بیرون از ذهن من دنیا دارد به روال همیشگی خودش پیش میرود، اما اینجا در ذهن من همهچیز طور دیگری شده است. پیشتر، حسی از درون مرا به تغییردادن فرامیخواند. تغییردادن چه چیزهایی؟
شب میرسد و راهها در سیاهی گم میشوند. جادهها گُم میشوند. اطرافم را نگاه میکنم اما چیزی نمیبینم. در تیرگی، چشمهایم کور میشوند. ترس نمیگذارد به خاطر بیاورم از کجا آمده بودم و به کجا میرفتم. تنها چیزی که یادم است این است: به دنبال چیزی میگشتم.
سال تازه آمده. درختها سبز شدهاند و نسترنهای زرد و گلیسینهای بنفش غوغا میکنند. کرونا هم هنوز هست، مشکلات دیگر هم کم نیستند، اما ما، ما دوچرخهایها هنوز میتوانیم رؤیا ببافیم و آرزو میکنیم. آرزوی روزی که دوباره سبز شویم.
بخواهیم یا نخواهیم کرونا حالا بخشی از زندگی روزانهی ما شده است. گاهی کمرنگ میشود و در نقشهی آماری کرونا، رنگهای ملایم زرد و آبی بیشتر میشوند و گاهی مهارنشده و وحشی برمیگردد، انگار میخواهد همهچیز را آتش بزند؛ مثل نقشهی آماری اینروزهای کشورمان که همه آن را دیدهایم و از رنگهای روی آن احساس گرما و خفگی کردیم.
هی دوستان نوجوان، سلام... هی دوستانجان سلام... کجایید شما؟
پشت یک رایانه یا در پس صفحهی کوچک یک تلفنهمراه یا روبهروی یک تبلت؟ خب، تا یادت نرفته یک «حاضر» تایپ کن!
ماه مبارک رمضان آغاز شده، موج چهارم ویروس کرونا خیز برداشته و بسیاری از شهرها در تعطیلی و قرنطینه قرار گرفتهاند. روزهای عجیبی است و در زمان روزهداری باید بیشتر از خودمان مراقبت کنیم.
«سمیه علیپور» هم مثل خیلی از تصویرگران، از همان کودکی استعداد خوبی در نقاشی داشت، اما مسیر حرفهایاش نه از کودکی، که از اواسط 20سالگی شروع شد؛ آن هم از یک جشنواره!
دوباره کرونا اوج گرفته و ناچاریم در اینروزهای بهاری زیبا در خانه بمانیم. آپاراتچی این هفته هم به سراغ سایتهای پخش آنلاین «فیلیمو» و «نماوا» رفته و برای سرگرمشدن در این روزهای قرنطینه، دو پیشنهاد تماشایی آماده کرده است.
میگویند ققنوس هزار سال زندگی میکند و پس از آن، در آتشی که خود افروخته میسوزد و خاکستر میشود و بعد، ققنوس دیگری از خاکسترش متولد میشود. ققنوس برای جاودانگی باید بسوزد تا جایی که خاکستر شود.
قبل از آنکه دنیا به این روزی بیفتد که میدانید، من هم از آن نوجوانانی بودم که موقع رفتن به مهمانیها غر میزنند و بهجای خانهی فامیل، کنج آرام کتابخانه و هندزفریها را ترجیح میدهند.