• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
پنج شنبه 27 دی 1397
کد مطلب : 44961
+
-

مروری بر فیلم‌هایی که در این سال‌ها ما را به دهه60 بازگردانده‌اند

تلنبار نوستالژی روی پرده نقره‌ای

تلنبار نوستالژی روی پرده نقره‌ای

نیلوفر ذوالفقاری
از دهه پرماجرای 60 برای آنها که آن روزها را به یاد دارند، خاطرات تلخ و شیرین زیادی باقی مانده اما برای جوان‌ترهایی که در آن سال‌ها هنوز به دنیا نیامده یا کودک بودند، فقط مواجهه با المان‌های آشنا و نوستالژیک آن سال‌ها، یادآور یکی از تاریخی‌ترین دهه‌های ایران است. فیلمسازان زیادی در این سال‌ها با بهره‌بردن از این المان‌های آشنا، تماشاچیان را به سالن‌های سینما کشانده‌اند. فیلم‌های کمدی از شرایط فرهنگی و اجتماعی این دهه و تناقضات آن با شرایط امروز برای خنداندن مخاطب استفاده کردند و فیلم‌های جدی، اتفاقات مهم و پرتعداد آن را به تصویر کشیدند. این هفته فیلم‌‌هایی را که رد پای دهه 60 در آنها دیده می‌شود مرور کرده‌ایم؛ چه فیلم‌هایی که از این دهه به‌عنوان یک بستر زمانی در روایت قصه استفاده کرده‌اند و چه فیلم‌هایی که به دهه60 پرداخته‌اند تا فقط نوستالژی آن سال‌ها زنده شود.

   ماجرای نیمروز؛ یک داستان سیاسی



یکی از انتقاداتی که معمولا منتقدان به بهانه‌های مختلف دوباره آن را مطرح می‌کنند این است که با وجود اهمیت حوادث دهه60 در تاریخ انقلاب اسلامی ایران، هم در بعد داخلی و هم در بعد خارجی، این اتفاقات چندان که باید مورد توجه سینمایی‌ها قرار نگرفته است. منتقدان می‌گویند جنگ هشت‌ساله تحمیلی یکی از مهم‌ترین دلایلی است که توجه‌ها را به این دهه معطوف کرده و شاید فرصت پرداختن به موارد سیاسی دیگر را به هنرمندان نداده است. از حوادث سیاسی مهم دهه 60مثل اقدامات گروهک‌های تروریستی منافقین و فرقان و حوادثی چون انفجار دفتر ریاست‌جمهوری، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، شهدای محراب و شهادت بزرگانی چون مفتح، مطهری و... در آثار سینمایی نشانی نیست. تنها چند فیلم محدود راجع به این دست از حوادث دهه60 ساخته شده‌اند که «ماجرای نیمروز» یکی از آنهاست. این فیلم تلاش کرده با نگاهی بی‌طرفانه به اقدامات تروریستی «گروهک مجاهدین خلق» ‌بپردازد. فیلم به‌طور مشخص به ترورهای سال1360 منافقین می‌پردازد که بعد از درگیری‌هایی پس از برکناری بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت شدت می‌گیرد. محمدحسین مهدویان- کارگردان جوان فیلم- قبل از ماجرای نیمروز در فیلم« ایستاده در غبار» به یکی از مهم‌ترین مسائل بی‌پاسخ تاریخ دفاع‌مقدس و انقلاب یعنی ربوده شدن احمد متوسلیان پرداخت که چندان موفق نبود. با این حال طراحی گریم، لباس و صحنه‌های فیلم ماجرای نیمروز به شکلی است که مخاطب دهه هفتادی فیلم به خوبی آن را درک و باور می‌کند و مخاطبان دهه50 و 60 و حتی قبل‌تر از آن سال‌ها را در ذهن مرور می‌کنند و کمتر اشکالی را می‌توانند به آن بگیرند‌. زوایا و حرکات دوربین و ریتم و تدوین فیلم هم طوری است که ترس و التهاب روزهای سال60 در وجود مخاطب شکل می‌گیرد و موسیقی متن مناسب ماجرای نیمروز هم به این امر کمک شایانی کرده است‌.

   هزارپا؛ کمدی و سفر به دهه60



با اینکه در کمدی «هزارپا» اتفاقات در دهه 60 رخ‌ می‌دهند و دیدن نوستالژی‌های این دهه در فیلم به تکرار اتفاق می‌افتد، اما ابوالحسن داوودی تلاش کرده قصه خود را جدا از بستر زمانی آن پیش ببرد. این یعنی هزارپا فقط به نیت زنده‌کردن خاطرات دهه 60 ساخته نشده اما از این فضا بهره برده است. دوره زمانی‌ای که هزارپا در آن روایت می‌شود، دوره‌ای است که برای مخاطبان سینمای کمدی ایران تازگی ندارد و پیش از این هم شاهد کمدی‌هایی کم و بیش با همین سبک و سیاق بوده‌ایم. استفاده از مناسبات و ظاهر آدم‌ها در دهه 60 کمک خوبی به فیلمساز کرده تا فضا را کمی تنوع ببخشد. نشان‌دادن مسائل و حتی اصطلاحات کلامی و اخلاقی زمان حال در فضای آن دهه هم جواب داده و روی فیلم نشسته و این شکست زمان، شوخی‌های بامزه‌ای را به‌وجود آورده است؛ هرچند طراحی صحنه در بازنمایی ظاهر آن سال‌ها ضعیف عمل می‌کند. در هزارپا هم مانند «نهنگ عنبر» فضایی را می‌بینیم که داشتن ویدئو جرم، کارمند یک اداره‌بودن نهایت خوشبختی است و مشاغل کاذب و زیرزمینی بیش از هر زمان دیگری رونق دارند اما این فیلم ها نگاهی طنز و کمدی به آن روزها دارند. تفاوت این دو فیلم در این است که بازگشت به آن روزها فقط برای تقویت حس نوستالژی بیننده نیست بلکه یک عنصر دراماتیک در قصه فیلم است و نگاهی عمیق‌‌تر و موشکافانه‌تر به اوضاع‌واحوال این روزها می‌اندازد.

   آباجان، این قصه آشناست



هاتف علیمردانی در «آباجان» به سراغ خانواده‌ای سنتی رفته که در سال1365 روابط و زندگی‌شان نه‌تنها تحت‌تأثیر جنگ است بلکه مشکلات درونی خودشان هم آنها را به چالش می‌کشد. این تعریفی است که در بخش «درباره فیلم» به نوعی به‌عنوان خلاصه داستان برای معرفی «آباجان» مطرح می‌شود. شاید نتوان هیچ دوخطی مناسبی برای فیلم پیدا کرد بنابراین خط قصه خاصی برای فیلم وجود ندارد. آباجان، جزو آن دسته فیلم‌هایی است که بسیاری از سکانس‌های آن تنها نقش نوستالژیک‌بودن را برعهده دارد و ارتباطی با پیشبرد قصه پیدا نمی‌کند؛ ویژگی‌هایی مانند کفتربازی و کارت‌بازی المان‌های آشنای مخصوص دهه60 هستند اما روایت فیلم از دهه 60، روایت جدیدی نیست. البته سازندگان تلاش کرده‌اند از بازه زمانی انتخاب شده حداکثر استفاده را برای جذب مخاطب بکنند، فضاسازی خانه داستان خوب از کار درآمده است. در بازسازی مقطع زمانی مورد نظر سوتی و گافی دیده نمی‌شود. در آباجان حتی به همنوایی باند صوتی فیلم با زمان و مکان موقعیت‌ها فکر شده است. علیمردانی در اظهارنظری گفته است: «آباجان، جزو دغدغه‌های دوران کودکی من و روایت‌کننده لحظه‌هایی از زندگی من بود که تجربه کرده‌ام. فکر کردم که لازم است این لحظه‌ها به فرزند من منتقل و او متوجه شود که ما در برهه‌ای از تاریخ چگونه زندگی  می‌کردیم».

   نفس؛ آلبومی از روزهای آشنا



نرگس آبیار در دومین فیلم سینمایی خود، دهه 60 را برای روایت داستانی انتخاب کرد که با موضوع زندگی در زمان جنگ گره خورده بود. خانواده‌ای که از هراس آسیب موشک‌باران، شهر را ترک کرده‌اند، تلویزیونی سیاه و سفید که بچه‌های داستان به شوق دیدن معدود کارتون‌های آن با هیجان دورش جمع می‌شدند، عادت سرگرم‌شدن با ساده‌ترین بازی‌ها بدون اسباب‌بازی و دستگاه‌های الکترونیکی، خرید با کوپن و مناسبات همسایه‌ها با همدیگر نشانه‌های آشنای دهه60 هستند که در فیلم «نفس» دیده می‌شوند. هرچند فیلم، داستانی را در آن دوره روایت می‌کند و قرار نیست از المان‌های آشنای این دهه فقط برای خاطره‌بازی و جذب مخاطب استفاده کند، اما اتفاقا بازسازی فضاهای آن زمان، از مدرسه گرفته تا خانه و حال و هوای آدم‌ها، به‌خصوص سکانس‌های مربوط به مهمان‌شدن خانواده در خانه بستگان در یزد و ورود دخترک به اتاقی که سطح آن با پیله‌های ابریشم پوشانده شده بسیار در جلب توجه مخاطب نقش داشته‌اند.

   نهنگ عنبر؛ خندیدن به خاطره‌ها



از بین فیلم‌های کمدی که به دهه60 برگشتند، «نهنگ عنبر» ساخته سامان مقدم در 2 قسمت، بازگشت کامل به دهه60 و خاطره‌بازی با المان‌های آشنای این دهه است. نهنگ عنبر همه دیده‌شدن و فروش خود را مدیون به نمایش گذاشتن نوستالژی‌های دهه شصتی است و بسیاری از سکانس‌ها، نقشی در پیشبرد قصه ندارند بلکه تنها برای جذابیت خاطرات مشترک است که در فیلم گنجانده شده‌اند. مقدم، فرصت ایجاد لحظات کمیک بسیاری در اختیار داشته که مطابق انتظارات، سراغ سوژه‌هایی مثل ممنوعیت استفاده از دستگاه پخش ویدئو و موسیقی‌های شاد لس‌آنجلسی و جنگ رفته است. در «نهنگ عنبر1» همه نقطه اتکای فیلم، استفاده از گریم و طراحی لباس برای نزدیک‌‌ترشدن به فضای دهه 60 است اما در نهنگ عنبر2، این ویژگی‌ها برای مخاطب عادی شده و دیگر چندان جذابیتی ندارد. مگر چندبار قرار است که فقط به چالش‌های جوان‌های دهه 60 با مأموران انتظامی (کمیته) بخندیم؟ موقعیت‌های اینچنینی در قسمت اول به شکلی جذاب روایت شده مثل ماجرای کوتاه‌کردن موی جوان‌ها در خیابان. اما در قسمت دوم به تکرار از این موقعیت استفاده شده، اگر قرار است بار دیگر با الگوی مواجهه با مأموران انتظامی بخندیم، چرا باید یک‌بار در پارک (ماجرای ورزش صبحگاهی) و دوباره در چهارشنبه‌سوری با این موقعیت یکسان مواجه شویم؟ شاید اگر مقدم، توازنی در پرداخت به دوره‌های مختلف زندگی ارژنگ صنوبر، نقش اول فیلم خود برقرار می‌کرد، می‌شد نهنگ عنبر را یکی از سرگرم‌کننده‌ترین کمدی‌ها لقب داد. اما به‌نظر می‌رسد تماشای دوران زندگی ارژنگ صنوبر در دهه‌های 50 و 60 ، تنها دلیل قانع‌کننده برای تماشای فیلم بوده است.

   بمب، یک عاشقانه؛ نوستالژی، جانمایه اصلی فیلم
از نام فیلم هم پیداست که قرار است با تماشای آن به دوران بمباران شهرها در جریان جنگ تحمیلی برگردیم. آخرین ساخته پیمان معادی سراسر پر از سکانس‌هایی است که هر دهه‌شصتی از آنها خاطره دارد. همه دهه شصتی‌ها که این تجربه را پشت سر گذاشته‌اند خوب یادشان هست که در پناهگاه‌ها چقدر هیجان‌زده می‌شدند و درست مثل سعید با دستانشان روی دیوار سایه‌های متحرک می‌ساختند. لحظاتی که ساکنان ساختمان در زیرزمین جمع می‌شوند تا بمباران قطع شود، صدای تخته‌نرد بازی‌کردن و سکانس‌هایی که در دفتر مدرسه اتفاق می‌افتد و مدیران و معلمان را نشانمان می‌دهد، همه جزو فضاسازی‌هایی هستند که می‌تواند شرایط سال‌های دهه60 را به یاد مخاطب بیاورد. جذابیت جدیدترین فیلم معادی ایجاد حس نوستالژی است. فضاسازی فیلم در القای آن حال و هوا و شرایط زندگی مردم در سال‌های جنگ، موفق بوده است. اما در طراحی صحنه با اینکه تلاش فراوانی انجام شده تا شباهت کاملی به فضای دهه 60 داشته باشد، ضعف‌هایی وجود دارد. در سکانس‌های بیرونی فیلم ما با المان‌هایی مواجه می‌شویم که مربوط به دهه 60 بودند (مانند نوار کاست، باجه تلفن، زنبیل و..)، اما حضور چنین مواردی در مقابل صحنه بدون آنکه نسبتی با تصویر داشته و مناسب موقعیت باشند، به نوعی افراط و اشتباه در به تصویرکشیدن سال‌های دهه 60 به‌شمار می‌رود. در «بمب، یک عاشقانه» هم بسیاری از تصاویر خاطره‌انگیز تنها برای ساختن یک صحنه نوستالژیک پیش چشم مخاطب قرار گرفته‌اند.




ابوالحسن داوودی، کارگردان سینما:
فیلمسازی درباره دهه60، حرکت روی لبه تیغ است



ابوالحسن داوودی در آخرین ساخته سینمایی خود مخاطب را به دهه 60 می‌برد و با نمایش آدم‌ها و مناسباتشان در آن دوره، فضای خنده‌دار کمدی «هزارپا» را می‌سازد. داوودی معتقد است که فیلم ساختن درباره دهه 60 تکراری نمی‌شود؛ چرا که در این دهه مهم‌ترین اتفاقات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر را شاهد بوده‌ایم.

  فیلم ساختن درباره دهه60 مدشده یا روش تکراری و امتحان پس‌داده این سال‌هاست؟
اینکه چون 2فیلم کمدی درباره دهه 60 ساخته شده است پس حتما تکرار همدیگر هستند، گزاره اشتباهی است. از طرف دیگر اینکه فیلم ساختن درباره این دهه، فیلمساز را در موقعیت امن قرار می‌دهد هم واقعیت ندارد؛ یعنی لزوما فیلمی که نوستالژی‌های این دهه را زنده می‌کند مورد توجه قرار نمی‌گیرد.

  پس شما چرا این دوره را به‌عنوان بستر زمانی فیلم خود انتخاب کردید؟
 دهه 60 برای من که سعی می‌کنم نگاه جامعه‌شناسانه داشته باشم از این نظر مهم است که دوره عطف کاملی در تاریخ بعد از انقلاب است؛ دهه‌ای پر از تناقضات و موضوعات مهم و نسلی که آرام‌آرام شخصیت خود را شکل می‌دهد. بنابراین این دوره برای فیلمسازی با نگاه جامعه‌شناسانه جذاب است؛ دهه‌ای که از همه اتفاقات اندک بهره برده و هیچ وجهی از آن خالی از چالش نمانده است. از طرف دیگر این دوره را می‌توان دوره جابه‌جایی فرهنگی در تاریخ ایران به شمار آورد. با پیروزی انقلاب اسلامی، فرهنگ دچار جابه‌جایی و تحول جدی می‌شود اما خیلی از مظاهر فرهنگی‌ باقی می‌ماند. به همین دلیل تضادهای اجتماعی در این دوران شدت بیشتری به‌خود می‌گیرد.

  فیلم ساختن درباره این دهه چه چالش‌هایی داشت؟
 ساخت هزارپا در بستر دهه 60 ما را روی لبه تیغ می‌برد؛ چرا که نباید با این دهه پرماجرا و حساس با بی‌احترامی رفتار کرد. در این دهه هرچند مشکلاتی اعم از جنگ، زلزله، سیل و... وجود داشت، اما امید به زندگی و صداقت بیشتری نسبت به امروز در زندگی عامه مردم دیده می‌شد. از این نظر دهه 60 برای من، دهه بسیار محترمی است. مردم در مسیر زندگی‌ صادق‌تر از امروز بودند و همین صداقت، فضای مثبتی در زندگی همگانی ایجاد کرده بود به‌طوری که همه آن سال‌های سخت جنگ با همدلی اجتماعی سپری شد. در ساخت هزارپا سطح شوخی‌های ما جز ملاحظات و سانسورهای موردنظر وزارت ارشاد، وابسته به این زاویه نگاه و حرمتی بود که برای دهه 60 قائل هستیم؛ حرمتی که خط قرمز اصلی ما در نوشتن فیلمنامه بود. من بیش از فکرکردن به سانسورهای بیرونی، ممیزی خودم را در اولویت داشتم و مرز شوخی‌ها را با این معیار می‌سنجیدم.

  فیلم ساختن با نوستالژی‌های دهه60 سینما را به تکرار نینداخته است؟
در این سال‌ها قصه خیلی فیلم‌ها مخصوصا کمدی‌ها در دهه60 اتفاق افتاده است. برخی از اهالی سینما و منتقدین، هزارپا را به کپی‌برداری از آثار مشابه مثل «نهنگ عنبر» متهم می‌کنند. نهنگ عنبر 1 که به لحاظ کمدی جذاب بود و من هم در سینما مثل سایر مخاطبان به آن خندیدم، از حیث موضوع تفاوت زیادی با هزارپا دارد اما در بستری مشابه اتفاق می‌افتد؛ بستری که می‌توان هزاران اثر درباره آن ساخت و اکران کرد؛ مثل جنگ جهانی اول و دوم که بستر آثار زیادی در سینمای غرب بوده و هنوز هم فیلم‌هایی در این برهه زمانی ساخته می‌شود. این آثار می‌تواند از جهات و زوایای نگاه مختلف، موضوعات را مورد بررسی قرار دهد و روی پرده سینما بیاورد. فیلمساز به هرحال نگاه و امضای خود را داشته و دارد. من هم از همین زاویه به هر دوره و موضوعی می‌نگرم و قطعا جنس چنین نگرشی با جنس نگاه فیلمساز جوانی که دوران نوجوانی‌اش را در سال‌های دهه 60 گذرانده، تفاوت زیادی دارم. من مسائلی را در این افق می‌بینم که او ندیده یا نسبت به آنها احساس نوستالژی دارد. پس نوع حضور و فعالیت من در این بستر با نوع حضور و فعالیت دیگری، تفاوت زیادی دارد.



محمدرضا شجاعی، طراح صحنه و لباس:
دهه 60 نقطه عطف تاریخی ماست



«ایستاده در غبار»، «اخراجی‌ها»، «تنگه ابوقریب» و «ماجرای نیمروز»، بعضی از آخرین فیلم‌هایی هستند که محمدرضا شجاعی طراحی صحنه و لباس را در آنها برعهده داشته است. ویژگی مشترک همه این فیلم‌ها، وقوع داستان در سال‌های جنگ و در واقع دهه 60 است. اوج بازگشت به دهه 60 در تجربه‌های کاری شجاعی، سریال «وضعیت سفید» است که نمونه موفقی از به تصویرکشیدن نوستالژی‌های این دهه بود. شجاعی معتقد است  که فضاسازی این دوره عامل جذابیت فیلم‌هاست.

  چه عاملی باعث می‌شود فیلمسازان سراغ دهه60  بروند؟
بخش زیادی از این اتفاق در فیلم‌های مربوط به دفاع‌مقدس می‌افتد. بیشتر این نوع فیلم‌ها هم با سرمایه‌گذاری نهادها و ارگان‌های دولتی ساخته می‌شوند و چون تأکید روی پرداختن به موضوعاتی محدود و مشخص است حاصل کار معمولا فیلم‌هایی است که ماجرای آنها در سال‌های اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق می‌افتد.

  فضاسازی این دوره از نظر بصری جذاب است؟
جذابیت بصری تنها عامل گرایش فیلمسازان به این دوره نیست. ما در سریال‌های موفقی مانند «شهرزاد» بازگشت به گذشته‌ای حتی دورتر از دهه 60  را هم مشاهده می‌کنیم. به‌نظر می‌رسد که بعضی حرف‌ها را نمی‌توان در زمان حال زد و برای اینکه ممیزی کمتری شامل حال این حرف‌ها شود، می‌توان به عقب برگشت و از بستر زمان گذشته استفاده کرد.

  در طراحی صحنه و لباس این فیلم‌ها باید به چه نکاتی توجه شود؟
طراحی صحنه، لباس و فضاسازی این فیلم‌ها باید مکمل قصه باشد تا اثر بتواند به خوبی پیام خود را منتقل کند. در دهه 60 ما از جنبه‌های مختلف از غنای بیشتری برخوردار بودیم و از این نظر، این دهه نقطه عطفی در تاریخ معاصر ماست. به همین دلیل هم بازسازی آن فضا در تصویر برای مخاطبان جذابیت دارد.

  در وضعیت سفید از چه الگویی برای نزدیک‌شدن به فضای دهه60 استفاده کردید؟
واقعیت این است که سطح مطالبه سازندگان فیلم، کیفیت بازسازی فضا را برای ما مشخص می‌کند. در وضعیت سفید می‌خواستیم به بهترین شکل ممکن بستر زمانی داستان را بسازیم به همین دلیل کار با تمرکز زیادی انجام شد. جزئیاتی که در این سریال رعایت شده آن‌قدر ظریف است که بیننده به خوبی با سکانس‌ها خاطره‌بازی می‌کند.

این خبر را به اشتراک بگذارید