• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
دو شنبه 7 آبان 1397
کد مطلب : 35836
+
-

ذاکرحسین سیدالشهداع

یادداشت
ذاکرحسین سیدالشهداع

احمد مسجدجامعی‌| عضو شورای شهر تهران

قدیمی‌ترین خاطرات روضه‌خوانی بازار تهران، روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی است که انبوه عزاداران از هر طایفه و گروهی به آن سو می‌شتابند. در بین این روضه‌خوانی‌های صنفی، یکی از همه شاخص‌تر است و آن روضه هیئت بزازهاست. هیئت بزازها قدیمی‌ترین هیئت صنفی ایران است و سابقه 120ساله دارد. می‌دانیم که هیئت‌هایی از این دست پس از شکل‌گیری مناسبات جدید اقتصادی و اجتماعی در پایتخت پا به عرصه نهاد و در حکم اتحادیه و سندیکاهای فعلی نیز عمل می‌کرد.

از بنیانگذاران این هیئت مرحوم ماهوتچی، داماد سیدعبدالکریم لاهیجی(رشتی) از شاگردان شیخ مرتضی انصاری و داماد حاج‌ملاعلی کنی بود. هر چند از دختر کنی فرزندی نداشت. به هر حال این هیئت در مسجد میرزاموسی بازار، مسجد جامع تهران جلساتی با شکوه تا پیش از انقلاب برگزار می‌کرد و پس از آن به حسینیه صنف در پاچنار نقل مکان کرد. از منبری‌های مشهور و ثابت این هیئت آقای سیدقاسم شجاعی واعظ بود که با پدرم دوستی نزدیک داشت و مکرر در مسجد و منزل منبر می‌رفت.

روزهای عاشورا، روضه ثابت او، به جناب عبدالله‌ بن حسن اختصاص داشت. جناب عبدالله  فرزند کوچک امام حسن مجتبی(ع) بود که در دامان عموی بزرگوار خود، پرورش یافت. به واقع سیدالشهدا هم عمو و هم پدر او بود. در روز عاشورا، پس از آنکه اشقیا همه اصحاب و اهل‌بیت ذکور امام را به شهادت رسانده بودند، سیدالشهدا به تنهایی عازم میدان شد. چون حضرت آماج تیرها و تیغ‌ها قرار گرفت، این طفل نوخاسته، که لابد از لابه‌لای پرده‌های خیمه‌های حرم به این معرکه نگاه می‌کرد نتوانست صبر کند و خود را از دست عمه‌اش زینب(س) رهانید و دوان دوان به پیکر زخم دیده امام رساند و دستان کوچک خود را در برابر شمشیر یکی از اشقیا گرفت تا مانع ضربه او به عمویش شود. اما این کار نتیجه‌ای جز قطع شدن دستان او نداشت؛ چنان که ساعد دست به پوستی آویزان شد و او ناله‌کنان مادر خود را صدا کرد و سیدالشهدا در همان حال او را در آغوش کشید و گفت برادرزاده! صبر کن که به‌زودی به پیغمبر ، حمزه، جعفر و حسن ملحق خواهی شد و چیزی نگذشت که یکی از اشقیا - حرمله- با رها ساختن تیری به زندگی او در آغوش عمویش پایان داد.

با آنکه روز پنجم محرم به جناب عبدالله  بن حسن اختصاص دارد، اما آقای شجاعی روضه این بزرگوار را در روز عاشورا می‌خواند و ولوله‌ای به پا می‌کرد و مجلس، کربلا می‌شد. من هم خودم را به همین روضه می‌رساندم؛ روضه‌ای که بعدها آقای مطهری به شیوه خود در یکی از روزهای عاشورای دهه 40در حسینیه ارشاد ذیل عنوان عنصر امر به معروف و نهی از منکر در قیام حسینی خوانده.

تهرانی‌های قدیم به‌خصوص در مناطق مرکزی از منبرها و روضه‌خوانی سیدقاسم شجاعی خاطره‌های بسیار دارند. آقای شجاعی همیشه به نوکری حضرت سیدالشهدا مباحی و مفتخر بود و می‌گفت در سال‌های اول انقلاب در برابر اصرار برای پذیرفتن شغلی، در حضور مرحوم امام گفته بود من نوکر جد شما هستم و همین مرا بس. او می‌گفت تا نام نوکری سیدالشهدا را بردم، چشمان امام پر از اشک شد و سخن مرا پذیرفت.

علمای پیشین در برگزاری مراسم محرم برای خود آدابی داشتند ازجمله انتخاب واعظ و ذاکرهای نمونه که ‌شأن مجلس حضرت را رعایت کنند و سیدقاسم شجاعی ازجمله کسانی بود که در مجالس علمای بزرگ تهران مانند مرحوم سیداحمد خوانساری ، شیخ محمدتقی آملی‌، سیدمحمد بهبهانی، سیدابوالقاسم کاشانی ، حاج میرزاعبداله، سعید تهرانی ، میرزا محمود و میرزا محمدحسین مسجدجامعی و شریعتمدار رفیع منبر می‌رفت و در وعظ و خطابه راه شیخ محمدنقی فلسفی را می‌پیمود و در این اواخر در خانه قدیمی مرحوم فلسفی، که متأسفانه مثلا  بازسازی شده، آداب وعظ و منبر تعلیم می‌داد.

شجاعی حافظه شگفت‌انگیزی داشت. حافظه او گنجینه‌ای از شعر و نثر بود. از ایرج میرزا گرفته تا ملک‌الشعرای بهار ، سعدی ، حافظ و فردوسی را در حافظه داشت.

گاهی با برخی بزرگان طبع‌آزمایی می‌کرد و به مشاعره می‌پرداخت و بسیاری مواقع هم کاملاً از عهده بر می‌آمد. همین ویژگی‌ها به مجلس خصوصی و عمومی او رونق می‌داد زیرا گذشته از شعر و ادب، او از آگاهان تاریخ معاصر تهران بود و محله‌ها، اصناف، بناها، رجال و علما را به خوبی می‌شناخت.

شجاعی در حفظ‌الصحه و حفظ کیفیت صدا سخت کوشا و دقیق بود. به‌عنوان نمونه به گفته خودش 50 سال از خوردن پنیر امساک کرد که مبادا به حافظه او آسیبی برسد. او علاوه بر منبر، 2 وجه متمایز دیگر داشت که موجب می‌شد بسیاری به او رجوع کنند؛ نخست آنکه دستی بخشنده و خیر داشت چنان که دیگران از طریق او به نیازمندان کمک می‌کردند و همیشه در زیرزمین خانه او آذوقه برای نیازمندان پیدا می‌شد مانند برنج و روغن و بنشن و از این قبیل. اما رسیدگی به نیازمندان در این حد خلاصه نمی‌شد و گاهی راهکارهایی برای مشکلات بزرگ‌تر آنها پیدا می‌کرد و گره از کارهای فروبسته می‌گشود.

دیگر علم و تبحر عجیبی در تعبیر خواب داشت و از این حیث پیوسته محل مراجعه عام و خاص بود و خود نمونه‌های عجیبی از خواب‌هایی که خود تعبیرکرده بود، حکایت می‌کرد.

به هر حال شجاعی یا به تعبیر شناسنامه‌اش سیدابوالقاسم سیدشجاع، حافظ سنت کهن عزاداری تهران بود و آداب آن را به خوبی می‌شناخت و می‌دانست و به کار می‌بست. او خود سال‌ها در منزل قدیم و جدید روضه موسی بن جعفر‌(ع) داشت که معمولاً صبح‌های زود تشکیل می‌شد و خود دم در مجلس ادای احترام می‌کرد.
خداوند رحمتش کند.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :