• سه شنبه 11 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 21 شوال 1445
  • 2024 Apr 30
چهار شنبه 1 آبان 1398
کد مطلب : 86176
+
-

ریشه‌یابی سبک‌های ناخوشایند سبک زندگی برخی جوانان

سختگیری، بی‌قیدی و شبکه‌های اجتماعی در غیاب الگوهای سازنده، منجر به پرورش نسلی شده که جوان‌هایش بی‌هدف در خیابان‌ها پرسه می‌زنند

ریشه‌یابی سبک‌های ناخوشایند سبک زندگی برخی جوانان

سید رضا مهدوی_ روانشناس

 کمابیش در خیابان‌های شهر شاهد افرادی هستیم که در حلقه‌های دوستی خود صحبت از سبک جدید زندگی‌شان می‌کنند؛ جوان‌هایی که عمرشان از 26سال تجاوز نمی‌کند اما با انتخاب سبک زندگی کوله‌پشتی، دل از خانه و خانواده کنده و مسیر جدیدی را برای ادامه زندگی انتخاب کرده‌اند. 
ریشه‌یابی این رفتارها بین جوانان حکایت از رشد آنها در خانواده‌هایی دارد که هیچ چارچوب خاصی برای تربیت فرزندان خود نداشته‌اند و قانونی برای زندگی در خانواده از سوی والدین تبیین نشده است.
 در چنین خانواده‌هایی والدین با در پیش گرفتن شیوه «اورساپورت»، خود را مکلف به تامین تمام نیازهای مهم و غیرمهم فرزندان کرده‌اند، بدون اینکه با وضع قوانین، چارچوب‌ها و اصولی را برای خانواده تعیین و فرزندان را مکلف به رعایت این اصول و زندگی در قالب این چارچوب‌ها کنند.  درواقع در چنین خانواده‌ای، فرزندان از یک سو زندگی مبتنی بر چارچوب‌های خانواده را فرانمی‌گیرند و از سوی دیگر به پدر و مادر صرفا به چشم حامی مالی نگاه می‌کنند. لذا به هیچ وجه خود را ملزم به رعایت قوانین خانواده ندانسته و در برابر رفتارهایی که بروز می‌دهند خود را پاسخگو نمی‌دانند. 
یکی دیگر از عواملی که باعث می‌شود فرزندان یک خانواده به محض رسیدن به سن نوجوانی و جوانی، خانواده را ترک کنند ناآشنا‌بودن آنها با مسئولیت‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی‌شان است؛ افرادی که در خانواده هیچ‌گاه برایشان مسئولیتی از سوی خانواده تعریف نمی‌شود و فراغت آنها از ایفای مسئولیت‌های زندگی، باعث می‌شود هر زمان که احساس کنند کوله خود را بردارند و از خانه خارج شوند. در واقع خانواده‌هایی که انتظاری از فرزندان خود در قبال تامین خواسته‌های آنان ندارند عامل تربیت نوجوانان و جوانان بی‌مسئولیت و بلاتکلیف در جامعه‌ هستند. 
متأسفانه جوان‌هایی که به سن 18سالگی رسیده‌اند و در سایه رفتارهای غیرحرفه‌ای والدین در تربیت فرزند، به این احساس رسیده‌اند که می‌توانند سبک زندگی مستقل و جدا از خانواده را از کشورهای دیگر تقلید کنند، بعد از استقلال‌خواهی وارد مشکلاتی می‌شوند که برطرف‌کردن آن کار سختی است. 
چنین فرزندانی، تعریفی از زندگی مستقل ندارند و از داشتن حداقل‌های یک زندگی که داشتن شغل یکی از الزامات اولیه آن است محرومند. به این دلیل، گرچه فرزند به ظاهر از خانواده جدا می‌شود اما باز هم به واسطه تامین نیازهای مالی وابسته به خانواده است و والدین چاره‌ای جز تن دادن به این شرایط ندارند، چرا که نگرانند فرزندشان به‌واسطه نیازهای مالی به آسیب‌هایی تن دهد که رهایی از آن کار سختی است. 
درمقابل خانواده‌های بی‌اعتقاد به تعیین قوانین و چارچوب‌های خانواده در تربیت فرزندان، خانواده‌هایی داریم که فرزندان آنها در سایه سختگیری‌های بیش از حد عنان از کف بریده و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند. در این خانواده‌ها متأسفانه هیچ تفکیک سنی‌ای برای مراقبت‌ها و سختگیری‌های خانواده در برابر فرزندان رعایت نمی‌شود.
 در واقع خانواده همان سختگیری‌هایی که برای کودک شش‌ساله خود دارد را برای نوجوان پانزده‌ساله و جوان بیست‌ساله خود هم در پیش می‌گیرد. این خانواده‌ها به‌اصطلاح فرزندان خود را به مرز خفگی می‌کشانند، تا جایی که بچه‌ها رفتن و خلاصی از این شرایط را به ماندن در خانه ترجیح می‌دهند. 
ازسوی دیگر، جوانانی داریم که تحت‌تأثیر گروه همسالان و شبکه‌های اجتماعی ترجیح می‌دهند سبک زندگی کوله‌پشتی، گروهی با دوستان و... را انتخاب کنند. هر سه گروهی که به تفکیک نام بردیم آسیب‌هایی را پیش روی جامعه قرار می‌دهند. 
وقتی این افراد تصمیم به جدایی از خانه می‌گیرند ما با توده‌ای از جوان‌ها روبه‌رو می‌شویم که به جای اینکه به‌عنوان موتور محرک و تولید در جامعه فعال باشند بدون مسئولیت و هدف مشخصی در جامعه پرسه می‌زنند؛ نسلی که باید مولد نسل بعد خود باشند. حال فکر کنید نسلی که نتوانسته وظیفه، رسالت و نقش خود را در جامعه پیدا کند چطور می‌کند در تولید نسل موفق بعد از خود مؤثر باشد؟ 
با جوانانی که در بهترین سن زندگی خود نتوانسته‌اند جایگاهی برای خویش در جامعه پیدا و مسئولیتی را قبول کنند، چه باید کرد؟ چطور باید مانع از تربیت این نسل شد؟ تنها پاسخ ما چیدن پایه‌های یک خانواده براساس مسئولیت‌پذیری اعضای آن است.
 کاری که باید والدین از سن کودکی برای فرزندان خود انجام و به آنها یاد دهند، زندگی در جامعه کوچکی به نام خانواده ملزم به رعایت قوانین است؛ قوانینی که برای همه اعضای خانواده صدق می‌کند و همه موظف به رعایت آن هستند. 
وقتی فرد در خانواده احساس مسئولیت و زندگی در چارچوب قانون کند خود را فرد بیهوده‌ای به شمار نمی‌آورد و با تکیه بر این مسئولیت‌ها می‌تواند راه خود را در جامعه بزرگ‌تر بعد از خانواده پیدا کند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید