
اثر هنری و اثر هنرمندانه

هیوا مسیح _ شاعر و منتقد ادبی
همواره بین یک اثر هنری و اثر هنرمندانه تفاوت وجود دارد؛ بهعنوان مثال، شعر یک اثر هنری است اما نظم یک اثر هنرمندانه یا نقاشیهای کلاسیک مثل رامبراند یا کمالالملک آثار هنرمندانه است، ولی پیکاسو و اساسا هنر مدرن و آبستره اثر هنری است؛ چیزی شبیه شعر الهامی. در عرصه شعر هم حال میخواهد این اثر از سعدی باشد یا حافظ یا هر شاعر دیگری در جایگاه آثار هنرمندانه قرار میگیرد وقتی که آگاهانه سروده و نوشته میشود. حمایتهای مالی در برخی امور درست است؛ یعنی اگر حمایت و علاقه شاه عباس نبود احتمالا ما آدمهایی مثل میرفندرسکی را نداشتیم. حتی ملاصدرا که محصول آن دوره از مدارس فلسفی است اگرچه بعدها مورد حمایت جدی قرار نگرفت و عاقبت، اندیشههای او شد محصول تحمل و رنجهای خودش. اما این یک ایده قطعی نیست و وجه دومی وجود دارد که هیچکس نمیتواند در آنجا دخالت کند و آن نیروی خلاقه است که در بخش هنری اتفاق میافتد؛ به این معنا که اثر هنری اثری است که به هیچ عنوان از هیچ پیشفرضی و با هیچ سفارش و حمایتی ساخته نمیشود، بلکه زاییده الهام الهی است. هنرمند نویسنده و شاعر نمیداند که امروز یا فردا یا چند لحظه دیگر چه شعری خواهد گفت، چنین شعری و چنین اثر هنری در خدمت هیچ حکومتی نیست؛ چه به لحاظ مالی و چه معنوی؛ حتی در خدمت خود شاعر هم نیست. به این دلیل که اصلا بر سرودن آن آگاه نیست و نمیداند قرار است چه چیزی را بگوید، حتی اگر یک کامیون و چند کیسه طلا هم برایش آورده باشند تا آن اتفاق و جوشش درونی که خداوند در نهاد یک انسان هنرمند میگذارد، رخ ندهد، هیچ فایدهای ندارد. بنابراین آثار هنرمندانه که نیاز پژوهشی و تحقیقی دارند، طبیعتا نیازمند حمایت مالی هستند. بالاخره سعدی و حافظ و بیهقی هم آدم هستند و مشکلات روزمرهای داشتهاند اما آیا اهمیت حافظ به غزلیاتی است که در مدح شاهشجاع سروده؟ نه، هرگز! اتفاقا چشم اسفندیار یا نقطه ضعف تاریخی اوست.
در عرصه پژوهش اما اگر حمایتهای دولتی یا حتی ناشران ثروتمند نباشد، مثلا آقای انوشه نمیتوانست دانشنامه زبان فارسی را درآورد یا سایر بزرگان مثل آقای فانی و استاد خرمشاهی که فرهنگنامههای مختلفی را تدوین میکنند نمیتوانند بدون حمایت مالی کاری انجام دهند. اما این آثار، آثار هنری نیستند؛ پس نیازمند حمایت مالی هستند.
شاید با این مثال، سهراب سپهری هم کمی زیر سؤال برود اما اگر فرح دیبا تابلوهای سهراب را نمیخرید، او را الان نمیشناختیم. هیچ تعارفی هم نداریم. وقتی تابلوهای او را خرید، یک دفعه همه گفتند این سهراب سپهری کیست؟ که بعد گفتند کتابی هم دارد و این تازه زمانی بود که شعر صدای پای آب، در مجله «آرش» چاپ شده بود و کسانی مثل رضا براهنی و عبدالعلی دستغیب دربارهاش هم چیزهایی نوشتند؛ حتی علیه شعرش. اما بقیه خیلی به او اهمیتی ندادند و به این دلیل نتوانسته بود تا آن موقع وارد تودهها شود اما وقتی که در خبرها همه جا آمد که فلانی تابلوهای سهراب سپهری را خریده است، وارد عرصه فرهنگ عمومی شد. هنرمند واقعی شاعر یا نقاش به دنیا میآید؛ هیچکسی با پول و حمایت دولتی شاعر یا هنرمند راستین نمیشود اما بیشک استقلال و امنیت مالی و جانی نیاز او بهعنوان یک شهروند و انسان است. بهترین حمایت دولتها تأمین امنیت روان و جان و حفظ استقلال اندیشههای خلاقه شاعر یا هنرمندان راستین است که حتما ریشه در الهام دارد. به قول پوشکین، پیامهای الهی به پیامبران وحی میشد و به شاعران الهام میشود. دولتها باید مراقب این پیامها و تأمین امنیت همهجانبه از حاملان آن پیامها باشند. حمایت مالی پیشکش!