیت کنند؟ این نهتنها حرف من که حرف کارشناسان دلسوز و دلشکسته آموزش و پرورش است. هنوز بعد از 40سال، ساعتهای درس قرآن را به جای اینکه بیشتر کنند، کمتر کرده و به فعالیتهای فوقبرنامه میدهند. وقتی که شما معلمان غیرمرتبط برای تعلیم قرآن میگذارید، جز تنفر چه چیزی در بچهها ایجاد میکند؟ مگر برای تدریس فیزیک، از معلم قرآن استفاده میکنید؟ پس چرا برای تدریس قرآن باید معلم غیرمرتبط بگذارید؟ ما به اندازه کافی مربی و معلم قرآنی تربیت نکردهایم. دانشگاه یک دیپلمه را تحویل گرفته و بعد از 12-11 سال از او یک متخصص پزشکی تحویل جامعه میدهد. چرا آموزش و پرورش در این 12سالی که بچهها در اختیارش هستند، حتی نمیتواند قرائت آنها را درست کند؟
بگذارید کمی غیررسمی بحث کنیم. الان پدر و مادرها باید چه کار کنند؟
پدر و مادر اول خودش باید احساس نیاز کند. وقتی خودش احساس نیاز نمیکند، دیگر کار به آموزش بچهها نمیکشد. الان بحث آموزش مجازی به واسطه بیماری کرونا جدی شده. بچهها ناچارند که جلوی تلویزیون بنشینند. آموزش قرآن را هم به شبکه قرآن سپردهاند. کسی هست که بپرسد اصلاً خود پدر و مادرها انگیزه دارند که جلوی شبکه قرآن بنشینند که حالا بچهها بخواهند این کار را بکنند؟ آنها برای فیزیک و شیمی و زیست و ریاضی بچهشان دغدغه دارند، برای قرآن آنها نه. پدر و مادرها به این درک نرسیدهاند که باید این دغدغه را داشته باشند. ارگانها و نهادهای تبلیغی و ترویجی هم به وظیفهشان عمل نکرده و نمیکنند. آقای قرائتی یک نفر است و نتوانسته خودش را تکثیر کند. شما چند تا روحانی دارید که با این نبوغ شخصی چنین کاری کند؟ متأسفانه تبدیل به سیستم نشده و انفرادی مانده است؛ اینها مشکلات ماست.
و سؤال آخر اینکه، خیلیها میپرسند اصلاً چرا باید قرآن را عربی بخوانیم و آیا این عربیخواندن قرآن، باعث نشده تا نوجوانان و جوانان ما از محتوای اصیل آن دور بمانند؟ من خودم زمانی که نهجالبلاغه را به عربی نگاه میکردم چیزی نمیفهمیدم. تا اینکه یکبار که ترجمه روانش را خواندم فهمیدم چقدر اثرگذار است و از آن دور افتاده بودم...
ماجرا این است که قرآن فقط یک نوشته به زبان عربی نیست؛ حتی نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه و... هم نیست. قرآن یک ترکیب آسمانی است که مفاهیمی را در بهترین زبان دنیا که ظرفیت بیان آنها را داشته، شکل داده. اگر این ظرفیت در زبان انگلیسی بود حتماً خداوند قرآن را به زبان انگلیسی نازل میکرد. از روی تعصب اسلامی هم این حرف را نمیزنم. ایدهآل این است که دیگر مسلمانان، در کنار زبان مادریشان بروند و زبان عربی را هم خوب یاد بگیرند تا بهطور مستقیم بهرهمند شوند. زبان عربی واقعاً ظرفیتهای عجیبی دارد که باید مستقیماً با آن ارتباط بگیریم. حالا اگر این ایدهآل بهدست نیامد، چارهای نیست جز اینکه سراغ ترجمههای خوب برویم. متأسفانه در حوزه ترجمهها هم مشکل داریم. معتقدم باید ترجمه قرآن خاص کودک و نوجوان و جوان و دانشگاهی و... داشته باشیم. اینطور نیست که یک ترجمه کلی داشته باشیم و بگوییم دیگر بقیهاش به ما مربوط نیست. نتیجه این نگاه، میشود بیتفاوتی مخاطبان. پس قرائت قرآن به زبان عربی، یعنی ارتباط مستقیم با یک معجزه کلامی و هنری. مگر میشود مولانا و فردوسی و... را فقط با ترجمه درک کرد؟ شدنی نیست.
محسن قرائتی
زبان شیرین قرآن
وقتی به موضوع اشاعه نماز و فرهنگ قرآنی در ایران میرسیم، نامهایی در این حوزه خودنمایی میکنند. یکی از این نامهای مطرح، که همیشه دغدغه قرآن و نماز را داشته و دارد، حاجآقا قرائتی است؛ یا بهعبارت دقیقتر حجتالاسلام محسن قرائتی. مردی که به قول محمدرضا شهیدیفر، مجری خوشنام تلویزیونی، قدیمیترین تاکشوی تلویزیونی را داشته و دارد. قرائتی در سال 1324و در کاشانزاده شده است؛ در چهاردهسالگی هم وارد حوزه علمیه شد. از همان ابتدایی که ورود به حوزه علمیه پیدا کرد، سادگی و توسل به مثالها و خوشصحبتی، از ویژگیهای خاص او بود. او معتقد بود که برای تبلیغ دین، نیازی به امکانات پیچیده نیست و یک تخته سیاه و گچ کفایت میکند؛ اگر هم نبود، یک کارتن و یک زغال هم کافی است؛ چنانچه در یکی از روستاهای مشهد هم این کار را انجام داده بود. ایده او این بود که کلاس درس و تبلیغ را، باید در هر شرایطی و هر جایی بشود ایجاد کرد. بعد از انقلاب، او مسئول نهضت سوادآموزی و سپس مسئول ستاد اقامه نماز شد؛ برنامه معروف درسهایی از قرآن را هم تا به حال اجرا کرده است که در نهایت تبدیل به یک نهاد خودجوش توسعه فرهنگ قرآنی شده است.
شهریار پرهیزگار
آقای ترتیل قرآن
یکی از نخبههای قرآنی حال حاضر کشورمان را، بدون شک باید شهریار پرهیزگار بدانیم. تلاش کردیم که مصاحبهای با او داشته باشیم که البته عذرخواهی کرده و دیگران را به این منظور مناسبتر دانست. این قاری ممتاز بینالمللی و حافظ قرآن، به سال 1343در تهران به دنیا آمد. از سال 1362بود که شرکت در رقابتهای سراسری قرآن کریم را آغاز کرده و در همان ابتدا، در رشتههای حفظ و قرائت، اول و سوم شد. بعدها نیز در مسابقات مختلف شرکت کرده و برای اجرای قرائت کلامالله مجید، به کشورهای عربستان سعودی ، تانزانیا ، اتریش ، مالزی و لبنان هم سفر کرده است. بیشترین شهرت او به قرائتهایی است که داشته است. ضمن اینکه یک دوره ترتیل قرآن هم ضبط کرده است که در نوع خودش، یک اتفاق مهم در این عرصه بوده و جزو نمونههای شاخص و معیاری جهانی در این حوزه است. بزرگان زیادی درباره این دوره ترتیل نظر داده و آن را تحسین کردهاند. این فعال قرآنی همچنین کتاب «چگونه قرآن را حفظ کنیم؟» را نگاشته و مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت نورالثقلین را همراه با حاج ابوالقاسم و محمدرضا شهیدیپور تأسیس کرده است. استاد پرهیزگار دلیل جذب به قرآن در دوران کودکی را، لحنهای زیبایی میداند که شنیده است.
محمدحسن راستگو
چطوری عمو راستگو؟
همه ما عادت داشتیم که قرآن و مفاهیم دینی و معارف قرآنی را، بهصورت خیلی خشک و رسمی گوش کنیم و به تماشا بنشینیم. یعنی خلاقیتی در این میان وجود نداشت. البته حضور حاج آقا قرائتی که لطفی بود برای خودش. اما کفایت نمیکرد. تا اینکه یک حاجآقای باانرژی و خلاق پیدا شد که برایمان و برای بچهها و کودکان و نوجوانان از قرآن و عترت و دین و... بگوید. اول تعجب کردیم از اینکه یک روحانی را در کسوت یک قصهگو ببینیم. دوم تعجب کردیم از خلاقیتهایی که به خرج میداد. جالب اینکه این روحانی مشهدی را، در برخی از گزارشها و سایتها نیز یک طنزپرداز دینی معرفی کردهاند. این پژوهشگر فقه و اصول و تعلیم و تربیت، مبتکر شیوه خاصی از آموزش و تفریح برای بچهها بوده است. ضمن اینکه بهعنوان کارشناس دینی هم در برنامههای زیادی حضور به هم رسانده است. حضور او در تلویزیون حالا دارد به 35سال هم میرسد. جالب اینکه سالها نیز مدیریت مرکز کودکان حوزه علمیه را هم عهدهدار بود و در حوزه تربیت مربی قرآنی و دینی به سبک جدید، مشارکت زیادی داشته است. جالب اینکه بدانید او در حوزه شعر هم فعال بوده و 2 کتاب شعر هم برای بچهها منتشر کرده و مبدع پردهخوانی قرآنی است.
سیدمحمدحسین طباطبایی
نوستالژی دهه شصتیها
در اواخر دهه 60، نوجوانی ظهور کرد که خیلیها را عاشق قرآن و قرائت کرد. نامش جواد فروغی بود. اصلاً خیلیها نوار او را داشتند و به سبک و سیاق او میخواستند قرائت کنند. به قول موسوی بلده، خیلی از والدین فرزندانشان را تحویل مراکز آموزش قرآن میدانند تا از آنها یک جواد فروغی دیگر بسازد. وقتی که فروغی کمی بزرگتر شده و صدایش دیگر آن جاذبه گذشته را نداشت، کمکم از یادها رفت. اما در نیمه اول دهه 70، یک پسربچه شیرین دیگر ظهور کرد که همه را یکبار دیگر به سمت قرآن و قرائت کشاند و اینبار، والدین دوست داشتند که فرزندی اینچنینی داشته باشند؛ این فرد کسی نبود جز سیدمحمدحسین طباطبایی. او سال 1369در قم متولد شد و در پنج و نیم سالگی حافظ کل قرآن شد. به واقع از او بهعنوان یک اعجوبه قرآنی یاد میکردند. این استعداد در کنار چهره دلنشین و کودکانهاش، باعث شد تا این همه سر و صدا کند. نام دیگرش علمالهدی بود. جالب اینکه حفظ قرآن را هم از دو و نیم سالگی شروع کرده بود. او حالا معمم شده و فعالیتهای قرآنی را ادامه میدهد و کماکان از همان سیستم ابداعی پدرش برای آموزش حفظ قرآن به کودکان استفاده میکند.