چهره خاکستری سرزمین رویاها
رضا اسکندری آذر ـ مترجم کتاب
نام کتاب: سادی
نویسنده: کورتنی سامرز
تاریخ انتشار: 1397
تعداد صفحات: 320
«سادی» داستان دختری گمشده در سفری به قصد انتقام است و همینطور یک پادکست رادیویی که رد او را در این سفر دنبال میکند. سادی زندگی دشواری داشته است. او با تلاش خودش بزرگ شده، همیشه از خواهر کوچکش متی مراقب کرده و تمام تلاشش را به کار بسته تا برای خودش و خواهرش یک زندگی معمولی مهیا کند، اما وقتی جسد متی کشف میشود، تمام دنیای سادی فرومیریزد. بعد از آنکه پلیس تحقیقاتی سرسری را به اتمام میرساند، سادی مصمم میشود تا عدالت را در مورد قاتل خواهرش اجرا کند، بنابراین با سرنخهای معدودی که در اختیار دارد، به جاده میزند تا قاتل را پیدا کند. وقتی وست مککری، مجری رادیو که در حال تهیه کردن برنامهای درباره شهرهای کوچک فراموششده آمریکاست، داستان سادی را در یکی از پمپبنزینهای محلی میشنود، به فکر میافتد این دختر گمشده را پیدا کند. او حین آغاز جستوجو بهدنبال سادی، یک پادکست رادیویی را با همین موضوع آغاز کرده و میکوشد تا دیر نشده سادی را پیدا کند.
در رمان سادی با چهرهای از آمریکای امروزی مواجه میشویم که شاید در تصوراتمان از سرزمین فرصتهای طلایی نمیگنجد. شهرهای دورافتاده، خانههای کانکسی، تقلا برای گذران عمر... همه اینها رنگ و بویی خاکستری به رمان میدهند و همین خصیصه در ترکیب با لکنت زبان و زندگی اسفبار شخصیت اصلی داستان باعث میشود از خودمان بپرسیم: «پس چه بر سر دخترهای جذاب و زندگیهای رنگارنگ و پر از تفریح سبک آمریکایی آمد؟» توصیفات و فضاسازیهای نویسنده به حدی واقعگرایانه هستند که گاه فراموش میکنیم در حال خواندن یک کتاب هستیم و تمام صحنهها مانند فیلم از روی پرده چشمهایمان رد میشوند. نمونه شاخص این توصیفات در بخشهای پایانی کتاب مشاهده میشود که سادی بعد از درگیری با صورتی کبود و کوفته داخل اتومبیلش نشسته و خواننده حس همدردی وصفناپذیری با درد جسمی و روحیای دارد که او در لحظه تجربه میکند. محمدحسن شهسواری، داستاننویس و منتقد ادبی، درباره این کتاب در مطلبی با عنوان «به ماندگاری یک زخم» چنین نوشته: «رمانی تاریک، تلخ و ماندگار است. و با این که در آثار ژانری هیچ از بازیهای فرمی خوشم نمیآید، اما کورنتی سامرز نشان میدهد وقتی بلد باشی داستان بگویی میتوانی حتی با اعمال فرمی تازه، تاثیر قویتری بر مخاطب بگذاری. کورتنی سامرز یکی از بهترین آثارش را در قالب سادی به رشته تحریر درآورده و خواننده را بیقرار و کنجکاو بهدنبال قلم خود میکشد».
برشی از رمان
صدایش مثل چاقویی است که تیغهاش را روی تن بقیه تیز میکند. یعنی به قدری ترسناک است که حتی نمیتوانم تصور کنم اگر داد میزد چطور میشد. قبل از اینکه بتوانم بپرسم آیا خودی رِی است یا نه، توجهم به پلاک اسم روی تی شرتش جلب میشود: سال. گوشش را برمیگرداند طرفم و با این کار ازم میخواهد فرمایشم را تکرار کنم؛ انگار حرفی زدهام و او درست نشنیده... نگاه معناداری به سال میاندازم، با دست به گلویم اشاره میکنم و بیصدا میگویم: «ببخشید»، که مثلا تارهای صوتیام مشکل دارند. با نوک انگشت میزنم روی منو تا بفهمد این شکلی ارتباط برقرار میکنم...