نگاهی به الگوهای سفر و کارکردهای آن در گفتوگو با دکتر محمدامین قانعیراد
سفر از خویشتن باید چو با خویشی سفر چه بود
میترا فردوسی _ کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی |
مقیمبودن یا مسافربودن، 2وضعیت درهم پیچخورده توأمان در زندگی انسان عصر ماست؛ هیچکدام بر دیگری برتری ندارد زیرا این دو در یک رابطه دیالکتیکی در پی هم میآیند؛ بیقراری سکون پای دل را به سفر رفتن میکشاند و هراس مسافربودن، به سکون و بازگشت دعوت میکند.برای انسان عصر ما، سفر بخشی از زندگی است. سفر خود زندگی است. اما همانطور که مرحله والای عشق انسانی، عشق آگاپهای، یعنی عشقی انساندوستانه و دیگرخواهانه است بهنظر میرسد سفرهای ما هم میتواند مراتب معرفتی داشته باشد.
به این صورت که سفرهایی خودمدارانه و صرفا لذتجویانه در پایینترین مرتبه قرار میگیرند و سفرهایی برای بودن در جهانهای فرهنگی متفاوت و درجهت کسب دانایی هستیشناسانه، مقام بالاتری دارند؛زیرا کسانی که جوهر سفر و مرتبه والاتری از سفر را کشف کردهاند، میتوانند مبدا را به مقصد و مقصد را به مبدا پیوند بزنند؛ آنها به واقع، نقطههای دوخت این جهان چهلپارهاند. این مسافرین، بهدنبال چیزهای بیشتری از لذتهای فردی هستند و سفر برای آنها راه یافتن به جهانهای دیگر است. سفر میکنند تا خانهای به وسعت جهان داشته باشند و در نقطهای از آن، که خانه آباء و اجدادی است مقیم میمانند. بیگمان جهان وطنشدن در مرز بین این سکون و این نوع سفر رخ میدهد. با این حال همانطور که گفته شد، این همه واقعیت در مورد سفر نیست. سفرهای خوب یا بد دیگری هم هستند که افراد تجربه میکنند؛ سفرهایی با کارکردهای مختلف، از سفر برای دسترسی به آزادیهای محدودشده در کشوری دیگر گرفته تا سفر برای فراغت و تفریح و دمی آسودگی. در اینباره با دکتر محمدامین قانعیراد- رئیس سابق انجمن جامعهشناسی ایران و عضو هیأت علمی و استاد جامعهشناسی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور- به گفتوگو نشستیم. او در یک تفسیر جامعهشناختی ابتدا سفر را تعریف میکند و سپس به انواع سفرهایی که ایرانیها میروند میپردازد و کارکردهای خاص الگوهای مختلف سفر را در حیطه فردی و اجتماعی بررسی میکند. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
سفر بهعنوان یکی از اجزای جداییناپذیر زندگی روزمره انسان عصر جدید، در حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نقشهای زیادی ایفا میکند. در مقایسه با گذشته، امروز مردم به کشورها و شهرهای مختلف سفر میکنند و استقبال زیادی از سفر میشود. دلیل آن را چه میدانید؟
اصولا در روزگار معاصر، اوقات فراغت، مسئلهای جدی است که ربط وثیقی هم با پیدایش جامعه مصرفی دارد. جوامع از وضعیت تولیدی درآمده و به وضعیت مصرفی رسیدهاند. در سالهای اخیر، ایرانیها هم وقت بیشتری را به مصرف و اوقات فراغت اختصاص میدهند و سفر کردن برای پرکردن اوقات فراغت به سبد مصرف فرهنگی افزوده شده است. اگر در دورههای پیش اوقاتفراغت ما بیشتر در تماشای تلویزیون، رفتن به سینما، تئاتر و خرید خلاصه میشد، امروز سفر کردن با انواع مختلفی که پیدا کرده، جای مهمی در پرکردن اوقات فراغت ایفا میکند و از این حیث قابل مطالعه انسانشناسانه و جامعهشناسانه است.
اگر بخواهیم با عینک جامعهشناسی به سنت سفر ایرانیها بنگریم باید چه خصیصههایی را برای آن برشماریم؟
سنت سفر کردن در ایران- خصوصا سفرهای داخلی- همیشه وجود داشته، به این صورت که از ایام قدیم، در تعطیلات رسمی مثل نوروز و اعیاد مذهبی و حتی سوگهایی مثل عاشورا، بسیاری از ساکنین کلانشهرها که مهاجر بودند به شهرهای خودشان سفر میکردند. اما این سفرکردن جنبه تفریحی بهمعنای ایرانگردی ندارد و نوعی بازگشت به خانه اول است. علاوه بر این ما سالها تجربه سفرهای زیارتی را داریم و مشهد و قم نمونههای مشخص مقاصد این نوع سفرها هستند. در کنار این الگوی سفر که من اسمش را الگوی محدود ایرانگردی میگذارم، در این سالها شاهد رونق گرفتن نوعی از سفر با نیات و مقاصد جدید هستیم که کارکردهای خاصی هم از قضا دارد. امروز ظرفیتهای ایرانگردی شناسایی شده و به همین دلیل سفر کردن به شهرهایی که در الگوی محدود سفر در ایران بودند کم شده و الگوهای جدیدی جان گرفته است.
علاوه بر این، با رشد طبقه متوسط از یک طرف و سرعت فرایند جهانیشدن از طرف دیگر، علاقه ایرانیها به سفرهای خارج از مرز نیز افزایش یافت. سفر به خارج از کشور در ادوار مختلف اهداف و نیتهای متفاوتی داشته است. در زمانهای قدیم سفرهای زیارتی، سفرهای معرفتشناختی و سفرهایی برای کسب فنون و صنایع جدید بوده است.
در خصوص کسب فنون و صنایع که شاید از چند نوع دیگر که نام بردید متاخرتر است کمی توضیح دهید. فکر میکنید سفرهایی با این نیتها، چقدر در پیشبرد پروژه مدرنیزاسیون و نزدیکشدن به مرزهای مدرنیته در ایران تأثیرگذار بودند؟
باید در پاسخ شما بگویم که این سفرها تأثیر بسیار عمیق و ژرفی در فرایند مدرنیته ایرانی داشتهاند.
سفرهای زیادی که به خارج از کشور (مثلا روسیه تزاری و عثمانی) انجام میشد اساسا در راستای درک و فهم مدرنیته و کسب نشانههای آن در کشورهای توسعهیافته و مدرن وقت بود. در آن دوران بخش زیادی از فهم ما از مدرنیته و ارتباط ما با دنیای جدید و تحولات جهان از طریق ارتباطات بینفرهنگی در جریان سفرهای مکرر رخ داد. اتفاقات زیادی در حیطه اندیشه و روشنفکری در این سفرها رقم میخورد؛ مثلا بسیاری از کتابها و روزنامهها که در ایران آن روز نمیتوانست منتشر شود در کشورهای دیگر منتشر و به ایران فرستاده میشد. مدرنیته اولیه ابعاد رهاییبخش داشت و با آزادیهای سیاسی و اجتماعی و نقد استبداد مرتبط بود.
امروز هم شاهد سفرهای زیاد مردم ایران به کشورهای دیگر هستیم؛ آنقدر زیاد که مرکز آمار سخن از رشد 80درصدی سفرهای خارجی ایرانیها در 10سال اخیر میگوید. سفرهای امروز ما به خارج از کشور با چه نیت و مقاصدی انتخاب میشود و اساسا از چه سنخی است؟
امروزه با نوع سفری کاملا متفاوت روبهرو هستیم که هم از منظر هدفگذاری با گونه قبلی که توضیح دادم فرق میکند و هم دارای هستیشناسی متفاوتی است؛ اگرچه محرک این 2 نوع سفر به خارج در 2 دوره زمانی، محدودیت و ممنوعیت در مبدا و لزوم دسترسی به آن در خارج است اما سفرهای دوران گذشته به کشورهای خارجی- اگر بخواهم از ادبیات نظری آنتونی گیدنز استفاده کنم- مربوط به سیاست رهاییبخش و انگیزه سفر به خارج بین ایرانیان امروز سیاست زندگی است.
قرار بود در گذشته جامعه ایران به مدرنیته خوشامد بگوید و برای همین سفرها با چنین انگیزههایی انجام میشد؛ اما امروز میل به انتخاب بین شهروندان ایرانی طبقه متوسطمرفه، رو به گسترش است؛ انتخابهایی که عمدتا انتخابهای سبک زندگی است.
اگرچه حد و مرز روشنی بین عرصه سیاسی و فرهنگی یک جامعه نمیتوان متصور بود اما میبینیم که در 2 مقطع زمانی متفاوت، سفرهای خارجی ایرانیها هستیشناسی متفاوت دارد؛ اولی در راستای میل به گسترش عدالت بود و دومی (سفرهای خارجی متاخر) برای رسیدن به آزادی در حیطه شخصی افراد بهمعنای فرهنگی کلمه است.
به هرحال برای نوع متاخر هم کارکردهای اجتماعی را میتوان برشمرد. هر نفر که از مرزهای کشور خود فراتر رفته و پا به اقلیم، فرهنگ و جامعه دیگری میگذارد میتواند هم سفیر فرهنگی جامعه مبدا باشد و هم از جامعه مقصد خصایصی را وام بگیرد و به جامعه خود بیاورد.
بله، تا حدودی درست است. طبقه متوسط از طریق این سفرها بهنحوی در ساختن جامعه ایران نقش بازی میکند. هر نفر که به کشور دیگری سفر میکند هم عادتوارههای فرهنگی مختلفی را در حیطه هویت فردی کسب میکند و هم بهطور غیرارادی روی فضای فرهنگی کشور تأثیر میگذارد.
این نکته را هم نباید فراموش کرد که این مسائل بهصورت غیرهدفمند رخ میدهند. چیزی که در مورد سفر به خارج ایرانیها پررنگ است، سفر کردن برای ایجاد تمایز با دیگران است؛ سفر نوعی مصرف است و بدیهی است که ازجمله مصرفهایی است که تمایز ایجاد میکند.
نوع دیگری از سفر که خصوصا در عرفان شرقی وجود دارد و فکر میکنم در فرهنگ ما نهادینه شده، سفر به مثابه راهی برای انسان کاملشدن (همانگونه که کمال خجندی، عارف قرن هشتم میگوید) است.
در ادبیات دینی ما هم تأکید زیادی بر مقوله سیر و سیاحت میشود. بهنظر شما، میتوان گفت به تأسی از این فرهنگ عرفانی- دینی بخشی از سفرهای ما در ایران در راستای پیدا کردن خود و گسترش مرزهای دانایی است؟
این نوع سفر هم از گونههای مهم سفرهای ایرانیان است. در اینگونه سفرها فرد بهدنبال آرمانهای گمشده میگردد. در این سفرها ما ره دیار دیگری میگیریم تا بیشتر بدانیم و دامنه معرفتمان را افزایش دهیم. من نام این سفرها را سفر فرهیختگی میگذارم. در این نوع سفر، هدف دانایی، افزایش افقهای فرهنگی و شناخت کشورهای دیگر است؛ سفری که میتواند تجربه زندگی ما را غنیتر کند و بر غنای فرهنگی و اجتماعی کشور هم بیفزاید. در سفر فرهیختگی، در معنای عرفانی، به دنبال بازیابی خویشتن و تعالی خود و بهمعنای جامعهشناسی، بهدنبال شناخت دیگران هستیم؛ میخواهیم نسبتهایمان را با جهان و با دیگران بشناسیم و تنظیم کنیم.
سفرهای اینگونه به ما امکان میدهند که خودمان را بهتر بشناسیم و بهعنوان یک سوژه کنشگر، بازیابی کنیم. افرادی که به سفر نمیروند و در یک چارچوب جغرافیایی خاص محدود هستند امکان سوژگی و اثرگذاری کمتری دارند؛ این افراد «خود»محدود هستند و جهان ذهنی کوچکی دارند و چون درون یک جامعه غرق میشوند و با رویههای آن جامعه اینهمانی پیدا میکنند، بهعنوان «فرد» یا «سوژه» نمیتوانند به بازیابی خود دست بزنند.
ظرفیت انسانشناختی هم- یعنی ظرفیت برای شناخت فرهنگ دیگری- در این سفرها تقویت میشود. این نوع سفرها با سفرهای دیگر خصوصا سفرهای سبک زندگی (مصرفی، تفریحی، ...) فرق میکند و به نوعی این سفرها نوعی سلوک معنویاند که شباهتهایی با عرفان شرقی دارد. خوشبختانه روزبهروز این نوع سفر طرفداران بیشتری پیدا میکند و درحال احیا شدن است؛ اگرچه هنوز برای عمومی شدن راه زیادی دارد. هنوز مردم ایران با پیشداوری وارد فرهنگ کشورهای دیگر میشوند و مدام فرهنگ دیگران و سبک زندگی آنان را از دریچه فرهنگ ایرانی قضاوت میکنند. هنوز راه زیادی داریم تا بتوانیم با گشودگی روی زمین سفر کنیم و جهان ذهنیمان را بهعنوان یک انسان روی زمین وسعت بخشیم.
بهنظر شما گردشگران کشورهای دیگر مثلا آنها که به ایران سفر میکنند چنین نگاه و یا قضاوتی ندارند؟
بارها دیدهام که دوستان اروپاییام فرهنگ ایرانی را در سفر به ایران شماتت نمیکنند. کاملا گوش و چشم میشوند که خصایص انسانی و فرهنگی یک کشور دیگر را درک کنند. نوع سفر مردمشناسانه بین گردشگران اروپایی بهشدت رشد کرده و جایگزین سفرهای صرفا تفریحی و خستگی درکن شده است؛ مثلا اگر به یزد و کرمان سفر میکنند میخواهند ببینند چطور توانسته تمدنی در دل کویر سرسخت، با قحطی و خشکسالی بهوجود بیاید و تداوم داشته باشد. آنها با طرح مسئله به هر کشوری سفر میکنند، اما بسیاری از ما به یک جای مشخص مثلا ترکیه سفر میکنیم که فقط خستگی درکنیم و خرید کنیم و حال و هوایمان عوض شود. وقت آن رسیده که در مورد سفر کردن و کارکردهای دیگری که در ساحتشناختی و معرفی ما بهعنوان انسان ایرانی در دنیای معاصر میتواند داشته باشد بازنگری کنیم. باید از این نوع سفر در رسانهها حرف بزنیم و گفتمانی برای آن ایجاد کنیم. باید اگر کنار برج ایفل سلفی هم میگیریم قبلش از خودمان بارها پرسیده باشیم که فرانسه چگونه فرانسه شده؟ یا چگونه مهد هنر و آزادی شده است؟ ما همیشه بهعنوان افرادی مطالبهگر سفر کردهایم؛ چه آن زمان و چه امروز که سفرهای لذتجویانه و تفریحی در دستور کارمان است. همیشه خودمان محور سفرها هستیم و کمتر در پی شناخت «دیگری» سفر میکنیم.
میخواهم بهعنوان آخرین سؤال به کارکردهای جهانشمول سفر بپردازیم. در اول بحثتان افزایش اقبال به سفرکردن برای انسان امروز را بخشی از فرایند جهانیشدن معرفی کردید. بهنظرتان افزایش سفر مردم جهان به کشورهای مختلف، چه تأثیری روی افزایش مدارای اجتماعی، صلح بینالمللی و جلوگیری از چند قطبیشدن جهان میگذارد؟
یکی از مهمترین دستاوردها و یا درستتر بگویم یکی از مهمترین کارکردهای سفر در طول تاریخ بشر، گفتوگوی بین فرهنگها بوده است. از گذشته تا به امروز، فرهنگها از چندین راه با یکدیگر وارد تعامل میشدند که یکی از آنها جنگ و کشورگشایی بود و دیگری سفر و رفتوآمد مردم. با ایجاد امکانات ارتباطی و حملونقل، سفرها افزایش یافتند و به صدر جدول امکانهای گفتوگو بین تمدنها صعود کردند. از قِبَل مراودات زیاد بینفرهنگی، تصورهای کلیشهای که توسط رسانههای جریان اصلی (کشورهای مرکز) ساخته میشود به مرور در حال تعدیل و تغییر است. اروپاییها وقتی وارد ایران میشوند و میبینند که برخلاف تصور کلیشهای، وسیله نقلیه ایرانیها شتر نیست یا نمیدانم زنهایشان را در خانه حبس نمیکنند، تصویر ایرانهراسانهای را که قبلا در ذهن داشتهاند تغییر میکند. یا اگر یک ایرانی وارد یک کشور آمریکایی یا اروپایی شود و ببیند که درآن جامعه آنطور که در رسانهها گفته میشود بیبند و باری و بیاخلاقی ارزش نیست حتما تصویری دیگر برای خود و جامعه از مردم آن کشور میسازد؛ بنابراین همانطور که در سؤالتان گفتید کارکرد بینالمللی سفرها، تقویت صلح، فهم بینفرهنگی و جلوگیری از چند قطبیشدن جهان میتواند باشد؛ اگر سیاستگذاران بگذارند!
مصرعی از مولانا