• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
دو شنبه 2 اردیبهشت 1398
کد مطلب : 53139
+
-

سپهری و ذوق تواجد قرب

روایت
سپهری و ذوق تواجد قرب


اصغر ضرابی/ منتقد و روزنامه‌نگار پیشکسوت
اول اردیبهشت 1359 سهراب سپهری پس از چند ماه بیماری طاقت‌‌سوز سرطان خون، پیش از ظهر در بیمارستان پارس تهران به سکوت ابدی پیوست. بر بالین او شاهرخ مسکوب، رضا مافی، داریوش شایگان، من و چند نفر دیگر حضور داشتیم. از مرگ ترسیده بود. بسیار هم ترسیده بود. رنگش سفید بود. دست راستش را گرفتم و گفتم مگر نمی‌گفتی مرگ پایان کبوتر نیست. زهرخندی زد. سکوت کرد. پی برده بود که مرگ نه تنها پایان کبوتر بلکه پایان هر تنابنده‌ای است.  سپهری اهل کاشان نبود. در قم زاده  شد، در کاشان زیست و در تهران زندگی را بدرود گفت.  مدتی با ما در خانه شاهرودی در خیابان فاطمی کوچه باباطاهر زندگی کرد. آخرین خانه‌اش در گیشا، خیابان 33 بود.

او زمانی ساکن گیشا شد که تهران در آستانه تغییرات شهرسازی بود. دلیل انتخاب گیشا خلوتی آنجا بود. چرا که گیشا پیش از آن بیابان بود و مانند محله سعدی شمالی به آن محله لختی‌ها می‌گفتند. گریز از شلوغی موجب شده بود با وجود علاقه‌اش به تیم عقاب تمایلی به حضور در امجدیه برای تماشای بازی تیم محبوبش نداشته باشد. در همه عمرش تنها یک مقاله نوشت که آن را به من داد تا برای چاپ به کیهان ورزشی بدهم. تکیه کلامش «البته» بود. حتی اگر می‌گفتیم: دارم می‌روم بمیرم، می‌گفت: البته. مرگ‌او غریبانه و بدون بازتاب بود. چرا که خبر آن تحت‌الشعاع تب و تاب سال‌های اول انقلاب قرار گرفت.

اما پس از مرگش مشهورتر شد. شعر سپهری پس از انقلاب مد روز شد. هشت کتاب یکی از هدایای مرسوم آن روزگار بود که افراد برای چشم‌روشنی به هم می‌دادند. مخصوصا خانم‌ها و به طور ویژه دختران دبیرستانی عاشق شعرهای او بودند،گرچه در سال‌های اخیر تب سپهری فروکش کرده است. شعر سپهری به عقیده من مونتاژ تصاویر است. در شعر او باروت و دینامیت وجود ندارد. سپهری به نوعی در پی شهود تواجدی بود، یعنی عبور از ذوات متصف و جرعه‌نوشی از کاسات وحدت و نیل به ذوق مواجید قرب. این در واقع پارادوکس او بود. مگر نه این که نهایت عشق این است که محب در محبوب فانی شود و رسم دویی از میان برخیزد؟ اما او هرگز قادر به این براندازی نشد. هایکو اولین مقوله‌ای بود که جذب آن شد مانند سبک هندی که به غلط سبک اصفهانی گویند. بیدل را ببینید. بدون این که تصاویر را مونتاژ کند ایفاد حس و ادراک می‌کند. اما سپهری دنبال توحد است. بی‌آنکه تفرغ را درو کند. پس لاجرم دست راستش را با دو دست گرفتم. چشمهایش سویی نداشت. شیارهای زمان با فرایافت‌های دیرمانده به چهره مهتابی‌اش آب می‌پاشید.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :