تاریخچه یک نوع از سینمای خانگی
این آپاراتها از کجا وارد زندگی ما شدند؟
1
در برخی از آگهیهای تبلیغاتی که اوایل دهه50 تا پیروزی انقلاب در نشریات مختلف منتشر میشد، در کنار پروژکتورهای سوپرهشت معمولا یک دوربین فیلمبرداری هم دیده میشد. این آگهیها به وضوح حکایت ازکارکرد آپاراتهای هشتمیلیمتری در زمان ورود به ایران (دهههای40 و50) دارد. درواقع این پروژکتورها بخشی از پروسه ثبت و ضبط خاطرات خانوادههای طبقه متوسط شهری و بهخصوص قشر مرفه محسوب میشدند که در سفرها، مهمانیهای خانوادگی و دیگر مراسم از آن استفاده میکردند. اگرچه کار با دوربینهای هشتمیلیمتری به سادگی فیلمبرداری با دوربینهای دیجیتال امروز نیست، اما آنقدر هم دشوار نبود که خانوادهها از عهده انجام آن برنیایند. مشکلترین بخش کار، ظهور فیلم بود که توسط برخی عکاسان خاص و لابراتوارهای ظهور فیلم انجام میشد. فیلم که از لابراتوار برمیگشت کار آپاراتهای هشتمیلیمتری شروع میشد. این بخش از کارکرد آپاراتها و دوربینهای سوپرهشت تا میانه دهه60 ادامه داشت. تا زمانی که ویدئو از راه رسید و سادگی کار با آن کمک کرد همهگیر شود و رفتهرفته شیوه سوپرهشت را در زمینههای مختلف از میدان به در کرد. دستگاههای ویدئو انقلابی در تماشای فیلم و فیلمبرداریهای خانوادگی بهوجود آورد. حتی آنها که فیلمهای سوپرهشت در خانه داشتند، آنها را بهصورت ویدئویی تبدیل میکردند. دوربین هشتمیلیمتری یک کاربرد مهم دیگر نیز داشت. سهولت کار با آن و ارزان بودنش این امکان را بهوجود آورده بود که ابزار تمرینی برای علاقهمندان فیلمسازی باشد. این شیوه از کار در دهه 50 مطمئنترین راه برای علاقهمندان فیلمسازی بود که بتوانند پیش از ورود به سینمای حرفهای و نیمهحرفهای به تجربه بپردازند. خیل فیلمهای کوتاه هشتمیلیمتری که در دهه50 و اوایل دهه60 ساخته شدند، سنگ بنای جنبشی را گذاشتند که ابتدا در سینمای آزاد و سپس در انجمنهای سینمای جوان، متبلور شد. آپاراتهای هشتمیلیمتری بهعنوان ابزارهایی آموزشی نیز بهکار میرفتند. در برخی از مدارس از آن برای نمایش فیلمهای مستند، آموزشی و حتی سرگرمکننده استفاده کردند. البته این بخش از ماجرا خود حکایتی است مفصل که مجالی دیگر را میطلبد.
2
ورود آپاراتهای هشتمیلیمتری به درون خانوادههای ایرانی تنها بهخاطر نمایش خاطرههای ثبتشده نبود، بلکه برخی از خانوادهها آن را بهعنوان وسیلهای سرگرمیساز در میان خود پذیرا شدند. در روزگاری که تنها میتوانستی در سینما فیلم تماشا کنی و تلویزیونهای خانگی هم هنوز همهگیر نشده بود، داشتن چنین دستگاهی که فیلم را روی پرده نمایش میداد، امکان کمی برای سرگرم کردن بچهها نبود؛ بهخصوص که حس مشابهی از سینما را در محیط کوچک خانه بازسازی میکرد. از سوی دیگر اینکه به استفادهکننده حق انتخاب میداد. نسل اول این آپاراتها صامت بودند، اما در نسلهای بعد که صدا هم به آن اضافه شد، جذابیت آنها بهمراتب افزایش یافت. اگر تا پیش از آن بهطور جسته و گریخته برخی مسافران یا تاجران فیلمهای صامت سوپرهشت را وارد کرده بودند و به صورت محدودی در دسترس بود، با جدیتر شدن ماجرا و افزایش علاقهمندان این پروژکتورهای خانگی، شرکتهایی همانند «نیما فیلم»، «پارتیان فیلم»، «کنتینانتال» و... آغاز بهکار کردند. کار این شرکتها وارد کردن فیلمهای سوپرهشت برای نمایشهای خانگی بود که در ایران صداگذاری میشدند. افزودن باند صدا (کوتینگ) به فیلمهای صامت و صداگذاری آنها با استفاده از نسخههای دوبلهشده سینمایی، بستری را فراهم آورد که علاقهمندان بتوانند به فیلمهای انیمیشن و سینمایی متنوعی روی نسخه هشتمیلیمتری دسترسی داشته باشند. البته عمده این فیلمها برای نمایش خانگی کوتاه شده و بهصورت حلقههای کوچک 200فوتی که چیزی حدود 7دقیقه طول میکشیدند یا حلقههای بزرگ 400فوتی که حدود 15دقیقه طول میکشیدند به فروش میرسید. اما آنچه آپارات را به عشق فراموشنشدنی نسل خاصی از هشتبازان بدل کرد و در اذهان آنها ماندگار ساخت، به دوران پیروزی انقلاب و سالهای جنگ ایران و عراق بازمیگردد. نخستین سالهای دهه60، زمانی بود که هنوز نه تکلیف سینما روشن بود و نه متولیان تازه تلویزیون نحوه استفاده از این ابزار تأثیرگذار را میدانستند، در این برهوت، آپاراتهای سوپرهشت برای خود دنیایی پر از رنگ و نور عشق بودند. کم و بیش در همین احوال بود که ویدئو نیز از راه رسید، اما هنوز آنقدر همه گیرنبود که رقیبی جدی برای آپاراتهایی باشد که یکی دو دهه در میان ایرانیان سابقه حضور داشتند؛ بهخصوص که آپارات حس سینما را تکرار میکرد و ویدئو با نمایش روی صفحه کوچک تلویزیون، آن هم با کیفیت پایینتر، این حس را فرومیکاست. در این احوال بهطور موازی مغازههایی آغاز بهکار کردند. گروهی ویدئو کلوپ نامیده میشدند و کارشان کرایه دادن فیلمهای ویدئویی بود که به سلیقه شرکتهای ضبط و پخشی همانند «پارس فیلم» (با آن استودیو پارس فیلم معروف اشتباه نشود) سانسور و صداگذاری شده بودند. در سوی دیگر مغازههایی بودند که پروژکتور و فیلمهای هشتمیلیمتری کرایه میدادند. فیلمهایی که تنوع خوبی هم داشتند؛ از آثار کلاسیک سینمای آمریکا و اروپا گرفته تا فیلمهای هندی و نهایتا فیلمهای روز ایرانی همانند فرار، سناتور، تاراج، عقابها، برزخیها، دادا، مرز و ... . در میان آنها برخی از آثار مشهور سینمای قبل از انقلاب نیز دیده میشدند همانند گوزنها، تنگسیر، بت، مردانه بکش (وسترن مشترک ایران و ایتالیا)و... . مخاطب علاقهمند در این مغازهها از هر ژانری که میخواست خوراک خود را مییافت؛ از وسترن گرفته تا پلیسی و کاراتهای، از ملودرام و کمدی گرفته تا انیمیشن و... . ویدئوکلوپها عمر کوتاهی داشتند، نه آنقدر که جنسشان را برای رقابت با آپاراتیها جور کنند. ممنوع شدن استفاده از ویدئو که متولیان هنوز تکلیفشان را در قبالش نمیدانستند، ظاهرا به نفع مغازههای آپاراتی تمام شد. ویدئو بهصورت زیرزمینی اما دنبالهدار به حیات خود ادامه داد، اما آپارات به شکلی رسمی در میان خانوادهها ماند تا دورانش سر آمد و از قضا همین رقیب از میدان بهدرشده دیروز بود که نقطه پایان بر ترکتازی آپاراتهای هشتمیلیمتری گذاشت! ماجرا ساده بود؛ استفاده آسان از ویدئو و تنوع فیلمهای آن که آثار قدیمی و جدید را شامل میشد و پیشرفتهای کیفی روزافزون آن باعث شد که آپاراتهای هشتمیلیمتری رفتهرفته جایگاه خود را در میان خانوادهها از دست دهند. با رشد ویدئو و به حاشیهرفتن دوربینهای هشتمیلیمتری، در میانه دهه80 میلادی تولید فیلمهای هشتمیلیمتری متوقف شد و ویدئوهای نسل اول که با نوارهای کوچک شناخته میشدند، جایگزین آنها شدند. این اتفاق مقدمه انقلابی بود که 2دهه بعد با پیشرفتهای روزافزون و به راه افتادن نهضت تبدیل فرمتهای آنالوگ به دیجیتال، آپاراتهای 16میلیمتری و نهایتا 35میلیمتری نیز بازنشسته شدند؛ اما سرنوشت آنها بهمراتب از آپاراتهای سوپرهشت غمانگیزتر بود. آپاراتها یک به یک خاموش میشدند و به انبارها منتقل میشدند بیآنکه محل استفادهای برای آنها بتوان متصور بود. در این میان آنهایی خوششانستر بودند که به جای خاک خوردن در ته انبارها، بهعنوان دکور در گالریها و مکانهای عمومی دیگر مورد استفاده قرار میگرفتند. اما واقعیت این بود که آنها نیز به کالبدهایی بیروح بدل شده بودند.
3_
کوچکبودن آپاراتهای هشتمیلیمتری و ماهیت شخصی کارکرد آنها موقعیتی ویژه برای آپاراتهای هشت بهوجود آورده بود که باعث شد سرنوشتی متفاوت با آپاراتهای دیگر داشته باشند. در حقیقت هشتبازها بودند که این آپاراتها را زنده نگه داشتند. اگرچه آپاراتهای هشت با قطار زمان پیش نرفتند و جا ماندند، ولی بودند کسانی که بخشی از وجود و خاطرات خود را در آن سالهایی جا گذاشته بودند که روزگار اوج این آپاراتها محسوب میشد؛ بچههایی که کودکی یا نوجوانیشان مصادف با سالهای آخر دهه 50 تا اواخر دهه60 بود. اگرچه پیشرفتهای سریع این حوزه را به چشم میدیدند، اما همچنان دل درگرو یادگارهای دوران کودکی و نوجوانی خود داشتند و به همین دلیل ارتباط خود را با آپاراتهای هشتمیلیمتری حفظ کردند. آنها را همچون موجوداتی عزیز جایی نگه داشتند و شروع کردند به جمع کردن فیلمها و آپاراتهایی که برای بسیاری بیمصرف شده بودند و به این ترتیب رفتهرفته هشتباز شدند؛ کلکسیونر فیلمها و آپاراتهای هشتمیلیمتری. حالا هشتبازی برای آنها نوعی تجدید خاطره است؛ گذشتهبازی و فرار به روزگاری که دوستش داشتند یا کودک شدن برای تحمل این زمانه دشوار. به هر بهانه و شکلی که باشد دیدن یک حلقه فیلم سوپرهشت، یک آپارات میتواند حال آنها را دگرگون کند، حس تملک و اضافه کردن یک آپارات تازه یا فیلمی که جای آن در کلکسیونشان خالی است به مهمترین دغدغه آنها بدل میشود! هشتبازها دیوانه نیستند فقط خاطره بازهایی هستند که نمیتوانند با زمانه کنار بیایند، یادگارهای گذشته و هر آنچه عطر و بوی قدیم را در این روزگار زنده کند دوست میدارند و به همینخاطر صدای متناوب چرخدندهها و تسمهها برای حرکت فیلم در آپارات، هنگام تماشای آن، نهتنها آزارشان نمیدهد که به موسیقی روحنوازی بدل میشود که لذت تماشای این پرده جادویی شخصیشده را صدچندان میکند.