• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
دو شنبه 3 دی 1397
کد مطلب : 41997
+
-

نظام آموزشی دانش‌آموزان را پخته‌خوار بار آورده است

دریچه
نظام آموزشی دانش‌آموزان را پخته‌خوار بار آورده است

محی‌الدین بهرام‌محمدیان | ‌معاون سابق سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی

«کلاغی می‌خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش هم یادش رفت.» این ضرب‌المثل، حکایت نظام آموزشی ایران است که زمانی متکی بر سنت‌ها و روش‌های مختص ایرانی بود که البته نواقصی هم داشت اما ما به جای برطرف کردن آنها، دست گذاشتیم روی نظام آموزشی غربی و خواستیم آن را جایگزین کنیم؛ این شد که همچون کلاغ ضرب‌المثل بالا نه‌تنها در این راه موفق نبودیم بلکه داشته‌های قبلی‌مان را هم فراموش کرده‌ایم. در دوره‌ای که علامه علی اکبر دهخدا، استاد ضیاء موحد، استاد محمدعلی موحد، دکتر شفیعی کدکنی و امثالهم رشد پیدا کردند و بالنده شدند، خواندن و آموختن مستمر و طلبگی در محضر عالم و علم یک فضیلت بود نه یک تکلف و دشواری و روزمرگی. در آن دوران دانشجو و دانش‌آموز کتاب را می‌خواندند تا بیشتر یاد بگیرند و در محضر اساتید می‌رفتند تا اندوخته‌هایشان افزون شود، اگر می‌گفتند 500صفحه کتاب باید خوانده شود، طالب علم هزار صفحه کتاب می‌خواند و همین بود که علم جایگاه بالایی داشت اما امروز چه؟ درس خواندن از سر رفع تکلیف و سیستم آموزشی متکی بر جزوه‌های فشرده، کتاب‌های نصفه و نیمه، تحقیقات خریداری شده، روزگار حذف مشق‌های شب، لغو کردن امتحانات به بهانه یلدا و نوروز و‌ ماه رمضان و شب قدر، کم کردن از زمان مطالعه دانش‌آموز به بهانه بازی و شادی کردن. از این دستگاه معیوب انسان ساز توقع چه خروجی را دارید؟ نظام آموزشی ما دانش‌آموز را پخته‌خوار بار آورده وگرنه این حجم از تبلیغات کتاب‌های تست و لوح‌های فشرده معلم خصوصی و کنکورهای آزمایشی و... در رسانه‌های جمعی برای چیست؟ رسما و علنا به دانش‌آموز می‌گویند نیازی نیست تو به سختی بیفتی و تحقیق کنی، به‌دنبال منابع جدید برای یادگیری بروی و حتی در مدرسه نزد معلم یاد بگیری، ما همه عناوین درسی را برای تو ساده، روان و طبق یک فرمول سریع برای رسیدن به راه‌حل آماده کرده‌ایم و تو بدون نیاز به جویدن و هضم مطلب فقط باید آن را ببلعی.

نظام آموزشی سنتی ما مثل امروز سری دوز نبود که اگر این لباس سری دوزی شده به تن کسی آمد، آمده و اگر نیامد مهم نباشد، آن نظام با همه ضعف‌هایی که داشت تک دوز بود، به تن هر آدمی نگاه می‌کرد و مطابق آن برایش تصمیم می‌گرفت، این است که از آن نظام چهره‌هایی مانند خواجه نظام‌الملک، خواجه نصیرالدین طوسی، آیت‌الله حسن‌زاده آملی در می‌آمد، علامه علی اکبر دهخدا، استاد محیط طباطبایی، راشد، سیدکاظم عصار، دکتر حسابی، دکتر علی شریعتی هم در می‌آمد؛ دقیقا با اتکا به همان نظام ما در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش تأکید کرده‌ایم که «با احترام به ویژگی‌های مشترک باید به تفاوت‌های فردی انسان‌ها توجه کرد». استعدادی می‌خواهد نقاش شود و آن دیگری مهندس، کسی در آشپزی تبحر دارد و دیگری در فلسفه، فردی در هنرهای دستی خلاق و مبتکر است و دیگری در علوم زیستی و محیطی. اصل نظام آموزشی باید بر این تفاوت‌ها استوار باشد.

سند تحول بنیادین را نقد می‌کنند و می‌گویند کارایی لازم را ندارد اما من می‌گویم که این سند تنها یک متن صامت است، باید آن را چوب زد تا به صدا در بیاید اما چوب را چه‌کسی باید بزند؟ معلم. او باید محرک این سند باشد، پس باید اول او را در تراز آموزشی کشور تربیت کرد، دانشگاه فرهنگیان اصلا برای همین شکل گرفت.

 نکته بعدی اینکه مدیران آموزش و پرورش باید مومن به سند باشند با این باور که این سند می‌تواند کمک کند و در اجرای آن از 3 چیز خطرناک باید پرهیز شود؛ اول تضعیف، دوم تحریف و سوم تحمیل.

 اینطور نباشد که دائم بر سر سند زده و بگوییم که کارایی ندارد، ضعیف است، بیهوده است، بخشی را اجرا می‌کنم و بخش دیگر را نه و یا آن را به نفع عقاید خود مصادره نکند یعنی هرکس آرزوی خود را تحت عنوان سند محقق می‌کند؛ یکی مدرسه قرآنی ایجاد می‌کند به اسم سند، یکی مدرسه ورزش می‌سازد به اسم سند، یکی می‌خواهد مشق شب را حذف کند می‌گذارد به‌حساب سند، درحالی‌که هیچ کدام از اینها سند نیستند و آخر اینکه چیزهایی را از بیرون نظام آموزشی به آن تحمیل نکنیم؛ در این صورت است که می‌توان با اتکا به سند، یک نظام آموزشی با کیفیت داشت.

تمام حرف این است که اگر هر روز نظام آموزشی‌مان را بالا و پایین کنیم هنر نکرده‌ایم، نظام آموزشی سنتی باید نوآوری شود نه اینکه ریشه‌کنش کنیم. و نکته بعد اینکه بوم فرهنگی ما بوم خاص خودش است، ما باید برنامه آموزشی مطابق این بوم را داشته باشیم، استاد محمدعلی موحد که نقد می‌کنند درست است، تست و کنکور سازگار بچه‌های ما نیستند، بچه‌های ما استعداد ریاضی و عقلانی دارند، استعداد هنری دارند، باید نگاه کنیم به سابقه خودمان و ببینیم کجا مبدع داریم، قله‌های هنری ما سعدی و حافظ و فردوسی هستند. در حوزه پژوهش ادبی معین و دهخدا، عروضی سمرقندی را داریم، فلسفه و حکمت و پزشکی ما پر از مشاهیر و چهره‌های نامدار جهانی است.

باید این سرمایه‌ها را ببینیم و تکثیر کنیم نه اینکه آنها را خراب کرده و دنبال چهره‌های نو باشیم. ما همانطور که منابع طبیعی غنی داریم، منابع فکری پرباری هم داریم اما متأسفانه عادت کرده‌ایم به خام‌فروشی و آنها را فناوری نمی‌کنیم. تنها کاری که بلدیم، تجدید چاپ کتاب‌های آنهاست درحالی‌که این کتاب‌ها برای 700سال پیش است و چه‌کسی می‌تواند آنها را بخواند؟ باید این کتاب‌ها امروزی شود. چرا آنها رنه دکارت و ایمانویل کانت و امیل دورکیم را رها نمی‌کنند و دائم آنها را نوآوری می‌کنند؟ برخی از آنها کتاب‌های محدودی دارند ولی ببینید چقدر شرح بر نظریات آنها هست؛ حتی آقای حداد هم برای دکارت شرح نوشته اما شرح شفای بو علی کجاست؟

این خبر را به اشتراک بگذارید