• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
سه شنبه 15 مرداد 1398
کد مطلب : 70914
+
-

از اعداد و ارقام فروش فیلم‌های سینمایی چه نتیجه روانشناسانه‌ای می‌توان گرفت؟

همه با هم درد می‌کشیم

همه با هم درد می‌کشیم

زهرا رستگارمقدم

با نگاهی به جدول پرفروش‌ترین فیلم‌های دهه 90 شاید این نتیجه کلی حاصل شود که مردمان خوشحالی داریم. کمدی، کمدی و کمدی در بالاترین رتبه‌ها و بیشترین خانه‌ها جای خوش کرده و مردم فقط برای خندیدن است که پول می‌پردازند. از این‌رو با کورش ساسانی، روان‌درمانگر درباره این انتخاب سرخوشانه مخاطبان ایرانی صحبت کرده‌ایم و از او پرسیده‌ایم این میل عجیب به ساخت فیلم‌هایی با نام کمدی چقدر توانسته برای فیلمساز، تماشاگر فیلم و سینمای ایران مفید باشد و این ذائقه از کجا می‌آید.



 با توجه به جدول پرفروش‌هایسینمای ایران می‌توان این سؤال را مطرح کرد که چه پارامترهایی در فروش فیلم مؤثر است و تمایل به ژانر کمدی چگونه در تماشاگران شکل گرفته؟
پارامترهای فراوانی در فروش یک فیلم نقش دارد که شاید بتوان به چند مورد آن اشاره کرد. به‌طور مثال بعضی از این فیلم‌ها وابسته به نهاد یا سازمان خاصی هستند که با اهرم فشار خود توانسته‌اند فروش‌شان را تضمین کنند اما درباره فیلم‌های کمدی که اشاره کردید، شاید در این جدول و مجموعه فیلم‌های پرفروش نتوان فیلم کمدی‌ای را نام برد که هم ساحتی هنری داشته باشد و هم از ابتذال و سطحی‌نگری به دور باشد. گویا این رویه‌ای مرسوم در سینمای ایران است. بنابراین بیشتر فیلم‌ها درگیر طنز موقعیت و نوعی سطحی‌نگری هستند و ظاهرا این نگاه غالب در تولید فیلم‌هایی از این دست است. چنین نگاهی باعث می‌شود اثر تولیدشده معمولا ماندگار نباشد و صرفا روی موج‌های به‌وجودآمده سواری کند. اینکه چرا مخاطبان سراغ چنین فیلم‌هایی می‌روند، شاید به این دلیل باشد که چنین آثاری نوعی فضای تنفس برای شخص ایجاد می‌کند که تماشاگر را از دل زندگی و چالش‌های آن خارج و دمی را برایش خوش می‌کند.

 خب به قول شما این فضای تنفس، فروش خوبی برای سینما داشته است اما ماحصل آن برای آیندگان چیست؟ و به‌طور کلی چرا برای مخاطب چنین فضاهایی جذابند؟

اگر به دهه 80 برگردیم، تصور نمی‌کنم چندان یادمان باشد در دوره پیشین چه فیلم‌هایی نمایش داده شده یا مضمون فیلم‌های پرفروش آن دوره چه بوده است، مگر فیلم‌هایی که براساس تفکر خاصی شکل گرفته باشند. به‌نظر می‌رسد در عرصه هنر ماجرا از این قرار است چون اثر هنری با احساسات انسانی گره خورده؛ هرچه یک اثر هنری بیشتر بتواند احساسات عمیق انسانی را درگیر کند و در عین حال او را به تفکر و تعمق وادارد، تأثیرگذارتر و برعکس، هرچه آن اثر سطحی‌تر باشد، کم‌اثرتر است. بخش زیادی از این کمدی‌ها که بسامد بالایی در این جدول دارند، درباره موضوعاتی صحبت می‌کنند که چندان در زندگی روزمره با آن روبه‌رو نمی‌شویم و در موردشان صحبت نمی‌کنیم؛ مثلا نیش و کنایه‌های سیاسی یا کنایه به رفتارهای ایرانی و برجسته‌سازی آنها تا صاحب اثر بتواند از مخاطبانش خنده بگیرد. دست‌گذاشتن روی موضوعاتی که یا نمی‌خواهیم یا مجالی برای وقت‌گذاشتن روی آنها نداریم یا به ظاهر خط قرمزهایی در جامعه محسوب می‌شوند، دستاورد این قبیل فیلم‌هاست. شاید هم نگاه‌کردن به‌خودمان از زاویه‌ای دیگر است و چون به آن پرداخته نمی‌شود نوعی سبکی و خنده می‌آورد. از طرفی چون در فضای اجتماعی نمی‌توانیم چندان به‌صورت جمعی خوشحالی کنیم، اینگونه شادی‌آفرینی می‌کنیم.

  تماشاگران فیلم‌های ایرانی انگار وقتی به سالن‌های سینما پا می‌گذارند، مدام در فکر آن هستند که کجا می‌توانند به موضوع فیلم بخندند. از این‌رو شاهد آنیم  که در تماشای فیلم‌های درام نیز نقاط فاجعه‌بار داستان گاهی از تماشاگر خنده می‌گیرد. چرا چنین دست به خنده شده‌ایم!؟شاهد این گفته‌هایم تماشای فیلم «ابد و یک روز» سعید روستایی یا «خانه پدری» کیانوش عیاری است که مخاطب به بعضی فجایع می‌خندد. مشخصا اگر بخواهم اشاره کنم می‌توانم صحنه انتظار خانواده برای عطسه مادرشان را بگویم که به دردی فلج‌کننده ختم می‌شد. اما مخاطب به راحتی خنده را جایگزین فاجعه درد کرد.چرا ما اینگونه‌ایم؟

به‌نظرم بهتر است این مسئله را در دامنه وسیع‌تری بررسی کنیم. در سال‌های اخیر که روابط به واسطه شبکه‌های اجتماعی تغییر کرده، نگاه‌مان به وقایعی که فاجعه‌آمیز و دردناک هستند، اغلب همراه با خنده و تمسخر است. این جامعه از آنجا که دستخوش اتفاقاتی بوده و به‌طور کلی جامعه خوشحالی نیست، بستری پیدا کرده تا از آن درد فارغ شود و بخندد. این خنده گاهی همچون یک مکانیزم دفاعی عمل می‌کند تا کمتر درد بکشیم و آسیب زیادی نبینیم. اما مشکل آنجاست که وقتی با دردی مواجه می‌شویم، به جای واکنش سالم یا همدلانه یا به‌جا آوردن سوگ، با خنده و تمسخر از این واکنش‌های بالغانه می‌گریزیم. وقتی برای مواجهه با سمت تاریک مسائل انسانی، ظرفیت و گنجایش روانی‌ لازم را نداشته باشیم، سعی می‌کنیم مسائل را در سطحی قرار دهیم که با کمترین رنج ممکن از آن عبور کنیم. انگار با خنده یا تمسخر نوعی پوسته محافظ برای خودمان می‌سازیم که در عین رنج بتوان از موقعیت‌های سخت جان به در برد. این امر باعث می‌شود طنز هوشمندانه‌ای که بتواند آدم را به تعمق وادارد، به کناری گذاشته ‌شود. ذهن و روان ایرانی، چندان ذهن خوشحالی نیست؛ به‌عبارتی ما ناخودآگاه جمعی خوشحالی نداریم. از این‌رو چنین خنده‌هایی نوعی ماسک است روی ظرفیت پایین روانی‌مان نسبت به رنج و محنت.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :