
غارت فعلة مرداب تکنیک با معنویت و عشق
«درخونگاه» داستان رضا ژاپنی را روایت میکند که وقتی از سرزمین ساموراییها بازمیگردد با حقیقتی تلخ روبهرو میشود

محمد ناصر احدی_روزنامه نگار
وقتی تقوی (با بازی امرالله صابری) - رئیس هامون- برافروخته و بهتنگآمده از بینظمیهای هامون (با بازی خسرو شکیبایی)، با شماتت از او میپرسد واقعاً نمیداند که گزارش «اکافه» از نظر اقتصادی چه معنایی دارد، هامون با بیخیالی و خونسردی خاص خودش روی صندلی مینشیند و درحالیکه نفس عمیقی میکشد و پای چپش را روی پای راستش سوار میکند، در جواب میگوید: «یعنی بهرهگیری از دستمزد ارزان کارگر در کشورهای جهان سوم». تقوی از این جواب بیشتر گُر میگیرد و به هامون میتوپد که«دست از این بدویت تاریخی کپکزدهات بردار، بدبخت! ببین کره کجا داره میره؟ اندونزی کجا میره؟ فیلیپین کجا میره؟ تایوان کجا داره میره؟...» هامون نمیگذارد حرف تقوی تمام شود و حقبهجانب درمیآید که «کجا داره میره؟ آخه به چی رسیده؟ سوسک و مورچه دارن تو مرداب تکنیک دستوپا میزنن دیگه. همهاش هم به خاطر این شکم صابمرده است؛ راحت لم دادن. معنویت چی شد، بدبخت؟ به سر عشق چی اومد؟». تقوی که از اول ننشسته و سر پا ایستاده و نسبت به هامون موضع مسلطی دارد، میخواهد هرجورشده هامون را مجاب کند؛ «برو سراغ سونیا، هیتاچیا، سوزوکیا، میتوسیبیشیا، کونینیکا، توشیبا...». همینجاست که تقوی ناگهان در خیال آشفته هامون به هیبت یک سامورایی رجزخوان درمیآید و با همکار هامون، جعفری (یا به قول خود هامون، «مامان جعفری») که ملبس به لباس اعراب است و اسکیت هم به پا دارد، مصاف میکند و سرش به دست او از تن جدا میشود. در عالم خیال و بر پرده سینما، مغلوب شدن تکنوکراسی به دست ارزشهای بنیادین - که به لطف آن اسکیتها جوش و جنبشی متناسب با شرایط روز پیدا کرده بود - نهتنها برای مسئولان بلکه برای گروهی از روشنفکران دهه60، همچون داریوش شایگان، ایدهآل مینمود اما برای خیل جمعیت جوانانی که در سالهای پس از انقلاب و جنگ به کار و پول نیاز داشتند تا بتوانند به زندگیشان سروسامانی دهند، یکی از همین مردابهای تکنیک که الگوی بیهمتای توسعه تلقی میشد- یعنی ژاپن - کعبه آمال بود. در حالی که دختران ایرانی از «اوشین» رسم بردباری و استقامت میآموختند، پسران محلات فقیرنشین تهران و شهرستانیهایی که غریبی در تهران با یوکوهامای ژاپن برایشان توفیری نداشت، دستهدسته به سرزمین ساموراییها میرفتند تا شاید، به برکت ین، تعبیری برای رویاهایشان پیدا شود. «رضا»ی «درخونگاه» نیز یکی از همین مردانی است که 8 سال در ژاپن جان کنده و پول روی پول گذاشته و فرستاده ایران تا وقتی که موعدش رسید، بازگردد و پولی را که با جوانیاش تاخت زده، از خانوادهاش بگیرد و زندگیاش را از اینرو به آن رو کند. اما کمکم شستش خبردار میشود زمانی که او در «مرداب تکنیک» مشغول فعلگی بوده، پولها دود شده و خانوادهاش، با مراعات «معنویت» و «عشق»، به اعتماد او دستبرد زده و رویای او را خرج خوشی خودشان کردهاند. اینکه درخونگاه چطور فیلمی است و آیا توانسته آدمهایش را به گاه خون به خوبی تصویر کند یا نه، چیزی است که در ادامه میخوانید.
سقوط کامل کارگردان
مسعود فراستی هنگام اکران درخونگاه در جشنواره فیلم فجر سال گذشته مطابق رویه همیشگیاش در برنامه «هفت» بهشدت به این فیلم تاخت و درباره آن گفت:«درخونگاه سقوط کامل کارگردان است. بحث سینمایی فیلم یک شوخی کامل است. نماهای فاجعهباری که تصویربردار در زندان گرفته بسیار فاجعهبار است و یکی از بدترین دوربینهای حال حاضر جشنواره است. آدمها همه شوخی و توهینآمیز هستند. به حدی تصور بد پشت فیلم است که نمیتوان درباره آن صحبت کرد. دیالوگنویسی و شخصیتپردازی بهشدت ضعیف است. مرگ شخصیت فیلم واقعاً بیمعناست. این فیلم نشاندهنده یک خانواده از بین رفته است. شخصیتسازی و فضاسازی این فیلم بهشدت ضعیف است. کارگردان نتوانسته از بازیگر حس و بازی خوبی بگیرد و فیلم بدون فکر ساخته شده است. حرکت دوربین و گذشته نامفهوم بازیگران همه و همه سخت و گیجکننده است و اصلاً کارگردان نفهمیده چه ساخته است.»
بازیگری با تیپ آشنا
امین حیایی یکی از بازیگرانی است که این اقبال را داشته که تیپ ثابتی را بارها در فیلمها و سریالهای مختلف تکرار کند و همچنان محبوب تماشاگران باقی بماند. حیایی چنان در نقش جوان آسوپاس لاقید جنوب شهری جاافتاده که با وجود اینکه بارها تلاش کرده از این قالب خارج شود، اما باز هم تهیهکنندگان و کارگردانان و البته تماشاگران از او میخواهند که در همان نقش آشنای همیشگی ظاهر شود. او اغلب با لحن کمدی این تیپ را اجرا کرده و گاه نیز رنگی از جدیت یا تلخی به نقش زده است. نادر فیلم «دستهای آلوده» (1378) یکی از نخستین حضورهای او در نقش جوانی از طبقه فرودست بود که برای رسیدن به آرزوهایش با گروهی از دوستانش دست به دزدی میزند.
در «رز زرد» (1381)نیز در نقش آرش، جوانی است که اختلاف طبقاتی و تحقیری که از بابت جایگاه اجتماعیاش حس میکند، او را به جنایت وامیدارد.
در «مهمان مامان» (1382) هم نقش دکتر را دارد که در خانه قمرخانم سکنی دارد و در میانه سیاهی و چرک و نکبتی که احاطهاش کرده، خودش را در علم و اختراع و اکتشاف غرق کرده است.
اما نخستین بارقهای که چهره او را در تیپ جوان آسوپاس لاقید جنوب شهری تثبیت کرد، «کما» (1382) بود. با این فیلم امین حیایی شروع به شکل دادن پرسونای بازیگری خود کرد. شخصیت حسن در این فیلم سنگ بنای بسیاری از شخصیتهایی بود که حیایی با خود به سینما آورد. در این فیلم، امیر (با بازی محمدرضا گلزار) پسری از خانواده ثروتمندی است که از سختگیریهای پدرش دل خوشی ندارد و میخواهد به آمریکا برود، اما با پدر پیر حسن تصادف میکند و باعث به کما رفتن او میشود.
امیر برای رضایت گرفتن با حسن دوست میشود و به او که از طرز برخورد با زنان بیخبر است، کمک میکند تا به زن آرزوهایش برسد. نقشهایی که حیایی از این تاریخ به بعد بازی میکند، واریاسیونهایی متنوع از نقش حسن در کماست و معمولا در فیلمهایی که در کنار محمدرضا گلزار حضور دارد ـ بهدلیل تقابل و تفاوت با ویژگیهای شخصیتیای که گلزار بازی میکندـ در بازنمایی این تیپ برای عوام جذابتر جلوه میکند. بیژن مرتضوی سهگانه «اخراجیها» نمونه کاملی از همه ویژگیهای این تیپ است؛ لوده، الکیخوش، زرنگ، رفیقباز و بامرام که به همه اینها باید طرز خاص راه رفتن و حرف زدن را نیز اضافه کرد. حتی در سریالهایی مثل «خوب، بد، زشت»، «کلاه پهلوی» و «ساخت ایران» نیز حیایی همان تیپ را تکرار میکند. رضا ژاپنی درخونگاه نیز آخرین ورسیون این تیپ است که این بار ویژگیهای طبقاتی و اجتماعی آشنایی را بروز میدهد که بارها در دیگر نقشآفرینیهای حیایی دیدهایم اما جدیت و زخمخوردگیای که در شخصیت رضا وجود دارد، آن را از نمونههای مشابه کمدیاش متمایز میکند. البته حیایی سعی کرده با بازی در فیلمهایی مثل «شب» (1396)، «بیداری رؤیاها» (1388)، «شعلهور» (1395)، «دارکوب» (1396) و همین درخونگاه از تصویر آشنای خود آشناییزدایی کند که درباره موفقیت یا شکستش در میان منتقدان اتفاق نظر وجود ندارد اما این خواست او معمولا از چشم هیأت داوری جشنواره فیلم فجر پنهان نمانده است.
کما اخراجی ها «شیش و بش» سریال «ساخت ایران 2»
امین حیایی:
علت موفقیتهای چند فیلم اخیرم این بود که خودم را به متن، کارگردان و فیلم واگذار و سعی کردم واو به واو فیلمنامه را بگویم و حس و حالش را به بهترین نحو بیرون بیاورم.
درخونگاه؛ سامورایی تنها
برخلاف فراستی، پرویز جاهد در روزنامه ایران به ستایش از این فیلم پرداخت و درباره آن نوشت: «درخونگاه نخستین فیلمی است که از سیاوش اسعدی میبینم و از هر نظر آن را خیلی سرتر از فیلمهای فیلمسازان کهنهکار و کاربلد ایرانی مییابم؛ فیلمی که میتوان آدمهای آن و نوع زندگی و روابطشان را باور کرد. فیلمساز، آنها، محیط زندگی، فرهنگ و زبان آنها، فقر و دردمندیشان، دروغها، نالهها، رذالتها و نامردیهای آنها را خوب میشناسد و میداند چگونه آنها را بر پرده سینما نشان دهد. زبان سینمایی او عقب مانده نیست و نوع فضاسازیاش، ترسیم شخصیت محوری و شیوه کارگردانی و حرکت او در طول فیلم، بسیار مدرن و امروزی است. ما رضا و تنهایی و زخمهای او و رنجی را که 8سال در غربت کشیده باور میکنیم. او مثل یک سامورایی زخمی است که خشونت و معصومیت را با هم دارد و حالا بعد از سالها دربهدری و تحمل عذاب در جهنم غربت و جان به در بردن از دست یاکوزاهای ژاپنی به خانهاش برگشته تا زندگی آرام و راحتی را آغاز کند، اما بهتدریج میفهمد که همه آنچه در این سالها با مشقت و رنج جمع کرده به وسیله خانوادهاش دود شده و به هوا رفته است.»
تقدیم درخونگاه به کیمیایی
سیاوش اسعدی درخونگاه را به مسعود کیمیایی تقدیم کرده و در اعتراف به اینکه سینمایش متأثر از حال و هوای آثار کیمیایی است تردیدی بهخود راه نمیدهد. خودش در اینباره گفته: «سینمای من تحتتأثیر آقای کیمیایی است و من مثل بسیاری از فیلمسازان همنسل خود، در دوران کودکی با فیلمهای کیمیایی دنیای سینمای ایران را شناختم؛ بنابراین کیمیایی پدر معنوی من در عرصه سینماست. اگر کیمیایی نبود من امروز فیلمساز نبودم؛ بنابراین فیلم جدیدم را با عشق به مسعود کیمیایی پیشکش کردم و آن را در تیتراژ آوردم.»
مردانی از پارس در سرزمین آفتاب تابان
از قدیمیترین و معروفترین فیلمهای ایرانی که داستانش خط و ربطی به ژاپن پیدا میکند فیلم «سه ناقلا در ژاپن» است که با حضور گروه سهنفره معروف منصور سپهرنیا، گرشا رئوفی و محمد متوسلانی در سال 1345 روی پرده رفت. این فیلم داستان یک قاچاقچی بینالمللی است که 3جوان آس و پاس به نامهای منصور، نادر و امیر را اجیر میکند و به ژاپن میبرد تا برلیانهای سرقتشده از یک معبد را به ایران بیاورد. «گلگو ۱۳» فیلم دیگری است که در سال ۱۳۵۲ و به کارگردانی جونیا ساتو با داستانی پلیسی بهعنوان محصول مشترک ژاپن و ایران ساخته شده است. از بازیگران این فیلم میتوان به کن تاکاکورا، پوری بنایی، نصرت کریمی، ولی شیراندامی، جلال پیشوائیان آدمهای پلید، داریوش اسدزاده و احمد قدکچیان اشاره کرد. در سال 1374، «مرد آفتابی» به کارگردانی همایون اسعدیان و با بازی اکبر عبدی و حمید جبلی سراغ 2جوان ایرانی رفت که مسافر ژاپن میشوند. این فیلم داستان دو دوست به نامهای اکبر و حمید است که در یک عکاسی کار میکنند اما پس از مرگ صاحب مغازه برای پولدرآوردن به ژاپن میروند. کمال تبریزی نیز در سال 1382با «فرش باد» اشتراکات فرهنگی ایران و ژاپن را پیوند داد. این فیلم داستان فرشی است که قرار است به دست بافندگان اصفهانی بافته شود و در کارناوالی در شهر ناکایاما به نمایش درآید. رضا کیانیان، تاکاآکی انوکی و فریبا کامران بازیگران این فیلم بودند.
ماندگاری؛ شاید وقتی دیگر
درخونگاه، سومین ساخته سیاوش اسعدی است که پیشتر 2فیلم «حوالی اتوبان» (1378) و «جیببر خیابان جنوبی» (1390) را ساخته بود. 2 فیلم اول او امیدهایی را درباره استعداد جوانی که به سینمای ایران افزوده شده برانگیخت، اما درخونگاه نه در اکران و نه در نظر برخی منتقدان فیلم موفقی نیست و قضاوت درباره ماندگاری اسعدی در سینمای کنونی ما به زمان بیشتری نیاز دارد. پایانبندی درخونگاه نسبت به نسخه نمایش داده شده در جشنواره فجر سال گذشته تغییراتی کرده که اسعدی در اینباره گفته: «زمانی که ما فیلم را برای اکران آماده کردیم اصلاحاتی برای فیلم پیشنهاد شد. ما هم با شرایط خودمان را تطبیق دادیم. گرچه ما آن فیلم قبلی را دور نینداختیم و این نسخه دیگری از آن است، اما من با این پایانبندی جدید هم حالم بد نیست و حتی معتقدم این حالت جدید برای مخاطب عام، فیلم مناسبتری است و او با اثر تکلیفش روشنتر است.» مادربزرگ ساکت فیلم که گویی از همه اتفاقهایی که افتاده خبر دارد گفته است: «در فیلمهایم، همیشه یک سری پیرزنهای بامزه وجود دارد. اینکه به چه دلایلی از آنان استفاده میکنم، قطعا نشانههایی دارد، اما پرهیز میکنم که آن نشانهها را بیان کنم. مطمئناً منتقدان این قدر باهوش هستند که این نشانهها را پیدا کنند.» بهنظر این کارگردان، محمود جعفری که نقش پدر خانواده را بازی میکند، بهترین انتخاب برای این نقش بوده است؛ «بهنظر من در کل سینمای ایران، به زور و با اغماض، سه نفر داریم که میتوانند این نقش را بازی کنند که آقای جعفری بهترین گزینه من برای آن بود. حتی صدا و لحن ایشان شیرینی خاصی دارد که به خوبی روی این نقش نشسته و همان پدری را که ما میخواستیم نشان دهیم به نمایش درآورده است.»
مشاغل «3K» برای کارگران ایرانی
بهروز عسگری و همکارانش تحقیقی درباره کارگران ایرانی در ژاپن انجام دادهاند که در بخشی از آن آمده: «بسیار بعید است که بتوان شغلهایی را که ایرانیها مشغول به آن بودند در یک گروه طبقهبندی کرد. با این حال، بهسادگی میتوان دید که تمامی آنها معمولاً در مشاغل معروف به «3K» استخدام میشدند.
3K مخفف 3اصطلاح ژاپنی است: kiken (خطرناک)، kitsui (فرساینده، جسماً دشوار) و kitanai (کثیف). اکثر این شغلها در هوای آزاد و در تابستان بسیار گرم و مرطوب و در زمستان سرد انجام میشود. تقریباً تمام کارگران در محل کارشان از گردوغبار رنج میبردند. بسیاری گفتهاند که بهعلت قرار داشتن در معرض تینر و سایر مواد شیمیایی در محل کار، به آسم مبتلا شدهاند. آنها همچنین از بوی بد موادی که با آن کار میکردند، نظیر چسب و کود شیمیایی، در عذاب بودهاند. » با این حساب، رضا برای آن پولهایی که درآورده باید حسابی عرق ریخته باشد و از دست دادنش خیلی او را آزرده کرده است.