گفتوگو با رانندهای که مسافرانش را با یار مهربان آشتی میدهد
کتابخانه سیار آقا بهنام
مهین قاسمخانی_ خبرنگار
این روزها ابزارهای ارتباطی نوین که از آن با عنوان فضای مجازی یاد میشود، مانند چاقوی دولبهای است که از یک سو میتواند سودمند باشد و ارتباط بین آدمها را تسهیل کند و از سوی دیگر در صورت زیاده روی در استفاده از این ابزارها میتواند انسانها را از دنیای حقیقی دور کرده و میان آنها فاصله بیندازد. هر روز در اتوبوس، تاکسی، قطار، مترو، هواپیما، بانک، خانه، مطب و... آدمهایی را میبینیم که چنان غرق در گوشیهای تلفن همراه خود هستند کهگویی از دنیای حقیقی نه چیزی میشنوند و نه چیزی میبینند. در این بین تعداد آدمهایی که متوجه این خطر شدهاند، زیاد نیست. یکی از این آدمها «بهنام هلالی» راننده یکی از شرکتهای حملونقلی است که با احساس خطر تصمیم گرفته به وسیله خرید کتاب، مسافرانش را با دنیای واقعی آشتی دهد. او کتابها را دراختیار مسافرانش میگذارد تا حداقل در مدت زمانی که با هم همسفر هستند، نگاهشان را از گوشی بردارند و به یار مهربان بدوزند.
سمند سفید جلو پایم ترمز میکند. قرار است با این خودرو که از یک شرکت حملونقلی گرفتهام، به بهشت زهرا(س) بروم. به مسافت دور و درازی که از محله فلاح در منطقه17 تا بهشتزهرا(س) در پیش دارم، فکر میکنم و تنها چیزی که احساس میکنم مرا در این مسیر سرگرم میکند، تلفن همراهم است. در کیفم دنبال تلفن همراهم میگردم، اما هنوز پیدا نکردهام که نگاهم به تعدادی اسم جذاب گره میخورد؛ «پول، پول، پول»، «بیشعوری»، «پدر پولدار، پدر فقیر»، «شازده کوچولو»، «جیمزجویس دوبلینی»، «سقوط»، «15روز تا سلامتی»، «پیرمرد و دریا» و... اینها فقط بخشی از کتابهایی است که راننده در کیفهای پشت صندلی ماشینش و هرجایی که میشده جاسازی کرده است. نخستین سؤالی را که به ذهنم میرسد، میپرسم: «انگار شما خیلی اهل مطالعه هستید که اینهمه کتاب در ماشین دارید.» لبخندی زده و جواب میدهد: «من خیلی اهل کتاب خواندن نیستم، یعنی وقتش را ندارم.» دومین سؤال را هم میپرسم: «پس این کتابها...» بیآنکه سؤالم تمام شود، میگوید: «این کتابها را برای مسافرهایم خریدهام.»
آشتی با دنیای واقعی
«بهنام هلالی» 37سال دارد و پدر یک دختر 5ساله به نام یسنا و یک پسر 2ساله به نام یاسان است. اهل کیانشهر است و بعد از آنکه شرکت بازرگانی که در آن کار میکرد تعطیل شد، نامش را در فهرست رانندگان این شرکتهای حملونقل مسافر ثبت کرده و حالا جزو پرکارترین رانندگان است. با آنکه جزو متمولان جامعه نیست و هرماه مبلغ زیادی از درآمدش را باید تقدیم صاحبخانه کند، اما مقداری از پولش را صرف خرید کتاب برای مسافرانش میکند. میگوید: «اغلب مسافرهایم به راههای دور میروند و میبینم که در طول راه، بیشتر آنها به صفحه تلفن همراهشان چشم میدوزند و غرق در فضای مجازی میشوند.
برای همین تصمیم گرفتم با خرید کتاب برای مسافرانم، آنها را با دنیای واقعی آشتی دهم.» اما فرهنگسازیهای او به همینجا ختم نمیشود.گاه بعضی از مسافرانش، کتابی را که خوششان آمده از او میخرند و او کتابهای دیگری جایگزین آنها میکند. میگوید: «باری به هرجهت خرید نمیکنم. خریدهایم کاملاً هدفمند است. سعی میکنم کتابهایی که میخرم، از نظر موضوعی تنوع داشته باشد. در بین همین کتابها اگر دقت کنید، میبینید که از رمانهای داخلی و خارجی گرفته تا کتابهایی با موضوع اجتماعی، هنری، سلامت و... وجود دارد.
من حتی به فکر بچهها هم هستم و سعی میکنم همیشه چند کتاب مناسب سن آنها در ماشین داشته باشم.» بده بستان فرهنگی بین هلالی و مسافرانش تا آنجا پیش رفته که حالا بعضی از مسافرانش که از کتابها خوششان آمده، او را هم تشویق به مطالعه میکنند. میگوید: «ماه گذشته یکی از مسافرها کتابی را که خوانده بود، به من توصیه کرد. من هم آن کتاب را خریدم، خواندم و کلی چیز یاد گرفتم.»
به مقصد رسیدهایم. هنگام پیاده شدن اصرار دارد یکی از کتابها را امانت ببرم و مطالعه کنم. میگوید: «هرکدام از کتابها را که دوست دارید، امانت ببرید و بخوانید. بعد تماس بگیرید تا هر وقت به محله شما آمدم، پس بگیرم.»